بسم الله الرحمن الرحيم
مخلف بن یحیی العلی حذیفی قادری حذیفی / سوریه
خداوند متعال را سپاس می گوییم وبر سرور ما حضرت محمد سرور نیکان وامروزیان وبر خاندان واصحاب مطهرش صلوات ودرود می فرستیم.
سپاس خداوندی را می گوییم که ما را به آموختن علم هدایت کرد و از حق تعالی طلب می کنم که به ما نور فهم عطا فرماید و ما را از اهل صبر قرار دهد واز او طلب می کنم که به ما سلامتی وتقوی عطا کند که او بی شک بر هر امری توانا است.
قطعا برای بزرگ و کوچک و دور و نزدیک و عرب و عجم از علمای این امت با فضیلت روشن است که علم تصوف از بزرگ ترین علوم اسلامی که شریعت اسلامی بر آن قائم شده است. و ما هنگامی که می گوییم علم تصوف منظور ما علم تصوف درستی که اصول آن مبنی بر قواعد کتاب و سنت است.
تصوفی که بر اساس زهد بنا شد که یکی از اصول شریعت غراء است، این زهد یکی از اصطلاحات تصوف است حتی کسانی که در ابتدا درباره ی علم تصوف نگاشتند آن را به نام زهد معرفی کردند.
مانند احمد ابن حنبل و عبدالله ابن مبارک.
پدیده ی زهد و زهاد در زمانه دیرینه ای از تاریخ این امت پدید آمد، از عصر صحابه ی کرام مانند عبد الله ابن رواحه و ابوذر و ابو الدرداء وابو هریره که مدرسه ای در زهد داشتند، که بین مردم منتشر می کردند و در بالای آنها مدرسه ی بزرگ زهد سرور ما حضرت علی ابن ابی طالب است و از ایشان حسن بصری و عروه ابن زبیر و اویس قرنی و عبدالله ابن مبارک سپس ابراهیم ابن ادهم و الفضیل بن عیاض و جنید بغدادی و ابو بکر شبلی و سری سقطی و ذو النون مصری آن را آموختند.
وآنها کسانی هستند که علم تصوف را بنیاد نهادند، واین علم مانند مابقی علوم دارای اصول و قواعد و اساس هایی است و از کتاب و سنت و اصحابِ صفت سر چشمه گرفته است.
سپس در آن زمانه پیروان آنها افزایش یافتند، این ظهور نتیجه ی مشغول شدن مردم در دنیا و تجمل گرایی بوده است.
چرا که ظهور این دسته از بندگان و زاهدان پندی برای بیدار ساختن جامعه بود، زیرا تازه سرچشمه های تجمل گرایی در زندگی جامعه شروع به ظهور کرده بود، ظهور این بندگان و گفته ها و احوالشان اثری هشدار دهنده برای جامعه داشت تا طعمه ی تجمل و سهل انگاری نشود و نیز به آنها ماموريت واقعیشان از عبادت را ياد آوری می کرد.
و اعلام می کردند که این دنیا ارزشی ندارد، و این امور اثری در بیدار ساختن جامعه داشت در حالی که آفت های تجمل گرایی بر جامعه حمله می کرد.
و برای همین گفته های این بندگان درباره ی معانی محبت خداوند عز وجل و وقف خود برای عشق و وابستگی به او از بین ساير علایق و با وجود آن توصیه می کردند که هر آنچه را که آن ها ذکر می کنند باید در کتاب و سنت وجود داشته باشد. و این گونه پیدایش این علم بزرگ (علم تصوف) اتفاق افتاد. و در آن هنگام به تصوف معروف نبود ولی بعدها این اسم به آن داده شد.
به گفته ی ابن خلدون در مقدمه اش گوش فرا بده ص329:
واین علم _یعنی تصوف_ از علم های پدید آمده در ملت است و اصل آن روش این قوم است که نزد نیاکان این امت وبزرگان از اصحاب و پیروان بعدی آن ها از دین حق و هدایت هیچ گاه از بین نرفت و اساس آن پرداختن به عبادت، و وقف خود برای خداوند متعال و دوری از عیش و لهو این دنیا و تجملات آن، و زهد در آنچه بقیه به سوی آن از مال و جاه می روند، و انزوا از خلق خداوند و خلوت برای عبادت است واین در زمان گذشتگان و اصحاب و نیاکان وجود داشت و هنگامی که ميل به دنیا در قرن دوم و بعد از آن پدید آمد و مردم به مخالطه با عیش ولهو این دنیا پرداختند بندگانی که به عبادت مشغول بودند به اسم صوفیان معروف شدند.
