جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تصوف اسلامی جوهره‌ی زندگی پیامبر واهل بیت و صحابه، تنها راه حل مشکلات جهان و تربیت نسل صالح است

 

بسم الله الرحمن الرحيم

حسام ابو الشرف

الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام على خاتم الأنبیاء و المرسلین و على آله و صحبه أجمعین، اما بعد..

الحمد لله که در کتابش فرموده: {لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ} “قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است‏ شما در رنج بيفتيد به [هدايت] شما حريص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است”

پیامبر محمد ﷺ کیست؟
او پیامبر عربی اُمی هاشمی قریشی است، از شریف ترین قبایل عرب و از اصیل ترین نسب‌ های آنان، که قبل از نبوت و رسالتش در میان همه مردم به نام صادق امین شناخته می‌ شد. این چیزی است که حتی دشمن سرسخت او، ابوالحکم بن هشام (که پیامبر او را با لقب ابو جهل یاد کرد)، درباره او گفته است. ابو جهل گفت: «به خدا سوگند که می‌ دانم او راستگوست!» پس دوستش ولید ابن مغیره به او گفت: «مه! و چگونه این را می‌ دانی؟» او پاسخ داد: «ای ابا عبد شمس، ما او را در کودکی صادق امین می‌ نامیدیم؛ آیا حالا که عقلش کامل شده و رشدش به اوج رسیده، او را دروغگو و خائن بنامیم؟! به خدا سوگند که می‌دانم اوقطعا راستگوست!» گفت: «پس چه چیزی مانع از این می‌شود که او را تصدیق کنی و به او ایمان بیاوری؟» او پاسخ داد: «دختران قریش درباره من می‌ گویند که من پیرو یتیم ابو طالب شدم به خاطر تکه نانی، به لات و عزا قسم که هرگز از او پیروی نخواهم کرد.»

این پیامبر گرامی به قومی فرستاده شد که اعمالشان شبیه به اعمال وحشی‌ ها و حیوانات وحشی بود، مانند زنده به گور کردن دختران، زیرا عرب‌ ها در جاهلیت دختر را ننگ می‌ دانستند. آنها بت‌ های بی‌ جان را می‌ پرستیدند؛ یکی بتی را از سنگ می‌ ساخت و دیگری بتی را از خرما می‌ ساخت که اگر گرسنه می‌ شد آن را می‌ خورد، و کار های دیگری که با عقل سالم منافات داشت.

پس پیامبر ما محمد ﷺ مسیر آنها را به سوی توحید خداوند که با او خدایان دیگری را شریک کرده بودند، تغییر داد، و آنها را به پیوند خویشاوندی که قطع کرده بودند و به تکریم زن که در همه جنبه‌ ها مورد ستم و ظلم قرار داشت، هدایت کرد.

پس رسالت او آمد تا مسیر تاریخ را تغییر دهد و صحابه گرامی را به مردانی تبدیل کند که در مدت کوتاهی به مدد الهی در پیشرفت دینی، علمی، اجتماعی، فکری، صنعتی و اخلاقی سرآمد ملت‌ ها شدند.
رسول اللهﷺ نه تندخو بود و نه سخت‌ گیر و نه در بازار ها داد و فریاد می‌ کرد، و زیبا ترینِ مردم از لحاظ ظاهر و اخلاق بود. احمد در مسند خود از انس بن مالک روایت کرده است که “رسول الله ﷺ شجاع‌ ترین، زیبا ترین و بخشنده‌ ترین مردم بود.” بخاری از عطاء بن یسار روایت کرده است که او عبد الله بن عمرو بن عاص را ملاقات کرد و از او خواست که صفات رسول الله ﷺ را در تورات برایش توصیف کند. او گفت: “بله، به خدا قسم که او در تورات به همان صفاتی که در قرآن توصیف شده، وصف شده است: (ای پیامبر! ما تو را به عنوان شاهد و بشارت‌ دهنده و بیم‌ دهنده فرستادیم، و تو پناهی برای امی‌ ها هستی، تو بنده و رسول من هستی، تو را متوکل نامیدم، او تندخو و سخت‌ گیر نیست و در بازارها داد و فریاد نمی‌ زند، و بدی را با بدی پاسخ نمی‌ دهد بلکه عفو می‌ کند و می‌ بخشد. خدا او را از دنیا نخواهد برد تا زمانی که دین کج را به درستی بپا دارد و مردم بگویند “لا اله الا الله” و به وسیله آن چشم‌ های نابینا را بینا، گوش‌ های ناشنوا را شنوا و دل‌ های بسته را باز کند).”

بخاری در ادب المفرد و نسائی، ابن المنذر، و حاکم (که آن را تصحیح كرده )، ابن مردویه و بیهقی در “دلائل” از یزید بن بابنوس روایت کرده‌ اند که گفت: از عائشه پرسیدیم، خُلق رسول الله ﷺ چگونه بود؟ او گفت: خُلق او قرآن بود. سپس گفت: سوره مؤمنون را بخوان (قد افلح المؤمنون)، پس خواند تا اینکه به آیه دهم رسید، گفت: این چنین بود خُلق رسول الله ﷺ.”

از کرامات حضرت محمد ﷺ این بود که بسیار می‌بخشید و از فقر ترسی نداشت. انس رضی الله عنه روایت کرده است: “هرگز رسول الله ﷺ درخواستی در اسلام را رد نمی‌ کرد، مردی نزد او آمد و پیامبر به او گوسفندی بین دو کوه بخشید. آن مرد نزد قوم خود بازگشت و گفت: ای قوم من! مسلمان شوید، زیرا محمد به گونه‌ ای می‌ بخشد که انگار از فقر نمی‌ ترسد، و مردی که اسلام را تنها برای دنیا می‌ پذیرد، دیری نمی‌ پاید که اسلام برایش از دنیا و آنچه در آن است، محبوب‌ تر می‌ شود.” (روایت مسلم)

این تنها گوشه‌ ای از فضایل بسیاری است که از صحابه رضی الله عنهم نقل شده است.

اما درباره جایگاه او در قرآن: خداوند متعال او را با این آیه مدح کرده است: (وإنك لعلى خلقٍ عظيم)؛ خداوند نگفته است که “تو در خلقی عظیم هستی”، بلکه ببینید که فرموده است “لعلى” که به معنای بلندی و عظمت اخلاق است. خداوند هرگز در قرآن او را به نامش نخوانده است، بلکه همیشه گفته است “يا أيها النبي” و “يا أيها الرسول” و هرگز نگفته است “يا محمد”، در حالی که خداوند دیگر پیامبران را به نامشان صدا زده است: “یا موسی، یا عیسی، یا نوح” و…، که این نشان‌ دهنده جایگاه والای این پیامبر عظیم نزد خداوند است.

خداوند او را به عنوان رحمت مطلق توصیف کرده و فرموده است: (وما أرسلناك إلا رحمة للعالمين)” ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم “.

و خداوند یاد پیامبرش را بزرگ می‌دارد و فرموده است: (ورفعنا لك ذكرك) “و نامت را براى تو بلند گردانيديم”.