و صاحب کشف الظنون در حدیث خود درباره ی علم تصوف در صفحه ی 414 سخنی از امام قشیری یاد کرد که می گوید: بدانید که مسلمانات بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله برترین آنها به اسم علمی جز صحابه رسول خدا شناخته نشدند زیرا هیچ لقبی برتر _از این لقب_ نیست،
سپس مردم مخالفت کردند و مراتب دیگری ظهور کرد و به جزئی از مردمی که_به دین اهمیتی شدیدی می دادند_ زهاد وبندگان_ گفته شد، سپس بدعت ظاهر شد و بین دسته ها اختلاف پیش آمد وهر کدام از آنها ادعا کردند که زهادی دارند، سپس پیروان صفات اهل سنتی که نفس خود را با خداوند رعایت کرده اند و از قلب های خود محافظت کردند به اسم تصوف شناخته شدند.
و اگر به مردان تصوفی که در ابتدا آن را تاسیس کردند بنگریم مانند (حسن بصری، عروه ابن زبیر، اویس قرنی، عبدالله ابن مبارک و سپس ابراهيم ابن ادهم و فضیل ابن عیاض، و جنید بغدادی و ابو بکر شبلی، وسری سقطی و ذو نون مصری، و عبدالقادر گیلانی و محاسبی) همه ی آنها علمایی بودند که به سوی خداوند دیگران را فرا می خواندند و با کتاب و سنت در این راه با رعایت کردار محمدی وبر اساس زندگینامه نیاکان بزرگ پیش می رفتند.
برای همین نور آنها پدید آمده و اثار آنها باقی مانده است، چرا که تصوف واقعیت آموختن علم شریفی است که وظیفه ی هر مسلمان است و عمل کردن به آن علم سپس تلاش برای کسب صداقت و اخلاصی که آن به واسطه ی استعانت به خداوند متعال است. و پرداختن به عبادت به منظور پاکی روح و زکات نفس و درمان قلب بیماراست، تصوفی بدون علم وجود ندارد و علم بدون عمل بیهوده است، و هر کس غیر از این چیزی گوید از اهل تصوف نیست: و این امام اهل سنت امام احمد بن حنبل به پسرش عبدالله می گوید: ( ای پسرم بر تو واجب است که با این قوم معاشرت کنی چرا که آنها علم و مراقبت و ترس از خداوند را برایمان افزودند ودر آن تلاش ورزیدند ودرباره صوفیان می گوید قومی برتر از آن ها نمی شناسم) کتاب تنویر للقلوب ص 405 وغذاء الالباب لشرح منظومه الآداب للسفارینی 1120 . واین حجت الاسلام امام غزالی می گوید: (و به یقین آگاه شدم که صوفیان هستند که علی الخصوص در راه خدا پیش می روند و راه آنها بهترین راه است و روش های آنها درست ترین است و کردار آنها بهترین است) . کتاب المنقذ من الضلال صفحه ی 49 .
واین سلطان علما العز بن عبد السلام می گوید:
(صوفیان بر اصول شریعتی نشستند که در دنیا و آخرت خراب نمی شود، و دیگران بر رسوم نشستند. ) کتاب نور التحقیق شیخ حامد صغر ص96،
واین امام حجت شیخ شافعیان نووی رحمه الله با تمام یقین برای جمع امت می گوید:
اصول راه تصوف پنج تا است:
تقوای خدا در آشکار و نهان است، پیروی از سنت در کردار وگفتار، روی گردانی از خلق در اقبال و ادبار، رضایت از خداوند متعال در اندک و بسیار، بازگشت به خداوند در سرور و در غم )کتاب مقاصد امام النووی والتوحید والعبادات واصول التصوف ص 20
وامام احمد بن تیمیه رحمه الله درباره پایبندی صوفیان به کتاب و سنت صحبت کرد و گفت:
اما استقامت کنندگان از پیروان مانند دوست داران مشایخ نیاکان مانند، الفضیل بن عیاض، و ابراهیم ابن ادهم، و ابو سلیمان درانی، و معروف کرخی، و سری سقطی وجنید ابن محمد، وغیر آنها از گذشتگان مانند شیخ عبدالقادر گیلانی، وشیخ حماد، و شیخ ابو بیان، وغیر آنها از امروزیان. وآنها عابر را حتی اگر در هوا پرواز کند یا بر آب راه برود، خلاف شرع توجیه نمی کنند بلکه باید از آنچه امر شده اطاعت کند و از آنچه ممنوع است تا زمان مرگش پرهیز کند. این حقی است که کتاب سنت و همگی نیاکان آن را روشن می سازند واین بسیاری از صحبت هایشان است ) جزء دهم از مجموع فتاوی.
واین امام الشاطبی است که می گوید:
بسیاری از نادان ها گمان می کنند که صوفیان در پیروی وپایبندی سهل انگار هستند وبه آنچه در شرع نیامده است پایبند هستند وبه آن عمل می کنند، اولین چیزی که صوفیان راه خود را بر اساس آن بنا کردند سنت و پرهیز از مخالفت آن است، الاعتصام برای شاطبی.
واین علم تصوف است واین گونه پدید آمد و زندگی و سیرهی مردان آن که پایبند قواعد واساس های شریفی بودند که این علم بزرگ بر اساس آن ها بنا شد، وثمره این پایبندی درست این بود که خداوند آنها را پیروز گرداند وآنها را برگزید وبرای خود خالص ساخت وآنها را بخاطر زهدشان در دنیا دوست داشت ومردم آنها را بخاطر محبت خداوند به آنها و زهدشان در بین مردم دوست داشتند بر اساس حدیث مردی که نزد رسول خدا صلی الله علی و آله آمد وگفت: ای رسول خدا به من عملی را نشان بده که اگر آن را انجام دهم خداوند ومردم من را دوست بدارند؟ و رسول خدا صلی الله علیه وآله گفت: در دنیا زهد کن خداوند تو رو دوست بدارد ودر بین مردم زهد کن تا مردم تو را دوست بدارند. ابن ماجه از سهل بن سعد الساعدی آن را روایت کرد.
ودر صحیح مسلم از ابو هریره آمده است که می گوید : رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرماید: خداوند اگر کسی را دوست بدارد به جبریل می گوید من فلان را دوست دارم پس تو هم او را دوست بدار پس جبریل او را دوست می دارد سپس در آسمان ها فریاد می زند: خداوند فلان شخص را دوست می دارد پس شما نیز اون را دوست بدارید پس اهل آسمان نیز او را دوست می دارند، سپس خداوند او را در زمین محبوب قرار می دهد و خداوند بندگان را برایشان تسخير می کند و هیبت آن ها را در دل های سلاطین، پادشاهان و حاکمان می اندازد. سلاطین به دنبال آنان می روند در حالی که مردم به دنبال سلاطین، حاکمان و امیران می روند. آن ها به دنیا با دید حقیقت و نگاه حضرت محمد صلی الله علیه وسلم نگاه کردند که فرمود: “دنیا نزد خداوند به اندازه بال پشه ای ارزش ندارد.” به همین دلیل خداوند به رویشان گشایش داد و سالکان زیادی بر درب هايشان جمع شدند و مردم از آنها پیروی کردند و گمراهان به دست آن ها هدایت شدند، کافران اسلام آوردند و فاسقان به راه راست بازگشتند. آنان چراغ هایی از نور بودند که راه مردم را روشن کردند و مسیرشان را برایشان مشخص کردند. بهترین مثال برای این، شیخ عبدالقادر گیلانی رضی الله عنه است.
شیخ الإسلام شیخ محی الدین نووی رحمه الله درباره شیخ عبدالقادر گیلانی گفت: او شیخ بزرگان شافعی و حنبلی در بغداد بود و رهبری علم در زمان خود به او رسید. بسیاری از بزرگان با همراهی او آموزش دیدند و بیشتر بزرگان مشایخ عراق به او رجوع کردند و تعداد بسیاری از صاحبان مقامات رفیع شاگرد او شدند. اجماع مشایخ و علما رضی الله عنهم بر تبجیل و احترام او، و بازگشت به گفته او و پذیرش حکم او شکل گرفت. اهل سلوک از هر دوردستی به سوی او آمدند، و او دارای صفات نیکو و اخلاق شریف بود. (قلائد الجواهر ص ۱۳۷) و این دکتور ماجد بن عرسان گیلانی در کتابش ذکر کرده ( این گونه نسل صلاح الدین پدید آمد) وگفت: واخبار متعلق به مدرسه نشان می دهد که نقش بسیار مهمی در ساختن نسلی مقاوم در مقابله با خطر صلیبی در سرزمین شام ایفا کرد، چرا که این مدرسه فرزندان آوارگان داخلی که از جنگ صلیبی فرار کردند را استقبال می کرد سپس آنها را آماده وآنها را به مناطق مقابله ای که تحت اداره زنکی ها است می فرستاد.
و در بعدها نفری از این شاگردان مشهور شد از جمله : ابن نجا الواعظ که بعدها مشاور سیاسی و نظامی صلاح الدین شد و حافظ الرهاوی و موسی ابن شیخ عبد القادر که به سرزمین شام نقل مکان کردند تا در فعالیت های فکری شرکت کند و موفق الدین _صاحب کتاب المغنی_ ویکی از مشاوران صلاح الدین، و از نزدیکان او الحافظ عبدالغنی که برای پیوستن به مدرسه شیخ عبدالقادر بعد از اینکه خانواده ی آنها از جماعیل در منطقه نابلس به دمشق آواره شدند.
و ابن قدامه مقدسی این گونه روش عبد القادر در آموزش وتاثیر آن بر دانش آموزان را وصف می کند و می گوید: (در سال 561 وارد بغداد شدیم و دیدیم که شیخ عبدالقادر به رهبری علمی و عملی حال و فتوا رسیده است. او به قدری دانش و صبر داشت که دانش جویان نیازی به مراجعه به دیگران نداشتند. او فردی بود که تمام توجه ها را به خود جلب می کرد و خداوند صفات و حالت های زیبایی در او جمع کرده بود. بعد از او، کسی مانند او ندیدم. ).