و به پیامبرش خبر داده است که او راضی خواهد شد، و خداوند به او آنقدر عطا خواهد کرد تا راضی شود، چنان که فرموده است: (ولسوف يعطيك ربك فترضى) “و بزودى پروردگارت تو را عطا خواهد داد تا خرسند گردى” ، و محبوب (پیامبر) راضی نخواهد شد در حالی که کسی از امت او در آتش باشد، همان ‌طور که در حدیث آمده است.
و هر چه مقام انسان بالاتر می‌ رود، بیشتر در برابر خلق خدا تواضع و اخلاق نیکو نشان می‌ دهد. پیامبر (صلى الله عليه وسلم) بارها از کسانی که به او آسیب‌ های شدیدی رسانده بودند، چشم‌ پوشی کرد. امام احمد از جابر بن عبدالله روایت کرده است: رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) با قبیله محارب خصفة جنگید. مردی از آنها به نام (غورث بن حارث) آمد و با شمشیر بر رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) ایستاد و گفت: «چه کسی تو را از من محافظت می‌ کند؟» پیامبر فرمود: «الله». پس شمشیر از دست او افتاد و رسول خدا (صلى الله عليه وسلم) آن را برداشت و فرمود: «چه کسی تو را از من محافظت می‌ کند؟» او گفت: «تو بهترین کسی هستی که می‌ گیری». پیامبر فرمود: «آیا شهادت می‌ دهی که هیچ معبودی جز الله نیست و من رسول خدا هستم؟» او گفت: «نه، ولی با تو عهد می‌ بندم که با تو نجنگم و با گروهی که با تو می‌ جنگند همراه نباشم». پیامبر او را آزاد کرد. او گفت: «از نزد بهترین مردم نزد شما آمدم…» و غیره.

چنان که در برخی احادیث آمده است پیامبر (عليه الصلاة والسلام) با وجود اینکه رهبر یک دولت بود، حیا و شرمی بیشتر از دختری باکره در حجله‌ اش داشت.

پیامبر (صلى الله عليه وسلم) چه روشی را دنبال کرد؟
پیامبر (صلى الله عليه وسلم) مربی و راهنمای روحانی صحابه بود. او شیخ، رئیس و محل نزول وحی الهی بود و با صحابه بر اساس روان‌ شناسی هر یک، توانایی‌ ها و درکشان از او رفتار می‌ کرد.

پس از استقرار عقیده صحیح در دل‌ های اصحاب و پیوند دل‌ ها با خدا، زمان حرکت برای نصرت دین فرا رسید و دولت اسلامی در مدینه منوره تأسیس شد. مسجد نبوی اولین مرکز دعوت به سوی خدا و تربیت مردان و نسل جوان مؤمن بود. پیامبر در دعوتش به جوانان تکیه داشت و اگر سن صحابه‌ ای را که پیامبر را یاری کردند بررسی کنیم، می‌ بینیم که آنان جوان بودند و تعداد کمی از آنها پیر بودند.

پیامبر با علمی که به او وحی می‌ شد، صحابه را بر اساس تخصص‌ های مختلف تقسیم‌ بندی کرد:
بخش دعوت، همان‌ طور که خداوند فرموده است: {وَما كانَ المؤمنون َ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ} “و سزاوار نيست كه مؤمنان همگى رهسپار [جهاد] شوند، اما چرا از هر فرقه‏اى از آنان گروهى رهسپار نشوند كه دين پژوهى كنند و چون به نزد قومشان باز گشتند ايشان را هشدار دهند تا پروا پيشه كنند”

۲- بخشی که در قرآن کریم تخصص داشتند. از پیامبر علیه الصلاة و السلام روایت شده است: «أقرؤكم أُبَيّ» یعنی اُبی بن کعب. و از عمر -رضی الله تعالی عنه- روایت شده که پیامبر -صلی الله علیه و سلم- فرمود: «هر کس دوست دارد قرآن را به نرمی و همان‌ گونه که نازل شده بخواند، باید آن را از ابن ام عبد (عبدالله بن مسعود)  رضي الله عنه یاد بگیرد».

۳- بخشی که در تهاجمات و فتوحات تخصص داشتند. از ابو العباس سهل بن سعد الساعدی -رضی الله عنه- روایت شده که رسول الله -صلی الله علیه و سلم- در روز خیبر فرمود: «فردا این پرچم را به مردی خواهم داد که خداوند به دست او فتح خواهد کرد، او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش او را دوست دارند». مردم آن شب را به بحث و گفتگو گذراندند که این پرچم به چه کسی داده خواهد شد. هنگامی که صبح شد، همه به سوی رسول الله -صلی الله علیه و سلم- آمدند و امیدوار بودند که پرچم به آنها داده شود. پیامبر فرمود: «علی بن ابی طالب کجاست؟» گفته شد: «ای رسول خدا، چشمانش درد می‌کند. پیامبر فرمود: «او را بیاورید». سپس رسول الله -صلی الله علیه و سلم- در چشمان او دمید و برایش دعا کرد تا جایی که انگار هیچ دردی نداشت و پرچم را به او داد…». (متفق علیه) همچنین مانند سیدنا خالد بن ولید که پیامبر علیه الصلاة و السلام او را «سیف الله المسلول» نامید.

۴- بخشی که در قضاوت تخصص داشتند. سیدنا علی -کرّم الله وجهه- نیز از جمله قضات برجسته صحابه بود. بغوی در حدیث مرفوع از انس روایت کرده که پیامبر علیه الصلاة و السلام فرمود: «أقضى أمتي علي» (قاضی‌ ترین فرد امت من علی است).

۵- بخشی که در علم فرائض تخصص داشتند، مانند سیدنا زید بن ثابت. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: “أفرضكم زيد بن ثابت.” ) آگاهترین شما به فرائض، زید بن ثابت است). این حدیث را صاحبان سنن و دیگران روایت کرده‌اند.

۶- بخشی که در علم فقه و علم حلال و حرام تخصص داشتند، مانند سیدنا معاذ بن جبل -رضی الله عنهم-. پیامبر درباره او فرمود: «أفقهكم معاذ» (فقیه‌ ترین شما معاذ است) و نیز فرمود: «أعلمكم بالحلال والحرام معاذ» (آگاهترین شما به حلال و حرام، معاذ است).

۷- بخشی که در علم تفسیر تخصص داشتند، مانند سیدنا ابن عباس -رضی الله عنه-. پیامبر برای او دعا کرد و فرمود: «اللهم فقهه في الدين وعلمه التأويل» (خداوندا، او را در دین فقیه گردان و تأویل (معانی) کتابت را به او بیاموز).

۸- بخشی که در امانت و حفظ اسرار تخصص داشتند. بخاری از حذیفه -رضی الله عنه- روایت کرده است که عاقب و سید، دو نفر از صاحبان نجران، نزد رسول الله -صلی الله علیه و سلم- آمدند تا مباهله کنند. یکی از آنها به دیگری گفت: «این کار را نکن، به خدا قسم اگر او پیامبر باشد و ما مباهله کنیم، ما و فرزندانمان پس از ما رستگار نخواهیم شد». آنها گفتند: «ما هر چه تو بخواهی به تو می‌ دهیم، و مردی امین را با ما بفرست و جز امین کسی را نفرست». پیامبر فرمود: «من با شما مردی امین، حقاً امین، می‌ فرستم». پس از این جمله، اصحاب رسول الله -صلی الله علیه و سلم- منتظر بودند. سپس پیامبر فرمود: «ای ابو عبیده بن جراح، برخیز». وقتی او برخاست، پیامبر فرمود: «این شخص، امین این امت است».