وشیخ عبدالقادر و کسی که با او در یک عصر بود و در بالای سر آنها امام غزالی که از گیلانی در این امر پیشه گرفت و شیوخ بسیاری غیر از او توانستند که با حمله هایی که اسلام در معرض آن قرار می گرفت مقابله کنند، وشیخ عبدالرزاق گیلانی در کتابش ذکر کرد که شیخ عبدالقادر درباره ی نقش صوفیان در رسیدگی به رویداد های عمومی سرزمین می گوید: پیدایش تصوف به شدت جوابی برای انحراف ترازوی جامعه ی اسلامی در مادیات و در دنیا و تجملات آن و در توقف این سیل يا کاهش سرعت آن در بسیاری از مواقع موفق شد، وبسیاری از ائمه ی تصوف در برابر ظلم و ستم ایستادگی کردند و کلمه ی حق را بدون هیچ ابا و ترسی گفتند به منظور عمل به حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله: بهترین جهاد گفتن کلمه ی عدل _یا حق_ در نزد سلطانی ظالم است).
مانند موقعیت سرور ما شیخ عبدالقادر گیلانی با خلیفه ی عباسی تابع امر خداوند، وعز الدین بن عبد السلام با ملک صالح اسماعیل سپس با نجم الدین ایوب و پادشاهان او در مصر و منذر بن سعید بلوطی با عبدالرحمن ناصر در قرطبه ونووی با ظاهر بیبرس، وشیخ سعید حلبی با ابراهیم باشا مصری، وبسیاری غیر از آنها وعلاوه بر آن اسلام بسیاری از کافرین و توبه بسیاری از گمراهان و فاسقین در دستان آنها، همانطور که برای سرورمان شیخ عبدالقادر گیلانی اتفاق افتاد که پنج هزار نفر از کافرین در دستان او مسلمان شدند و بیش از صد هزار گمراه در دستان او توبه کردند، که بسیاری از آنها جزء کسانی بودند که با او با شمشیر ودست مبارزه کردند.
وهمانطور سرور من احمد بدوی و شاگردان او در جواب به حمله ی صلیبیه در مصر به فرماندهی لویس نهم پادشاه فرانسه مشارکتی موثر داشتند.
و آلمورایدها در آفریقا واصالت آنها از قبیله ی لمتونه است که خداوند را در تپه ایی عبادت می کردند و اسم آن را (رباط) گذاشتند و عدد آنها با مرور زمان افزایش می یافت تا اینکه پیش از هزار مرد شد ودر ابتدای امر برای عبادت و تامل واصلاح باطن و پاکی خلق وخوی به مدت ده سال فراغت کردند و در آن هنگام شیخ شان به آنها گفت : هم اکنون خارج شوید و بجنگید زیرا نه از اندک ونه از بسیار شکست خواهید خورد، پس خارج شدند وبر افریقا پیروز شدند و دولت مرابطین را تشکیل دادند وبعد از وفات یحیی بن عمر، یوسف ابن تاشفین که شهر مراکش را بنا کرد سپس مسلمانان اندلس را فرا خواند و دلیل تاخیر خروج مسلمانان از آن به مدت چهار قرن دیگر بود وآن بعد از پیروزی او بر ملک افرنج الفونسو در جنگ زلافه سال 479 هجری.
واین نبرد از جنگ های موثر در تاریخ است که در آن مرابطون لشکر الفونسو را نابود کردند که از 50 هزار تن تشکیل شده بود وبرخی می گویند بیشتر بودند واز آنها جز پانصد سرباز نجات نیافتند.
وعبدالقادر جزائری رحمه الله با استعمارگران فرانسوی در الجزایر به مدت پانزده سال مبارزه کرد.
و محمد غازی وشیخ شامل لذان که از طایفه ی نقشبندیه بودند با روسی ها به مدت سی و پنج سال مبارزه کردند، وحرکت سنوسیه که با ایتالیا در لیبی مبارزه کرد وحرکت مهدیه که با انگلیسی ها جنگیدند. واین دو حرکت نیز صوفی هستند.
واین موقعیت های نیاکان سابق از ائمه ی تصوف در ایستادگی در برابر موج های مخالف اسلام و مقابله با آن وهمانطور که موقعیت های عظیمی در حمایت از اسلام داشتند نیز دارای نقش فعالی در اصلاح جامعه و پیدایش یک نسل صالح از علما وشاگردان بودند وعظیم ترین مثال برای آن روش غزالی برای ایجاد نسلی جدید از علما و صالحین است.
حقیقت تصوف این گونه بود و تصوف علمی شریف و مستمد از شرع وقائم بر شرع است و از شرع خارج نمی شود واین گونه مسیر آن باقی ماند ولی در قرن های اخیر مسیر تصوف شروع به تغییر کرد وآن به دلیل ورود ادعا کنندگان در گروه صوفیان ارجمند بود، واین ادعا کنندگان می خواستند که از آنچه مردان صوفی که ذکر کردیم نزد خود دارند، بدون سعی و تلاش و جهاد به دست آوردند. ونفس آنها ضعیف تر از آن بود که در محبت خدا فانی شوند پس راهی برای آن نیافتند.
برای همين راهی جز ورود به تصوف وعمل به پوسته و ترک هسته امور نداشتند و به خود لقب صوفیان را دادند وبعضی از آنها خود را به مرتبه مشیخه راه دادند وشاگردان از او پیروی کردند پس هلاک شد ودیگران را نیز به هلاکت کشاند و در در آنها فرمودهی خداوند متعال مطابقت میکند (وَإِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ) ترجمه:تو چون آن منافقان را مشاهده کنی ظاهر و وجود جسمانی آنها (به آراستگی فریبنده) تو را به شگفت آرد. المنافقین 4،
و در گفته دانشمند بزرگ امام سيوطى روشن است: تصوف خود علمی شریف است که بر پایه ی پیروی از سنت و ترک بدعت ها بنا شده است ونیز در آن بیگانه های زیادی وارد شدند که خود را شبیه اهل آن کردند و اموری در آن وارد کردند که به آن مربوط نمی شود واین باعث بد گمانی به همگان شد.) کتاب تایید الحقیقه العلیه للسیوطی ص 57.
پس به تحریف در این علم پرداختند و قواعد آن را تغییر دادن ودر کتاب های قوم آن فتنه هايى آوردند که مناسب هوای نفسانی وذائقه های آنها باشد تا بتوانند در کار هایشان واحوال بدشان به آن استدلال کنند و مخالفت خود با سنت وکتاب را توجیه کنند، پس فتنه هایی در کتاب های قدیم ذکر کردند و بیشترین کسی که از علما در کتاب هایش به تحریف وفتنه پرداختند امام الشعرانی بود که علم و کتب های خود را برای مبارزه با این بیگانگان و ادعا کنندگان وقف کرد وهنگامی که برایشان سد راهی شد در کتاب هایش تحریف کردند و در آن فتنه هایی مخالف شرع وارد کردند شیخ عبدالواهاب الشعرانی در کتاب خود لطاف المنن می گوید: و از آنچه خداوند متعال به من عطا کرده در برابر حسادت کنندگان ودشمنانی که در کتاب هایم تحریف وفتنه هایی مخالف ظاهر شریعت آوردند صبر میکنم، این کارشان تنها برای طبقه بندی کتاب البحر المورود فی المواثیق والعهود بود که علما ی چهار مذهب در مصر درباره ی آن نوشتند ومردم به سرعت به نوشتن آن پرداختن واز آن چهل نسخه صادر شد، پس حاسدان به آن حسادت کردند وبرخی نادانان از دوستانم را فریب دادند و از آنها نسخه ای قرض گرفتند پس در آن تحریف کردند ودر آن باورهایی نادرست و مسائلی مخالف همگی مسلمانان و داستان و طعنه هایی از جحل وابن الرواندی آوردند و در بین کتاب در مورد موضوع های بسیاری صحبت کردند که انگار خود مولف هستند وسپس آن نسخه های تحریف شده را برداشتند وبه بازار کتاب ها در روز بازار فرستادند وآنجا محفل علم آموزان بود پس دانش آموزان به کتاب ها نگاه کردند و نام من را روی آنها دیدند و آنها را کسی که رهبتی از خدا ندارد خرید و بین علمای مسجد الازهر پخش کرد پس فتنه ی بزرگی پدید آمد و حدود یک سال به پخش کردن آنها در مساجد و بازارها و و خانه های شهزاده ها ادامه دادند و به دست شیخ نصر الدین القانی وشیخ اسلام الحنبلی وشیخ شهاب الدین بن الحلبی رساند، ومن هیچ اطلاعی نداشتم تا هنگامی که شخصی از دوست داران من در مسجد الازهر برایم پیغام فرستاد وبه من خبر را منتقل کرد پس برای او نسخه ای که با خط علما نوشته شده بود را فرستادم ودر آن نگاه انداختند و چیزی از شبه ها وتحریفات این حاسدان را نیافتند) لطائف المنن ج 2 ص 190.
و نیز آنچه در کتاب شیخ محی الدین العربی رضی الله عنه ذکر شده و علامه ابن العابدین فقیه حنفی صاحب بزرگ ترین موسوعه ی فقه حنفی که آنچه در کتاب شیخ محیی الدین بن عربی یاد شده از آنچه مخالف شرع است تحریف است وبرای همین در متن صاحب الدر المختار ج3 ص 303 پیدا می کنید که: ولی به این یقین رسیدم که برخی یهود این تحریف ها را به شیخ قدس الله سره نسبت دادند بلکه ابن تیمیه خود به تحریفات درباره ی خانم رابعه العدویه اعتراف می کند ومی گوید:
واما آنچه درباره ی رابعه نقل شده در گفته ی او درباره ی بیت الحرام که بُت معبود زمین است تحریفی درباره ی رابعهی مؤمن و تقی است.