۹- بخشی که امین بودند و در حفظ اسرار رسول الله -صلی الله علیه و سلم- تخصص داشتند. خیثمه بن ابی سبره -رضی الله عنه- در حدیثی روایت کرده است: «وَحُذَيْفَةُ صَاحِبُ سِرّ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه وسلم» (حذیفه صاحب اسرار رسول الله بود). و این امر میان تمام صحابه مشهور بود که سرور ما حذیفه، بدون شک صاحب اسرار رسول الله -صلی الله علیه و سلم- است.
10- بخشی که در اسرار نبوی تخصص داشت و خدا بهتر از آن آگاه است. از ابو هریره روایت شده که گفت: “دو ظرف از رسول الله صلی الله علیه وسلم به من رسید که نگهداری کردم: یکی از آنها را آشکار کردم و دیگری را اگر آشکار می‌ کردم، این گلو بریده می‌ شد”.

اینها بخشی از کار هایی است که پیامبر در ایجاد دولت اسلامی و تربیت نسل جدید بر پایه‌ی الهی انجام داد.

پس از ذکر این موارد، متوجه می‌ شویم که علوم فقه، نحو، تفسیر، علم فرائض، قضاوت‌ ها، روش‌ های دعوت، علم اصول و قرائات و عقیده و غیره در زمان رسول الله صلی الله علیه وسلم وجود داشتند، اما با نام‌ های خاصی شناخته نمی‌ شدند.

پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه وسلم به سوی رفیق اعلی و آمدن دوره خلفای راشدین، سپس دوره اموی و عباسی، این علوم با نام‌ های مشخص برای حفظ و جلوگیری از از بین رفتن آنها ظاهر شدند و به شرح زیر تجلی یافتند:

علم عقیده (توحید): در این علم، امامان ابو الحسن اشعری و ابو منصور ماتریدی پیشگام بودند.

علم فقه: امام اعظم ابو حنیفه نعمان، امام احمد بن حنبل، امام مالک بن انس و امام شافعی در این علم تخصص داشتند. لازم به ذکر است که قبل از آنها مذهب ابو ثور، اوزاعی، ربیعه الرای، سفیان بن عیینه و دیگران نیز وجود داشت، اما مذهب چهار امام پس از عصر آنها غالب شد.

علم نحو: رئیس این علم ابو الأسود دؤلی بود (اولین کسی که حروف عربی را نقطه‌ گذاری کرد).

علم تفسیر: تفاسیر بسیاری ظاهر شد که مجالی برای شمردن آنها نیست، اما به برخی از آنها اشاره می‌ کنیم: تفسیر قرطبی، ابن کثیر، الدر المنثور، طبری، رازی، جلالین، تفسیر مجاهد، تفسیر مقاتل، کلبی و دیگران. در این علم افراد زیادی پیشگام بودند، چرا که نظرات و اقوال بسیاری در تفسیر وجود داشت.

علم قرائات: کسانی که روایت‌ های قرآن کریم را از جمله روایت عاصم، روایت کسایی، روایت حمزه، ابن کثیر، ابن عامر، نافع و دیگر روایت‌ ها را دریافت کرده‌ اند، همه این روایت‌ ها شفاهی و با تواتر از طریق سند متصل به رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل شده‌ اند.

علم حدیث و مصطلحات آن: برای این علم، امامان بر جسته ای مانند امام بخاری، مسلم، ابو داود، ترمذی، ابن ماجه، دارمی، نسائی، احمد بن حنبل و دیگران پیشگام شدند و احادیث صحیح را از حسن، ضعیف و موضوع جدا کردند و حامیان سخنان رسول الله صلی الله علیه وسلم و سنت مطهره او بودند.

علم تصوف و تزکیه: از طریق آن وارد موضوع می‌ شویم تا حقیقت تصوف را بیان کنیم، ان شاء الله تعالی.
در زمان صحابه چیزی به نام علم تصوف اسلامی شناخته نشده بود، همان‌ طور که چیزی به نام علم عقیده، علم فقه، تفسیر، نحو و غیره نیز وجود نداشت، اما این مضامین به صورت مجسم در صحابه وجود داشتند. پیشگامان درستکار، از جمله امام حسن بصری که در سال ۱۱۰ هجری قمری در گذشت، با این مفاهیم آشنا بودند. وی گفته است: «در طواف، یک صوفی را دیدم و چیزی به او دادم ولی او قبول نکرد و گفت: چهار دوانق با خود دارم و همین برای من کافی است».
در کتاب «أخبار مکه» آمده است: «قبل از اسلام، زمانی مکه خالی شده بود تا جایی که هیچ‌ کس به طواف کعبه نمی‌ رفت، و مردی صوفی از سرزمینی دور می‌ آمد و به طواف خانه خدا می‌ پرداخت و سپس باز می‌ گشت. بنابراین، این نام (صوفی) به اهل فضل و صلاح حتی قبل از اسلام نیز اطلاق می‌ شد.» این مطلب با کمی تصرف از کتاب «الحجة» اثر شیخ احمد القطعانی حفظه الله، صفحات ۱۵۱ تا ۱۵۵ نقل شده است.
پس از اینکه مردم به ائمه فقه، عقیده و حدیث روی آوردند و به علوم و فنون ظاهری مشغول شدند، علمای مخلصی از نابودی روح اسلام و جوهره آن بیم داشتند. بنابراین، به ارشاد و تربیت مردم در جهت صفای قلب‌ ها و تمرین نفس در مبارزه با هواهای نفسانی، وآراستن آن به زهد و تقوا ، تطهیر آن از رذائل و بیماری‌ های درونی پرداختند، زیرا بیماری‌ های دل تأثیر بیشتری بر انسان دارند تا بیماری‌ های جسمی، زیرا صاحب آن در دنیا ( از تنگی و درد روانی و اجتماعی) و در آخرت (در عذاب آتش) رنج می‌ برد، در حالی که بیماران جسمی فقط در دنیا از جسم خود رنج می‌ برند. خداوند عزوجل نیز این موضوع را در قرآن کریم در مورد منافقان اثبات کرده است «فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا: در دلهایشان بیماری است و خداوند بیماری‌ شان را افزایش داده است».
برای این علم (علم تزکیه و باطن)، امام جنید سید الطائفتین، امام غوث کبیر عبدالقادر گیلانی، عارف بزرگ احمد الرفاعی، شعیب ابو مدین غوث و دیگران قدس الله ارواحهم و رضی الله عنهم أجمعین پیشگام شدند. با علم به این که اولین کسی که از این دانش سخن گفت امام علی بن ابی‌طالب کرم الله وجهه بود و از او سیدنا حسن بصری (تابعی) آن را فرا گرفت، و از او حبیب عجمی، و از او داوود طائی، و از او جعفر صادق، تا ابو یزید بسطامی … و این سلسله تا پایان عمر دنیا ادامه خواهد داشت. دلیل این امر، حدیثی از ثوبان است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «همواره طایفه‌ ای از امت من بر حق استوار خواهند بود، و کسانی که آنان را رها کنند به آنان آسیبی نمی‌ رسانند، تا اینکه امر خداوند بیاید و آنان همچنان در این حالت خواهند بود»، و نیز با حدیثی از انس که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «قیامت بر کسی که بگوید: الله، الله، برپا نخواهد شد». این دو حدیث مرتبط نشان می‌ دهند که باقی صالح در این دنیا متعلق به این طایفه صوفی است.
و اگر دنیا را بگردی و در تمامی سرزمین‌ هایش سفر کنی، هیچ کس را نخواهی یافت که ذکر «الله الله الله» بگوید جز در میان طایفه تصوف. پس این دلالت دارد، و الله اعلم، که باقی‌ ماندگان تا روز قیامت همین طایفه هستند که سه رکن دین را به کار گرفته‌ اند:
اسلام: که حفظ احکام و عبادات است [فقه یا شریعت].
ایمان: که حفظ عقاید و ایمان است [عقیده یا طریقت].
احسان [تصوف یا تزکیه]: یعنی خدا را چنان عبادت کنی که گویی او را می‌ بینی، و اگر او را نمی‌ بینی، او تو را می‌ بیند. و کسی که این رکن را ندارد، دینش ناقص است و کامل نمی‌ شود زیرا رکن سوم را محقق نکرده است. این رکن نتیجه و ثمره‌ی دو رکن قبلی است و ثمره‌ی مجاهدات و فرائض و مستحبات و بازداشتن نفس از گناهان و شهوات، تا نفس از اماره بالسوء به لوامه، به ملهمه، به راضیه، به مرضیه، به مطمئنه، و به کامله ارتقاء یابد.
و این ارکان در حدیث طولانی جبرئیل که در صحیح بخاری و مسلم آمده است، ذکر شده‌ اند.