کتاب مجموعه الرسائل والمسائلِ ابن تیمیه ج1 ص80 واین در میان قرن پنجم هجری تا قرن دهم هجری بود که بسیاری از علوم تصوف تحریف شده بودن و در آن از علوم دیگری آوردند كه آن را خدشه دار کرد وباعث افزایش دشمنان آن شدند، ولی هیهات هیهات که بتوانند در این علم تغییری دهند چرا که در هر زمانی خداوند برای این علم کسانی قرار می دهد که آن را اصلاح کنند واز آن دفاع کنند.
حجت الاسلام ابو حامد الغزالی می گوید: پیروان راه خدا اندک ومدعیان آن بسیار هستند وما شما را با دو علامت از آن آشنا می کنیم ، اولی: باید همهٔ اعمالش بر اساس شرع سنجیده و با توفیق الهی سازگار باشد، چه در گرفتن و چه در دادن، چه در پیشروی و چه در عقب نشینی، زیرا که بدون تعهد به همهٔ مکارم شریعت، پیمودن این مسیر ممکن نیست.
و دومی: در این راه تنها کسی به مقصد می رسد که به نوافل و مستحبات پایبند باشد، پس چگونه کسی که فرائض را نادیده می گیرد، به این هدف می رسد؟
خداوند پاداش دهد به سروران ما عارفان که برای ما قواعد و اصولی بنا نهاده اند که حجتی بر این مدعیان باشد. و در اینجا برخی از این قواعد را از سخنان ایشان، رضی الله عنهم، نقل می کنیم:
این است سلطان اولیا و عارفان، سید شیخ عبدالقادر گیلانی رحمه الله، که می فرماید: «هر حقیقتی که شریعت بر آن گواه نباشد، زندقه (بدعت) است. با دو بال کتاب و سنت به سوی حق، عزَّ وجلَّ، پرواز کن. و نزد او وارد شو در حالی که دستت در دست رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم باشد. ترک عبادات واجب بدعت است و انجام ممنوعات گناه است.» الفتح الربانی، ص 179. و می فرماید: «هر باطنی که با ظاهری مخالف باشد، باطل است.» و این شیخ ابوالقاسم ابراهیم بن محمد نصر آبادی رحمه الله علیه می فرماید: «اصل تصوف پایبندی به کتاب و سنت، ترک هوای نفس و بدعت ها، بزرگداشت حرمت مشایخ، نادیده گرفتن توجیهات خلق، خوش صحبتی با دوستان، و خدمت به آنها، به کارگیری اخلاق نیکو، مداومت بر اوراد، و ترک انجام مجوزها و تفسيرها است. و هیچ کس در این راه گمراه نمی شود مگر به خاطر فساد در ابتدا که در انتها تأثیر می گذارد.» طبقات الصوفیه، ص 488. و سید دو طايفه عارف بالله ابو القاسم جنید بغدادی رحمه الله تعالی می فرماید: «تمام راه ها بر خلق بسته شده مگر کسی که رد پای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را دنبال کند و از سنت او پیروی کند و بر براهش پایبند باشد، که در این صورت همه راه های خیر بر او باز می شود.» طبقات الصوفیه، ص 159.
ومی گوید: (کسی که قرآن را حفظ نکند و حدیث را ننویسد در این راه از او پیروی نمی کند زیرا علم ما بر کتاب و سنت محدود شده است.) واز عارف شیخ ابو یزید البسطامی نقل شده که می گوید: اگر به مردی بنگرید که به او کرامت ها عطا شده فریب او را نخورید تا اینکه بدانید او در امر ونهی و حفظ حدود وانجام شرع چگونه است.
وابو حسن شاذلی می گوید: اگر جستجوی شما با کتاب و سنت مغایرت کرد پس به کتاب وسنت پایبند باش و جستجو را رها کن و به خودت بگو که خدا عصمت را در قرآن و سنت تاكيد کرد و آن را در جستجو والهام و دید تاکید نکرده است، مگر اینکه با کتاب قرآن و سنت مطابقت داشته باشد و علاوه بر این گفته های زیادی وجود دارد که نشان می دهد استقامت بر شریعت مطهر بهتر از هر کرامت است.
و امام سهل بن عبدالله التستری می گوید:
اصول راه ما_یعنی نهج (رويكرد) صوفیان_ هفت تا است:
پایبندی به کتاب، اقتدا به سنت، خوردن حلال، دست کشیدن از زیان زدن به دیگران، دوری از گناه، مداومت بر توبه و انجام حقوق.