سند از دین است و اگر سند نبود، هر کس هر چه می‌ خواست می‌ گفت.
و اینان به شیخوخت و ارشاد مردم نپرداختند مگر با سند متصل به رسول الله، با اجازه‌ ای که از مشایخشان و آنان نیز از مشایخ‌ خود گرفته‌ اند؛ این‌گونه با سند متصل به پیامبر صلی الله علیه وسلم. و این اجازه‌ ای است که این سالک به سوی خدا، از طریق آن شیخ مرشد کامل و وارث محمدی، شایسته ارشاد مردم و تلقین اذکار و سلوک ایشان به سوی شناخت خدا شده است، و در نتیجه صاحب عین الیقین می‌ شود پس از آنکه علم الیقین داشت. چنین فردی عارف به خدا می‌ شود، و خدا او را دوست دارد و در میان خَلق مقبول می‌ شود، به طوری که هر کس او را ببیند، او را دوست می‌ دارد. او با خدا سخن می‌ گوید، با خدا می‌ شنود، با خدا می‌ گیرد و با خدا می‌ بیند. بر اعضایش پیروز است و در حرکات و سکناتش منصور است. این همه را سیدنا محمد علیه افضل الصلاة و السلام، نقل کرده است، به روایت از پروردگار خود، چنان‌ که در بخاری آمده است، به روایت ابو هریره رضی الله عنه، از پیامبر که از پروردگار عزت تبارک و تعالی نقل کرده است: «هر که با ولی من دشمنی کند، به او اعلان جنگ می‌ کنم. و بنده من با چیزی محبوبتر از انجام فرائضی که بر او واجب کرده‌ام، به من نزدیک نمی‌ شود و بنده من همواره با انجام نوافل به من نزدیک می‌ شود تا آنجا که او را دوست می‌ دارم. و هنگامی که او را دوست بدارم، گوش او می‌ شوم که با آن می‌ شنود، و چشمی که با آن می‌ بیند، و دست او می‌ شوم که با آن می‌ گیرد، و پای او می‌ شوم که با آن راه می‌ رود. اگر از من چیزی بخواهد، به او می‌ دهم، و اگر به من پناه آورد، او را پناه می‌ دهم».

و هیچ شیخ طریقت صوفیه‌ ای را نخواهی یافت که دارای سند متصل از طریق مشایخ خود به مشایخ ایشان و به مشایخ آنها تا پیامبر اکرم علیه الصلاة والسلام نباشد، همان‌ طور که احادیث نیز دارای اسناد متصل هستند.
صوفیان در زمان خود مورد ستایش قرار گرفتند، تا اینکه کسانی که طعم کار آنها را نچشیده و از مشرب آنها ننوشیده بودند، شروع به انکار آنها کردند. و اگر در میان ائمه بزرگ کسانی را ببینیم که بر صوفیان ایراد گرفته‌ اند، آنها در واقع بر صوفیان نادان و دخیل اعتراض کرده‌ اند. عجیب است که ببینیم یکی از منکران تصوف، از ائمه آنها تمجید می‌ کند. احمد بن تیمیه رحمه الله تعالی در جلد دهم از مجموع فتواهایش در مورد تمسک صوفیان به کتاب و سنت گفته است: «اما مستقيمين از سالکان، مانند جمهور مشایخ سلف مثل فضیل بن عیاض، ابراهیم بن ادهم، ابو سلیمان دارانی، معروف کرخی، سری سقطی، جنید بن محمد و دیگران از متقدمین، و همچنین شیخ عبدالقادر [گیلانی]، شیخ حماد، شیخ ابی‌ البیان و دیگران از متأخرین، برای سالکان این اجازه را نمی‌ دادند که حتی اگر در هوا پرواز کنند یا بر روی آب راه بروند، از امر و نهی شرعی خارج شوند، بلکه باید مأموریت را انجام داده و از محظورات دوری کنند تا اینکه از دنیا بروند. و این همان حقی است که کتاب و سنت و اجماع سلف بر آن دلالت دارند، و این در سخنانشان بسیار دیده می‌ شود» [مجموع فتاوی احمد بن تیمیه، جلد ۱۰، صفحات ۵۱۶ـ۵۱۷].
و این ابن حاج مالکی که بر برخی از اعمال صوفیان اعتراض کرده بود، در جلد دوم از کتاب «مدخل» خود گفته است: «بدان که راه قوم پاک است و هر چیزی، پاک را آلوده می‌ کند».
ای برادر خواننده، بر تو پوشیده نیست که علم تفسیر نیز دستخوش دخالت کسانی شد که از اهل آن نبودند و اسرائیلیات، دروغ‌ ها و افتراء و تحریف را وارد آن کردند تا جایی که مستشرقان از آن به عنوان ابزاری برای تضعیف دین اسلام استفاده کردند.
همچنین علم حدیث نیز مورد دستبرد دروغ‌ پردازان قرار گرفت، کسانی که احادیثی از خود جعل کردند و به رسول خدا صلی الله علیه و سلم نسبت دادند، در حالی که او از این سخنان مبرا است.
علم عقیده نیز از دخالت کسانی که از اهل آن نبودند، مانند مجسمه، مشبهه، قدریه، کرامیه، خوارج و دیگر فرق ضاله و گمراه، بی‌ نصیب نماند.
بر علم تاریخ نیز دخالت‌ هایی صورت گرفت که حقایق آن را تحریف کرد، به عنوان مثال، ادعا می‌ کنند که هارون‌ الرشید مجالسی برای خوانندگان زن و زنان برگزار می‌ کرد و او را چنین به تصویر می‌ کشند که فردی فاسد و شراب‌ خوار در شب‌ های پر از لهو و لعب با زنان و خوانندگان بوده است، و صلاحیت او را انکار می‌ کنند، در حالی که او هر شب در نماز شب صد رکعت نماز می‌ خواند.
بسیار نادان است کسی که گمان می‌ کند این علم به دست بیگانه افتاده و کاملا از بین رفته است بنابراین از تصوف دور می‌شود و وجود صدق و باطل را در میان آن انکار می‌ کند، همان‌ طور که ما به آن اشاره کردیم.
اکنون به حول و قوه خداوند به موضوعی که در این مقاله قصد بیان آن را داشتیم، می‌ پردازیم:
پس از اینکه مروری بر اصلاحاتی که رسول الله صلی الله علیه و سلم انجام داد و ستون‌ هایی که بر آن تکیه کرد، داشتیم، می‌ بینیم که همه این امور توسط بزرگان صوفیان با اقتدای به رسول الله علیه أفضل الصلاة والسلام پیروی شده اند.

ایده زوایا و تکایا مانند بنایی است که پیامبر ساخته است و آن همان مسجد نبوی است. هر بیمار به بیمارستان نیاز دارد که در آن شفا یابد.

این زوایا مراکز ذکر کنندگان، مراکز دعوت کنندگان و مراکز آموزش علم نافع و مدادای دل‌ها توسط طبیب راهنما و کامل، که وارث محمدی است، هستند.

شاید از خود بپرسید که این کلمه “وارث محمدی” از کجا آمده است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در پاسخ به شما می‌ گوید: “العلماء ورثة الأنبياء: عالمان ورثه‌ی پیامبرانند”. اما فکر نکنید که هر عالمی شایسته این مقام است، زیرا خداوند متعال می‌ فرماید: “إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ: از میان بندگان، تنها مردمان عالم و دانا مطیع و خداترسند. ” بنابراین، علمی که همراه با خشیت و تقواست.

بعد از این زوایا که صالحین آن را تأسیس کردند، راه‌ هایی به نام‌ های آن‌ ها شناخته شد. این سخن پاسخی است به کسانی که می‌ گویند: “راه‌ های صوفیان متعدد است و راه حق یکی است”.

ما به او می‌ گوییم: راه حق یکی است، و این راه‌ ها در واقع روش‌ های تربیت و سلوک هستند. این‌ ها در یک راه به سوی خداوند در حرکت‌ اند، اما روش‌ ها متفاوت‌ اند. مثلاً قادریه، شاذلیه، رفاعیه، نقشبندیه، تیجانیه و غیره، همه نام‌ های مدارس بنیان‌ گذارانشان مانند رفاعی، جیلانی، شاذلی، تیجانی، دسوقی و دیگر امامان (رضی الله عنهم) هستند. و همه‌ی آن‌ ها یک مقصد واحد دارند و آن همانا رسیدن به خداوند از طریق شناخت او است. این راه‌ ها مانند خطوطی نسبت به مرکز قطب دایره هستند، پس تفکر کنید.

این زوایا مردانیتربیت کرده‌اند که از اولیاء صالحین بوده‌اند، آن‌ ها دعوت‌ کنندگان، مجاهدین، علماء، محدثین و… بوده‌ اند. این‌ ها اثر خود را در تربیت نسل‌ های صالح داشته‌ اند. حال به حول و قوه‌ی خداوند، مختصری از آن‌ ها را یاد می‌ کنیم.

صوفیان عالم

در حقیقت، بیشتر مشایخ صوفی از اهل علم بودند و همچنان هستند. آن‌ ها به علم باطنی اکتفا نمی‌ کنند، بلکه علم شریعت که به عنوان علم ظاهر شناخته می‌ شود را نیز لازم می‌ دانند. زیرا بدون ظاهر، باطنی وجود ندارد. علم بدون تزکیه (تصوف) فاسق شدن است (زیرا علم نافع آن است که با زهد و تقوا همراه باشد وگرنه حجتی علیه صاحبش خواهد بود). و تصوف بدون علم، زندیق شدن است (زیرا او بدون علم، خدا را عبادت می‌کند). و جمع بین آن‌ها (تصوف و علم) تحقق است (که روش صحیحی است که به سوی خدا می‌ رساند). این معنای گفته‌ی امام مالک رحمه‌ الله است که نزد ابن هرمز ملازم بود (چنانکه در کتاب المدارک آمده است)، سیزده سال و یا به نقلی شانزده سال از صبح تا ظهر در علمی بوده است که امام مالک گفته: آن را برای هیچکس از مردم بیان نکرده‌ام.

نباید گمان کرد که چنین علمی که امام مالک رحمه‌ الله آن را بیان نکرده است از علوم فقه و آنچه که مسلمانان به آن نیاز دارند، بوده است؛ خیر، بلکه معلوم شد که این علم از علوم باطنی و اسراری بوده که تنها به اهلش اجازه داده می‌ شود و شبیه به آنچه که از ابو هريره رضی‌ الله‌ عنه نقل شده: “دو ظرف از رسول خدا صلی‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلم حفظ کردم؛ یکی از آن‌ ها را بیان کردم و دیگری را اگر بیان می‌ کردم، این گلوگاه قطع می‌ شد.”

با وجود تعداد زیاد علمای صوفی، به ذکر علمای مشهور از آنان اکتفا می‌ کنیم:
محدث بزرگ، ابو نعیم اصفهانی، شیخ عبد الوهاب شعرانی، شیخ ابو عبد الرحمن سلمي محدث بزرگ، امام محمد جزری مقرئ که اسناد قراء قرآن به او وصل است، امام شاطبی نيز متصل اسناد قراء است، امام ابو زکریا انصاری، امام سبکی، امام سیوطی کسی اهل حدیث در مورد او فرمودند: او در حديث از امير المؤمنين كمتر نيست (كه بالاترين درجه اي است كه علمای حديث می دهند)، امام ابو حنیفه، امام شافعی، امام مالک، امام احمد، امام جنید سید طائفین، امام نووی، سلطان العلماء عز بن عبد السلام، امام ابن صلاح، امام ابن دقیق العید، امام مناوی، امام غزالی، قطب‌ ها محی‌ الدین ابن عربی، عبد القادر گیلانی، ابو الحسن شاذلی، احمد رفاعی، احمد بدوی رضي الله عنهم، ابن عطاء اسکندری، ابو الفتح واسطی، امام جماعت دعوت و تبلیغ صوفی محمد الیاس، شیخ ابن قیم جوزیه، بشر حافی، ابراهیم بن ادهم، ابن فارض، قاضی عیاض، امام زروق، امام ابن حاجب، صاحب سنن امام ترمذی، محدث بزرگ بدر الدین حسنی، امام عبدالله سراج‌ الدین حلبی، امام مُحدث محمد بن صدیق غماری(سنخران مغربی) ، امام سنوسی صوفی لیبی. و بسیاری دیگر که این‌ ها نگاهی مختصر به برخی از آنان است.