ابو حفص یکی از بزرگان صوفی می گوید: «کسی که اعمال و احوال خود را در هر لحظه با کتاب و سنت نسنجیده و به افکار خود سوء ظن نداشته باشد، در دیوان مردان حساب نمی شود.» و از عارف بالله شیخ ابوالقاسم قشیری رحمه الله نقل شده که می گوید: «تمام مشایخ طریقت همگی طبقه بندی کرده اند که هیچ کس در طریقت پیشوایی نمی کند مگر پس از تبحر و تعمق در علوم شریعت.» امام ابوالقاسم قشیری رحمه الله در مقدمه رسالهی معروف خود درباره صوفیان می فرماید: «خداوند این طایفه را برگزیده ای از اولیای خود قرار داده و پس از رسولان و انبیایش، آنها را بر همه بندگانش برتری داده است. دل های آنان را معدن اسرار خود کرده و آن ها را از میان امت به طلوع انوار خود اختصاص داده است. آنان فریادرس خلق اند و در همه احوال خود با حق و به حق هستند. خداوند آن ها را از پلیدی های بشری پاک کرده و به مقام دیدن حقایق توحیدی از آنچه برای آنان ظهور کرده، رسانده است. خداوند توفیق به آنان داده تا به آداب بندگی عمل کنند و جریان احکام ربوبیت را مشاهده کنند. پس آن ها به ادای تکالیف واجب عمل کرده و به آنچه که خداوند برایشان از تقلب و تصریف مقرر داشته، محقق شدهاند. سپس به سوی خداوند متعال با شکست و و فقری بازگشتند و بر آنچه خداوند از رفتار و صفا و احوال به آنها عطا کرده ، تکیه نکردند، چراکه می دانستند که خداوند بلند مرتبه هر چه را بخواهد انجام می دهد و از میان بندگانش هر که را بخواهد انتخاب می کند. هیچ کس بر او حکمی ندارد و هیچ مخلوقی بر او حقی ندارد. ثواب او از فضل اوست و عذاب او از عدل اوست و حکم او قضایی قاطع است.» الرسالة القشيرية للإمام أبو القاسم القشيري، ص ۲.
ونتیجه ی ظهور این مدعيان و رسیدن بسیاری از آنها به مراتب رفیع تصوف و مشیخه، باز کردن درهای دشمنی بر تصوف بود سپس کسانی ظاهر شدند که با آن مبارزه کردند وسعی کردند که آن را نابود کنند از این مدعیان به عنوان وسیله ای برای تحقیق خواسته خود استفاده کردند.
واز بدترین چیزهایی که وارد این علم کردند علومی است که از امت های دیگر نقل شده است مانند علوم جادو و بدعت گری و فلسفه منحرف، آنها هنگامی که عاجز از رسیدن به آن چیزی بودند که سروران صوفی که خداوند در دست آنها معجزه ها وکراماتی ظاهر کرده، دست یابند، و این چیزها اعتماد قوی مررم را به آنان تقویت کرد و خداوند از طریق آن روش های آنها را تایید كرده و مردم از آن پیروی کردند.
اما این مدعیان از این چیزها محروم بودند بنابراین، مجبور شدند خود را به احوال مردان صوفی تظاهر کنند و از این علوم و خزعبلات و خرافات وجادوگری ها استفاده کردند تا پیروان خود را فریب دهند که آنان اولیای نزدیک به خداوند هستند. خداوند ما را از شر آنان محفوظ بدارد. آنچه که در پژوهش ما تا کنون مشخص شده، که تصوف علمی جلیل و عظیم است ولی در زمانه اخیر دچار بیگانگانی شد که وارد آن شدند در حالی که جزئی از آن نیستند همان طور که اسلام به منافقین در اوایل ظهور خود مبتلا شد، که کفر را در خود پنهان کردند و ایمان دروغین را اشکار ساختند.
همانطور که می گویند در هر قاعده ای تضادی وجود دارد و عجيب است که بسیاری از دشمنان تصوف به بد گویی درباره ی آن از طریق این مدعیان پرداختند در حالی که این علم از آنها دور است، و این ظلمی بزرگ است. وضعیت تصوف مانند سایر علوم دیگر است، که در آن تحریفاتی به وجود آوردند، در علم احادیث تحریفاتی آوردند در حالی که این علم از آن ها به دور است، و احادیثی از رسول خدا صلی الله علیه وآله را جعل کردند، و همچنین علم عقیده و زندگی و تاریخ و فقه و علومی غیر از آنها را خدشه دار کردند، و این گونه تصوف به مدعیان مبتلا شد همانطور که سایر علوم دچار این آفت شده اند، اما میزان تصوف اکنون روشن شده و حقیقت آن درخشان است.
و این حال تصوف است میان مردانی که آن را بر اساس کتاب و سنت بنا نهادند وبین مدعیانی که سعی به تحریف آن دارند تا نیازها، شهوت ها و لذت هایشان پرداختند، بدون توجه به دیگران و نتایج اعمالشان. ما در این زمان به بیداری و آگاهی صوفیانه نیاز داریم تا از طریق آن تصوف صحیح را به اصول صحیحش باز گردانیم و به مرحله تصحیح و تجدید تصوف نیاز داریم تا از آن به هر بهایی تحریفات را خارج کنیم، چرا که با چشمانمان میبینیم که چگونه دشمنان آن برای از بین بردنش تلاش می کنند و تصوف مدرسه بزرگی در زندگی مسلمانان است، و نابود کردن آن با خط قلمی امکان ندارد بلکه باید درست آن را بررسی کرد و آن را با کتاب و سنت مطهر مطابقت کرد و برای همین بر اهل تصوف وعلمای آنها و حکما و شاگردان و پیروان واجب است که برای اصلاح تصوف تلاش کنند تا اینکه به مراتب مبارکی برسند، مرتبه ی بیداری: بیداری اهل سنت و جماعت، تا به مراتب صالحین که این علم را بنیاد نهادند ملحق شوند واگر این کار انجام ندهند تصوف در همین شکلی که ما امروز مشاهده می کنیم باقی می ماند، مدعیان و صالحین و مردم اهل تصوف به دو دسته تقسیم می شوند:
دسته اول: دسته ای که به دنبال تصحیح هستند: خداوند به این افراد جزای خیر دهد، زیرا آنان با تمام تلاش های خود به دنبال آشکار کردن حقیقت تصوف هستند. و برای علم شریف و سلوک درست تلاش می کنند و در این راه تمام نیرو و اموال خود را به کار می گیرند. این گروه در این زمان افزایش یافته و در سراسر جهان پراکنده شده اند. کسی که در تصوف تفکر کند و به آن نگاهی بیندازد، شاهد گسترش عجیب و گسترده آن در جهان اسلام خواهد بود. بسیاری از مردم به تصوف روی آورده اند، به ویژه در فضای اینترنت که صدها سایت به شکلی صحیح درباره تصوف صحبت می کنند. همچنین ده ها عالم وجود دارند که این علم عظیم را پذیرفته اند و هر روز شاهد انتشار و چاپ آثار صوفیانه هستیم. این خود نویدی از خیر است و همگی باید به این کاروان بپیوندیم و از حق شرم نکنیم حتی اگر به خودمان باشد. در بسیاری از طریقت های صوفیانه چیزهایی وارد شده که با کتاب و سنت و منهج صوفی همخوانی ندارد و باید آنها را به هر بهایی رها کنیم، بنابراین عاقلان و عالمان تصوف باید تصویر تصوف را از هر پلیدی پاکسازی کنند و با حرکت اصلاحی تصوف را به شکل درست و ریشه های اولیه خود بازگردانند وگرنه فنا بر آنان واجب است و کاروان بیداری در راه رسیدن به آن ها است. بخش دوم: گروهی که به دنبال توجیه هستند: منظور از توجیه (یعنی بهانه ها و دلایل ضعیفی می آورند تا روش خود را ثابت کنند و آن را به کاروان صالحین و منهج متصوفين الصاق كنند). این گروه به سه دسته تقسیم می شوند:
اولی: کسانی که در بدعت ها و مخالفات غرق شده اند، اینان بقایای مدعیانی هستند که از پیروانی که جان خود را در خدمت آنان فدا می کنند، بهره مند هستند و اموال خود را در راه آنان خرج می کنند و آنان را تعظیم و تقدیس می کنند و هرگز از فرمان آنها خارج نمی شوند. پس چگونه این نعمت ها را ترک کنند و به راه درست، راه زهد و فروتنی و تسلیم برای خداوند روی گردانند؟ این برایشان بسیار دشوار است، همان طور که اسلام برای رهبران مکه سخت بود که چگونه تسلیم کنند و فرمان ببرند. دومی: آدم های پست و نادانی که به تصوف و مشیخت رسیدند و از آن جز ظواهر و پوسته ها چیزی نمی دانند. اینان در این راه تربیت شده و احوالشان پایدار شده است و بنابراین به خود زحمت تصحیح و بازگشت به علم و عمل را نمی دهند.
سومی: بیگانگان و مدعیانی که به منظور نابود کردن تصوف وارد آن شدند. ورود آنان به قصد تحریف بوده است، همان طور که بسیاری از مجوس و یهودیان در دوران فتوحات به اسلام وارد شدند تا آن را نابود و تحریف کنند. و حال تصوف این است: مبارزه دائمی بین اهل تصحیح و اهل توجیه، و کسانی که در کمین هر دو هستند، دشمنان تصوف از جمله مستشرقین و مدعیان سلفیت و دیگران.
نصیحت آخر ما به اهل تصوف، اهل تصحیح این است که تمام تلاش خود را برای بیداری و آگاهی و تجدید و تصحیح تصوف به کار گیرند و از خداوند می خواهیم که ما را از آن ها و از پیروان و خادمانشان قرار دهد.
و درود خدا بر سید و سرور ما محمد و بر آل بیت ایشا و اصحابش، وخداوند جهانیان را سپاس می گوییم.