نگاهی به برخی از دعوت‌ گران صوفی
استاد صبری عابدین در سخنان خود در ندوه لواء الاسلام درباره تصوف و رابطه آن با دین گفت: (من خودم شخصاً دیدم که حال صوفیان در سودان، اریتره، حبشه و سومالی چگونه است. قدرت صوفی در نزد سید المیرغنی دارای اهمیت است، و به‌ ویژه در اریتره، ولایت قاضی را دولت تعیین نمی‌ کند، بلکه او قاضی، خطیب و مؤذن را منصوب می‌ کند و به عنوان رئیس طریقت صوفی حق ولایت دینی را دارد.
واقعیت این است که صوفیان اسلام را در جهان گسترش می‌ دهند. یادآوری می‌کنم که پنجاه سال پیش، شیخ البکری کتابی نوشت و در آن از مبشرین نقل کرد که: این‌ها می‌ گویند: (هر کجا که به مناطق دور افتاده از تمدن و شهر نشینی در آفریقا و نقاط دور آسیا رفتیم، دیدیم که صوفی پیش از ما به آنجا رسیده و بر ما پیروز شده است.)
کاش مسلمانان درک می‌ کردند که در تصوف چه نیرویِ روحانی و مادی‌ای نهفته است؛ زیرا سربازان آنها برای اسلام آماده شده‌ اند. من در مرز های حبشه، سودان و اریتره یک هیئت سوئدی برای تبلیغ مسیحیت دیدم و در کنار آنها کلبه‌ هایی را که توسط صوفیان بنا شده بود، یافتم. این صوفیان اقامت ۴۰ ساله مبلغان سوئدی را مختل کرده بودند. به همین دلیل امیدوارم که برای خاموش کردن این حرکاتی که به ما از لحاظ دینی و سیاسی آسیب می‌ رساند، همکاری کنیم. و آن‌ هایی که به تصوف حمله می‌ کنند، فراتر از سطح شبهات نیستند، بلکه در شبهات غرق شده‌اند… تا آنجا که گفت: بزرگ‌ ترین مصیبتی که به مسلمانان وارد شد این بود که به کل اسلام عمل نکردند. اما صوفیان خود را موظف کرده‌ اند که به کل اسلام عمل کنند، بلکه بیشتر از آن. آن‌ ها خود را موظف کرده‌ اند که به جای پذیرش رخصت‌ ها، به عزیمت‌ ها عمل کنند، با اینکه خداوند دوست دارد که رخصت‌ هایش همانطور که عزیمت‌ هایش انجام می‌ شود، پذیرفته شوند. چرا؟ چون مذهب آنها بر پایه زهد، به معنایی که علم آن را درک می‌ کند، استوار است. و علاوه بر آن، اساس زهد از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمده است. زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این زندگی و لذت‌ هایش زاهد بود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم زندگی کرد و به رفیق اعلا منتقل شد و هرگز نان نرم خورد و برسر سفره نخورد.

پس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم الگوی برتر برای خلفای راشدین، پیروان او و تمام مسلمانان است. صوفیان متعهد شده‌اند، همانطور که در کتاب‌ هایشان ذکر کرده‌ اند، که هیچ صوفی‌ای در میان آن‌ ها نباشد مگر اینکه به کتاب و سنت تمسک بجوید. آن‌ ها برای این کار، اصولی در کتاب‌ های خود وضع کرده‌ اند: “الرسالة القشیرية” از ابو القاسم قشیری، “إحياء علوم الدين” از غزالی، “حلية الأولياء” از ابونعیم اصفهانی، و “قواعد التصوف” از احمد زروق.

و ما می‌ گوییم: کسانی که در برخی علوم تحقیق می‌ کنند و آن‌ ها را نقد و انکار می‌ کنند، در حالی که از آن‌ ها اطلاعی ندارند، مانند فردی هستند که از پزشکی هیچ‌ چیز نمی‌ فهمد و پزشکی را انکار می‌ کند، مانند کفاشی که هندسه را انکار می‌ کند.

واین جا در مصر، در زمانی که ارتش‌ صلیبی به دمیاط آمدند، صوفیانی مانند ابو الحسن شاذلی، عزالدین بن عبدالسلام، ابو الفتح ابن دقیق العید و دیگر علمای بزرگ، خدمات بزرگی در مقابله با صلیبیان انجام دادند. [مجله لواء الإسلام – شماره دهم – سال نهم ۱۳۷۵ هـ.ق. – ۱۹۵۶ م. ندوة لواء الإسلام: تصوف و رابطه آن با دین، ص ۶۴۵-۶۴۷].

و در کتاب “حاضر العالم الإسلامي” از امیر شکیب ارسلان رحمه الله تعالى تحت عنوان “نهضت اسلام در آفریقا و دلایل آن” آمده است: در قرن هجدهم و نوزدهم، نهضت جدیدی در میان پیروان دو طریقت قادریه و شاذلیه شکل گرفت و دو طریقت جدید ظهور یافتند: تیجانیه و سنوسیه.

قادریه از فعال‌ ترین مبلغان دین اسلام در غرب آفریقا از سنگال تا بنین که نزدیک مصب نیجر است، هستند. آن‌ ها اسلام را به‌ صورت مسالمت‌ آمیز از طریق تجارت و آموزش منتشر می‌ کنند. تاجران سونینکه و ماندجوله که در شهر های نیجر و در بلاد کارتا و ماسینه پخش شده‌ اند، همگی از مریدان طریقت قادریه هستند. برخی از مریدان آن‌ ها در حرفه‌ی نویسندگی و آموزش خدمت می‌ کنند و مكتب خانه‌ ها را نه تنها در زوایای طریقت بلکه در تمامی روستاها باز می‌ کنند. آنها به کودکان زنگی دین اسلام را در حین آموزش یاد می‌ دهند و شاگردان برگزیده‌ی خود را با هزینه‌ی زوایا به مدارس طرابلس، قیروان، جامع القرویین در فاس و جامع الأزهر در مصر می‌ فرستند. آنها به عنوان طلبه‌ های دارای مدرک، یعنی استادان، فارغ‌ التحصیل می‌ شوند و به آن سرزمین‌ ها باز می‌ گردند تا با تبلیغ مسیحیت در سودان مقابله کنند. [“حاضر العالم الإِسلامی” ج2. ص396].
او درباره شیخ طریقت قادریه صحبت کرد و گفت: (عبدالقادر گیلانی که در گیلان فارس زندگی می‌ کرد، صوفی بزرگ و پاک‌نهادی بود و پیروانی بی‌ شمار داشت. طریقت او به اسپانیا رسید، و وقتی دولت عربی در غرناطه از بین رفت، مرکز طریقت قادریه به فاس منتقل شد. به واسطه نور های این طریقت، بدعت‌ ها از میان بربرها زدوده شد و آن‌ ها به سنت و جماعت پایبند شدند. همچنین به واسطه این طریقت در قرن پانزدهم، زنگیان غرب آفریقا هدایت شدند.

درباره سنوسی‌ ها گفت: سنوسی‌ ها طریقت خود را در وادی، بفرمی و بورکو گسترش دادند و به دنبال رود بینو حرکت کردند تا به نیجر سفلی رسیدند، جایی که قبایل آن مناطق را به اسلام هدایت می‌ کنند. به واسطه سنوسی‌ ها، نواحی دریاچه چاد به مرکز اسلام عمومی در مرکز آفریقا تبدیل شد. تعداد مریدان طریقت سنوسی به چهار میلیون نفر تخمین زده می‌ شود. روش تبلیغ این جماعت این است که بردگان خردسال را از سودان خریداری کرده، در جغبوب، غذامس و سایر مکان‌ ها تربیت می‌ کنند و هنگامی که به سن بلوغ رسیدند و علم کافی کسب کردند، آنها را آزاد می‌ کنند و به اطراف سودان می‌ فرستند تا هم‌ نوعان خود را که به فتیسیه پایبند هستند، هدایت کنند.

به همین ترتیب، هر سال صدها نفر از مبلغین سنوسی برای ترویج اسلام به تمامی نواحی داخلی آفریقا، از سواحل سومالی در شرق تا سواحل سنگامبیا در غرب، سفر می‌ کنند. سید محمد المهدی و برادرش سید محمد الشریف، راه پدرشان را در تلاش برای رسیدن به هدفی که دنبال می‌ کردند، ادامه دادند؛ هدفی که خلاص کردن اسلام از نفوذ خارجی و باز گرداندن خلافت عمومی به شکلی که در عصر خلفا بود، می‌ باشد. به طور کلی، این مریدان طریقت‌ ها بودند که در نشر اسلام تلاش کردند و در آفریقا موفق شدند.) [“حاضر العالم الإِسلامی” ج2. ص400].
و درباره‌ی سنوسی‌ ها نیز گفت: (و چه دلیلی واضح‌ تر از مبلغان [دین اسلام] سنوسی‌ های پرشور و غیور که توسط زوایای صحرا تربیت شده‌ اند، و تعدادشان به هزاران نفر می‌ رسد، و همچنان در تمامی سرزمین‌ های مشرک به تبلیغ توحید و دعوت به اسلام مشغولند. و این کارهایی که مبلغان مسلمان در غرب آفریقا و مرکز آن در طول قرن نوزدهم تا امروز انجام داده‌ اند، یکی از شگفتی‌ های بزرگ است، و تعداد زیادی از غربی‌ ها به این امر اعتراف کرده‌ اند، چنانکه یکی از انگلیسی‌ ها بیست سال پیش در این مورد گفت: اسلام در مرکز آفریقا به پیروزی بزرگی دست یافته، جایی که بت‌ پرستی همانند تاریکی در برابر سپیده‌ دم محو می‌ شود، و جایی که دعوت مسیحیت مانند یک افسانه به نظر می‌ رسد..) [“حاضر العالم الإِسلامي” ج1. ص301].

و درباره‌ی طریقه‌ی شاذلیه گفت: (اما شاذلیه به ابو الحسن شاذلی منتسب است، که از عبد السلام بن مشیش تعلیم گرفته، و او نیز از ابو مدین تعلیم گرفته بود. ابو مدین در سال 1127 میلادی در اشبیلیه متولد شد، در فاس تحصیل کرد و حج خانه‌ی خدا را انجام داد، سپس در بجایه مستقر شد و تصوف را آموخت، و پیروان بسیاری یافت. این طریقه یکی از نخستین طریقه‌ هایی بود که تصوف را به مغرب وارد کرد، و مرکز آن بوبریت در مراکش است. از بزرگان آن می‌ توان به سیدی العربی درقاوی که در سال 1823 میلادی در گذشت اشاره کرد، که در پیروان خود شور و شوق دینی شدیدی ایجاد کرد که به تونس و الجزایر نیز گسترش یافت، و درقاویه ها نقش موثری در مقاومت در برابر فتح فرانسه داشتند) [“حاضر العالم الإِسلامي” ج1. ص301].

و امیر شکیب ارسلان موضوع خود را درباره‌ی نهضت اسلام در آفریقا این‌گونه به پایان رساند: (و بیشتر دلایل این نهضت اخیر به تصوف و اعتقاد به اولیا بر می‌ گردد) [“حاضر العالم الإِسلامي” ج1. ص301].
شیخ ابو الحسن علی حسنی ندوی، عضو مجمع علمی عربی دمشق و معتمد ندوه العلماء در هند، در تحقیق خود درباره تصوف در هند و تأثیر آنان در جامعه، در کتابش “المسلمون في الهند” می‌ گوید: “این صوفیان با مردم بر اساس توحید، اخلاص، پیروی از سنت، توبه از گناهان و اطاعت از خدا و رسولش بیعت می‌ کردند و از فحشا، منکر، اخلاق بد، ظلم و قساوت هشدار می‌ دادند و آنها را به داشتن اخلاق نیکو، دوری از رذایل مانند تکبر، حسد، بغض، ظلم و حب جاه تشویق می‌ کردند، و به تزکیه و اصلاح نفس توصیه می‌ کردند. آنها به مردم ذکر خدا، نصیحت برای بندگان، قناعت و ایثار را آموزش می‌ دادند. علاوه بر این بیعت که نماد پیوند عمیق و خاص بین شیخ و مریدانش بود، آنها همیشه مردم را وعظ می‌ کردند و سعی می‌ کردند که در آنها عاطفه عشق به خداوند متعال، شوق به رضایت او و تمایل شدید به اصلاح نفس و تغییر حال را برانگیزند.

سپس درباره تأثیر اخلاق، اخلاص، آموزش و تربیت آنها و مجالس‌ شان در جامعه و زندگی سخن گفت و به برخی امثال اشاره کرد که این واقعیت تاریخی را روشن می‌ سازد. او درباره شیخ احمد شهید رحمه‌ الله علیه گفت: “مردم به طور بی‌ سابقه‌ای به سوی او جذب شدند، و او در هر شهری که وارد می‌ شد، تعداد زیادی از مردم با توبه و با او بیعت می‌ کردند. او دو ماه در کلکته اقامت داشت و تخمین زده می‌ شود که روزانه حداقل هزار نفر با او بیعت می‌ کردند. بیعت تا نیمه شب ادامه داشت و به دلیل ازدحام زیاد، قادر نبود آنها را یک به یک بیعت کند، بنابراین هفت یا هشت عمامه را به جلو می‌ کشید و مردم آنها را می‌ گرفتند و توبه می‌ کردند و با خدا پیمان می‌ بستند. این کار او هر روز هفده یا هجده بار انجام می‌ شد.”

او درباره شیخ الاسلام علاء الدین رحمه‌ الله علیه گفت: “سال‌ های آخر دوران او با کسادی بازار منکرات مانند شراب، عشق‌بازی، فسق و فجور، قمار و فحشا به تمامی اشکال آن مشخص می‌ شود، و مردم به ندرت از این کلمات حرف می‌زنند. گناهان کبیره در نظر مردم همانند کفر به نظر می‌ رسید و مردم از رباخواری، احتکار و انبار کردن علنی شرم می‌ کردند، و در بازار، دروغ، کم‌ فروشی و تقلب بسیار کم شد.”

سپس گفت: “تربیت این صوفیان و مشایخ و مجالسشان در انسان‌ ها تمایلی در نفع رساندن به مردم و اشتیاق به خدمت و کمک به آنها ایجاد می‌ کرد.”

استاد ندوی سپس توضیح داد که تأثیر این مواعظ و ورود مردم به دین و پیروی آنها از شرع منجر به آن شد که تجارت شراب در کلکته، که بزرگترین شهر هند و مرکز انگلیسی‌ ها بود، متوقف شد و بازار آن کساد شد و میخانه‌ ها خالی گشتند و میخانه‌ داران از پرداخت مالیات به دولت عذر خواهی کردند و به علت آن را کسادی بازاربیان کردند و تجارت مشروبات تعطیل شد. سپس گفت: “این وضعیت نتیجه اخلاق این مصلحان، دعوت‌ کنندگان، صوفیان و مشایخ و روحانیت آنان بود که تعداد زیادی از مردم در این سرزمین‌ های وسیع با هدایت آنان توبه کردند و از گناهان، منکرات و پیروی از هوا و هوس دست کشیدند. هیچ دولتی یا مؤسسه‌ای یا قانونی نمی‌ توانست این گروه بزرگ انسانی را برای مدت طولانی تحت تأثیر قرار دهد و آنها را با حصاری از اخلاق و اصول شریف محصور کند.”
استاد ندوی رحمه الله گفت: «به واسطه تلاش‌ های این صوفیان، در صدها شهر هند درختان زیادی با سایه‌ های گسترده وجود داشتند که کاروان‌ های سرگردان و مسافران خسته در سایه آن‌ ها استراحت کرده و با انرژی و زندگی جدیدی باز گشتند» [المسلمون في الهند، صفحات 140-146، علامه بزرگ ابو الحسن ندوی].

استاد ابو الحسن ندوی در کتاب خود “رجال الفكر والدعوة في الإِسلام” درباره صوفیان و تأثیر آنان در گسترش اسلام، در خلال صحبت خود درباره صوفی مشهور و مرشد بزرگ، سیدی عبدالقادر جیلانی قدس الله روحه، چنین گفت: «در مجلس او حدود هفتاد هزار نفر حضور داشتند و بیش از پنج هزار نفر از یهودیان و مسیحیان به دست او اسلام آوردند. بیش از صد هزار نفر از دزدان و مسلحین [مسلحین: گروه یا قومی که مسلح هستند] به دست او توبه کردند. او درِ بیعت و توبه را به روی همه گشود، و خلق زیادی وارد آن شدند که تعدادشان را فقط خدا می‌ داند. حالات آن‌ ها اصلاح شد و اسلامشان بهبود یافت. شیخ همچنان به تربیت آن‌ ها، محاسبه و نظارت بر پیشرفتشان پرذاخت. این شاگردان روحانی پس از بیعت و توبه و تجدید ایمان، احساس مسئولیت کردند. سپس شیخ بسیاری از آن‌ ها را که در آن‌ ها نبوغ، استقامت و توانایی تربیت را می‌ دید، مجاز می‌ کرد، و آن‌ ها به افق‌ های دور دست پراکنده می‌شدند، مردم را به سوی خدا دعوت می‌ کردند، انسانها را تربیت می‌ کردند و با شرک، بدعت‌ ها، نادانی و نفاق مبارزه می‌ کردند. این‌گونه دعوت دینی گسترش می‌ یافت و سنگر های ایمان، مدارس احسان، و مراکز جهاد و مجامع برادری در سراسر جهان اسلام برپا می‌ شد.

خلفا و شاگردان او، و کسانی که در مسیر دعوت و تهذیب نفوس از علمای دعوت و ائمه تربیت در قرون بعدی به راه او ادامه دادند، جایگاه بزرگی در حفظ روح اسلام و شعله ایمان، شور دعوت و جهاد و قدرت تمرد در برابر شهوات و سلطه‌ ها داشتند. اگر آن‌ ها نبودند، مادی‌ گرایی که در حیطه حکومت‌ ها و تمدن‌ ها در حرکت بود، این امت را می‌ بلعید و شعله حیات و عشق در دل‌ های افرادش خاموش می‌ شد. این افراد نقش بزرگی در گسترش اسلام در مناطق دور دست که نه ارتش مسلمانان به آن‌ ها دست یافته بود و نه توانسته بودند آن‌ ها را تحت حاکمیت اسلامی درآورند، داشتند. اسلام به واسطه آن‌ ها در آفریقای سیاه، اندونزی، جزایر اقیانوس هند، چین و هند گسترش یافت» [رجال الفكر والدعوة في الإِسلام، (مردان فکر و دعوت در اسلام) ابو الحسن ندوی، صفحات 248-250].

آیا صوفیان در جهاد علیه اشغالگران نقش داشتند؟

بله، آنها نقش بزرگی داشتند و اگر بخواهیم سرگذشت صوفیان مجاهد را پیگیری کنیم، بحثمان طولانی می‌ شود و از موضوع اصلی که در دست داریم خارج می‌ شویم.
ممکن است بعضی ها تعجب کنند وقتی بدانند که مجاهد بزرگ، صلاح‌ الدین ایوبی، صوفی بزرگی بود که طریقت قادریه داشت، و همچنین شیخ عبد القادر الجزایری نیز صوفی بزرگی بود که در جهاد شرکت داشت.
در مغرب عربی، عملیات ضد اشغالگران توسط طریقت‌ های صوفی مانند رفاعیه، شاذلیه، قادریه، رحمانیه و غیره هدایت می‌ شد، و در لیبی، طریقت سنوسیه به رهبری شیخ عمر مختار نیز در این زمینه نقش داشت. همچنین در روسیه و کشور های بالکان، طریقت نقشبندیه و غیره، و در سوریه، طریقت‌ های رفاعیه، نقشبندیه، قادریه و سعدیه، و در مصر، شاذلیه و غیره، و در سودان، محمد المهدی الصوفی، و در فلسطین، شیخ عزالدین القسام و دیگران نیز نقش داشتند.
این شرح کوتاهی است همان‌ طور که گفتم.
بعد از ذکر این موارد، می‌ بینیم که صوفیان که لب اسلام و اصل آن هستند، با همه‌ی رویدادهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و اصلاحی تعامل داشتند. دلیل این امر این است که دین کامل اسلامی با مفهوم سه‌ گانه‌اش (اسلام، ایمان و احسان) برای هر زمان و مکانی مناسب است، و هر چقدر هم که تلاش کنیم تصوف را از دین جدا کنیم، دین فرد ناقص خواهد بود، زیرا روح دین از بدن آن جدا شده است، و برای هر انسان عاقلی آشکار است که جسم بدون روح هیچ چیز نیست: “زیرا که با روح، نه با بدن، انسان هستی.”
و هر عاقل منصفی باید به دست شیخی عارف بالله و صالح توبه کند، شیخی که تمام قلب او را به سوی خداوند می‌ کشاند، با او سازش نمی‌ کند، و نفس و ناپاکی‌ های آن را به او می‌ شناساند که از هفتاد شیطان برای انسان خطرناک‌ تر است.
و اینک مستشرق فرانسوی مسلمان “اریک ژوفروآ” (متخصص در تصوف در دانشگاه لوکزامبورگ در شمال فرانسه) اذعان می‌ کند که آینده در جهان اسلام به جریان صوفی تعلق خواهد داشت. بله، اما آیا این برای همه صوفیان است یا برخی از آنها؟
پاسخ: بی‌ شک، برای برخی از آنها خواهد بود، نه همه. و آن تصوف حقیقی خواهد بود که از دسیسه و جهل خالی است، و بر اساس کتاب خدا و سنت رسول الله و مسیر صالحان این امت بنا شده است. این بشارت پیش از آن که این فرانسوی آن را بگوید، توسط خداوند متعال در قرآن کریم داده شده است:
{ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الأرض يرثها عبادي الصالحون ، إن في هذا لبلاغاً لقومٍ عابدين} (و همانا ما در زبور پس از ذکر (تورات) نوشتیم که زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد. بی‌ گمان در این (پیام) بلاغی است برای گروهی که عبادت می‌ کنند.)
و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز فرمودند، از حدیث انس: (لاَ تَقُومُ السّاعَةُ عَلَى أَحَدٍ يَقُولُ: الله، الله”) “قیامت بر کسی که می‌ گوید: الله، الله برپا نمی‌ شود.”
قبلاً گفتیم که تو کسی را نخواهی یافت که ذکر “الله، الله” بگوید جز در میان متصوفان، و اگر میخواهی، آن‌ ها را “محسنین” بنام، یا اهل مقام احسان، یا اصحاب حقیقت، یا دارندگان دین کامل که شامل هر سه مقام است، یا اسلام کامل؛ تفاوتی ندارد که چه اصطلاحی به کار ببریم، اگر معنا را درک کنیم.
و الحمد لله رب العالمین، وصلی الله علی سید الاولین والآخرین سیدنا محمد واله واصحابه اجمعین.

 

آخرین مطالب

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً