جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

یک نامه‌ى عاشقانه به خدا

هیچ کس از بیابان تشنه‌ای که در آرزوی یک ریسمانِ طویلِ آب است خرده نمی‌گیرد.
هيچ كس گرسنه‌ای را كه در طول شب خواب بازار نان می‌بیند سرزنش نمي‌كند.
هيچ كس پيروان و پرهيزكاران و پاكيزگان را مواخذه نمی‌کند آنگاه كه بدون وقفه خداوند را ياد كنند.
ما به ياد خداوند با بازى‌هاى آکروباتیکِ زندگي و ماسك‌هاى كاغذي مردم و طبل‌هاى شيطاني بشر روبرو می‌شویم.

و این است بساط ساده‌ی صوفیان…

سفري به رگ‌هاى ايمان…

خالي‌كردن دل ها از سلطه‌ی احزان و پُر كردنش با زعفران…

تصور می‌کردم صوفيه نوعي مضحکه‌ی ذهنی توخالی است…

یک زندگي همراه با پول های بادآورده و چاپی…

خلوت‌گزینی در مسیری عمومي…

 تبرك‌ جستن به قبرستان‌هاي مرری…

و ريشي كه از صاحبش متنفر است…

و جاني تنبل حتى در رسيدن به پروردگارش…

و بازنشستگي زود هنگام ذهني…

كه به هیچ انديشمندی ایمان ندارد…

کناره‌گیری از زندگی و رفتن به غارهاى تنهايي…

و دراز كردن دست براى بدست‌آوردن پول…

آن را نوعی کلاهبرداری و شیادی تصور می‌کردم كه بویی از جدي‌ بودن و مسئولیت‌پذیری نبرده است.

بله من صوفیه را چنین می‌پنداشتم تا اينكه مردي مؤمن، پر انرژي، آراسته، متعقل، نوآور و صاحب ابتكار، توليدكننده و تلاشگر را دیدم. وی پروژه‌ى موفقي را در جهت توسعه بيابان مديريت مي‌كرد و تجربه‌ى خود را به آساني در اختيار افرادي كه آن را مي‌خواستند قرار مي‌داد. لبخند تمام چهره‌اش را پُر کرده بود، كمك‌هاى آسماني از زبان او سرازير مي‌گشت، ریشش را نزده بود و از اتفاقات اطرافش دور نبود، صاحب و ساحر دلها بود و نسبش به طریقت صوفی بر می‌گشت.

به راستي آن دیدگاهی كه درباره‌ى صوفيان شايع است نگاهی ذهني و غلط است.
آن دیدگاهِ غلط، صوفی را فردي با لباس كهنه نشان مي‌دهد كه نسبت به امور دنيوي بي‌توجه و نسبت به اتفاقات اطرافش بی‌تفاوت است و آن دیدگاه به صوفيه و ياران صوفيه ظلم می‌کند. این دیدگاه باید رفع و رجوع شود على الخصوص در مصر كه تعداد صوفيان کمتر از پنج ميليون نفر نیست. جای تعجب دارد اگر بداني كه اغلب آنها داراى مدرك تحصيلي عالي و در تخصصِ خود کاردان و در رفتار با ديگران محترم و در زندگي خود نيكوكار اند و از اهل بيت تبرک می‌جویند و معتقدند كه هیچ زمانی از وجود 124ولیّ خالي نبوده و نیست و آنان در روزگار پر از بدرفتاري، وسعت مهرباني را بيشتر مي‌كنند.

اما با وجود همه‌ى اینها براى ما سوال پيش مي‌آيد: صوفيه چيست؟

آيا يك مذهب ديني است؟

آيا داراى اصولي از عقايد اسلامي مي‌باشد يا برگرفته از اصول فارسي و هندي و مجوسي است؟

آيا صوفیه ميل به فناء است يا وسيله‌اي براى امید و رجا؟

و چون نشناختنِ چيزي باعث تصور غلط ما از آن مي‌شود پس ما بايد تعريف صوفيه را طبق قاعده‌ى شرعي معروف که می‌گوید: «اگر چیزی را بشناسیم با آن انس می‌گیریم» شروع كنيم.

گفته شده است: صوفيه از كلمه‌ى صوفيا مشتق شده است كه آن یک واژه‌ى يوناني به معناى حكمت است و مردم به اين تعريف قانع شدند.

اما چرا به واژه‌ی يوناني يا لاتيني پناه مي‌بريم درصورتي كه ما يك ملت عرب هستيم!

چرا در رابطه با تعريف آن راه دوري را مي‌رويم؟

 برخي مي‌گويند: صوفيه برگرفته شده از «صوف: پشم» »است كه دلالت بر زهد و زبري مي‌كند.
و گُلد تسيهر شرق‌شناس مي‌گويد: «واژه‌ى صوف براى اولين بار در حكومت اسلامي در زمان عبدالملك بن مروان به كار گرفته شده است كه مابين سال٦٨٤ و ٧٠٥ ميلادي حكومت می‌كرد و بر این اساس صوفيانِ مسلمان، تصوف را از زاهدان و پرهيزكاران ديگر اديان برگرفته اند. و آنان به پوشيدن لباس پشمي مشهور شدند گويا تصوف همراه با آشنايي مسلمانان، با پشم شروع شد.»

و از آنجا که طبق روايتِ عایشه؛ پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله وسلم) لباس پشمي مي‌پوشيد این سخن درست به نظر می‌رسد اما خود عايشه با وجود صوفي‌بودنش خز به تن می‌کرد. بنابراین لباس، نشان‌دهنده‌ى ايمان يك فرد نيست. لباس درون انسان را نشان نمي‌دهد و ممکن است جهنم برای کسی که لباس کتانی کم‌ارزشی می‌پوشَد شعله‌ور شود و نیز ممکن است بهشت نصيب كسي شود كه لباسهای برند ایتالیایی برتن می‌کند. همچنين گفته شده است كه: صوفيه برگرفته شده از صُفّه است و اهلِ صفّه در تابستان و زمستان فقط پشم ارزان مي‌پوشيدند و هر وقت كه عرق مي‌كردند رايحه ى آهو به خود مي‌گرفتند و هرگاه كه باران آنها را خيس ميكرد بوى آنها غير قابل تحمل مي‌شد شبيه بوى گوسفند بود.

و صفه همان سايه يا چتر است و اهل صفه به صفّه؛ مسجد پيامبر، در مدينه نسبت داده مي‌شوند و از فقيران مهاجرى بودند كه به آن پناه مي‌بردند و در آن مي‌خوابيدند و مي‌خوردند و نماز مي‌خواندند و از طريق صدقه زندگي مي‌كردند و قرآن را حفظ مي‌كردند و اگر بر آنان تلاوت می‌شد گريه مي‌كردند و گفته شده است: تعداد آنها ٣٠٠ نفر بود و لباس آنها كوتاه و تا بالاى زانو بود اگر فردي از آنها ركوع می‌کرد لباس خود را در دست مي‌گرفت که مبادا عورتش ديده شودذو در سرما به همديگر پناه مي‌آوردند و در يك بازه‌ی زماني صوفيه به آنها نسبت داده شده است. اما زمان آنها با زمان ما و روزگار ما با روزگار آنها فرق مي‌كند و تعريف ما از تعريف آنها بسيار دور است.
آنان يك طريقت صوفي بودند كه ديگر برپا نيست. پس جايز نيست كه اصل را به‌ واسطه‌ى فرع تعريف كرد همانطور که نسبت دادن پدر به فرزند و دريا به ماهي و آسمان به پرندگانِ در آن، جايز نيست و مي‌توان گفت كه كلمه صوفي اسم نيست بلكه فعل ماضي مجهول است؛ گويا كه مي‌گويم: مرد صوفي شد؛ مانند به کاربردن این فعلهای مجهول؛ بيمار شفا يافت يا بيمار صدا زده شد يا مرده به خاک سپرده شد.

اصل واژه صوفيه از صفاء: پاكي، مصافات، صفي، صاف، صوفي گرفته شده است. اما انسان چگونه صاف مي‌شود؟   خداوند سبحانه و تعالى ميفرمايد: «يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين: ای مریم، همانا خداوند تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهانیان برتری بخشید» و سبحانه و تعالى مي‌فرمايد: «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات: سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزيده بوديم به ميراث داديم پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه‏ رو و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيشگامند».

بی‌شک تصفيه، اولين مرحله رسيدن به پاكي كه ناشي از مصافات است مي‌باشد و مصافات يك نوع مكاشفه است و مكاشفه يعني بيرون ريختن و نشان دادن آنچه كه درون توست. پس مکاشفه کن و راز خود را برملا ساز.
خداوند مريم را برگزيد سپس او را پاكيزه گردانيد. سپس دوباره او را برگزيد و به اين معنى كه او را مكاشفه كرد پس مصافات همان مكاشفه است و همان صوفيه و مصافات است و این تعريفي است كه از نظر ما قانع‌كننده و هميشگي است البته مهمتر از تعريف، جوهر و ماورای هر چیز، مهم است.

فردي كه دو شهادت را بر زبان مي‌آورد و نماز مي‌خواند و زكات مي‌دهد و ماه رمضان را روزه مي‌گيرد و حج را در خانه‌ى خداوند ادا می‌كند، چه نامیده می‌شود؟

اسم او را هر آنچه كه مي‌خواهي بگذار و اسم ایمان وجود او را هرگز بیرون نخواهد کرد. پس انسان مؤمن بايد قرآن را حتى اگر يك بار هم كه باشد تلاوت كند و همه فرمانهاى موجود در قرآن را در طول زندگي خود انجام دهد. وی هر بار كه نماز بخواند گويا كه اين گفته‌ى خداوند سبحانه و تعالى را خوانده است: «وأقيموا الصلاة: و نماز بخوانيد» و اين بهتر از آن است كه هزار بار همین عبارت را بخواند ولی نماز را به جا نياورد و سزاوار است كه ماه رمضان را روزه بگيرد به جاى هزار بار خواندن اين گفته‌ى خداوند سبحانه و تعالى: «و من شهد منكم الشهر فاليصمه: و هر كه از ميان شما ماه را درك كند روزه بگيرد» چرا که اسلام دين عمل است.

خداوند سبحانه و تعالى مي‌فرماید: «وقل أ عملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المؤمنون: و بگو عمل كنيد به راستي كه خداوند و پيامبر او و مؤمنان عمل شما را خواهند ديد». اما اين ايمان عوام است ايمان عمل به فرمان خداوند بدون در نظرگرفتن سودي كه از انجام آن بر مي‌آيد. اگر از يك فرد عادي بپرسم كه چرا روزه مي‌گيري؟ جواب مي‌دهد: چون خداوند روزه را بر ما واجب دانسته است. پس او بجز انجام فرمان الهي به چیز دیگری توجه نمی‌کند و به سخنان فيلسوفان و روان‌شناسان درباره‌ی روزه‌داری اهميت نمي‌دهد.

روزه رفتار را تهذيب مي‌كند یا به قول پزشكان باعث اصلاح گردش خون مي‌شود و حتی اگر فایده‌هایی غیر از اینها داشته باشد باز یک فرد عادی بدون توجه به همه اینها روزه‌ی خود را می‌گیرد چرا که او به آنچه كه برایش اتفاق مي‌افتد توجه نمي‌كند و فقط فرمایش خداوند سبحانه و تعالى را اجرا می‌کند؛ بدون اينكه بداند از انجام آن چه چيزي را بدست خواهد آورد.

و آن هنگامی‌که مؤمنان به انجام واجبات مامور شدند میان دو گروه در رابطه با اینکه عبادت زکر است یا خیر، اختلاف افتاد؛ گروه اول معتقدند: «تمام عبادتهایی که انجام می‌دهیم ذکر خداست.» اما صوفيان مي‌گويند: «این سخن درست است ولی يك عبادت خاصي وجود دارد كه خداوند ما را به انجام آن امر كرده است و آن: ذكر است.» گمراه‌كنندگان گمان مي‌كنند كه عبادت‌هاى معروف شامل ذكر هستند اما اهل تحقيق -چون آنها تمامي فرمان هاى خداوند و پيامبر اورا انجام مي‌دهند- ذكر را يك نوع عبادت جدا مي‌دانند كه نه داراى تكرار و نه داراى نسخه‌ى ديگري مي‌باشد. ذكر در دیدگاه اول؛ عبادتي است كه در همه‌ى عبادتها وجود دارد و آن نظر کاملا صحیح است مثل اینکه آب در همه‌ی غذا و  نوشيدني‌ها وجود دارد. اما خداوند سبحانه و تعالى مي‌فرماید: «فكلوا و اشربوا: بخوريد و بياشاميد» وقتی آب موجود در غذا برای ما کافی باشد پس چرا خدا ما را به نوشيدن به طور جداگانه دعوت مي‌كند؟! آب بصورت جدا و بدون آميخته شدنش با چيزي ديگر، وظايف مستقلی دارد و خداوند سبحانه و تعالى ما را به نماز خواندن و روزه‌گرفتن و زكات‌دادن و حج‌رفتن و مهرباني با يتيم و سلام كردن امر مي‌كند و همچنین به ياد خدا. هيچ كدام بر ديگري برتري ندارد و تمامي فرمانهاى الهي بايد انجام شوند اين همان نقطه‌ى اختلاف ميان صوفيان و ديگر افراد است.

اما آنچه كه توجه صوفیان را به خود جلب می‌کند این است كه گمراه‌كنندگانِ فرمان الهي، افرادي را كه بر عمل به فرمان الهی اصرار دارند به خروج از دين بوسيله‌ى انجام اين عبادت متهم مي‌كنند. به جاى اينكه فردِ مقصر از فرد انجام‌دهنده، تقليد كند و ذكر خدا را ادا نماید مي‌خواهد كه از عزم او در عمل به آن كم كند گويا كه مي‌خواهد بگويد: «كوتاهي كنيد  همانطور كه ما كوتاهي مي‌كنيم، گمراه شويد همانطور كه ما گمراه مي‌شويم»  و ميبايست صوفي ها بگويند: کامل کنید همانطور که ما کامل می‌کنیم، ادا كنيد همانطور كه ما ادا مي‌كنيم. درصورتي كه صوفيان بالاتر از آن اند که ميان خداوند و بنده هايش دخالت كنند و اگر از كسي كوتاهي ببينند پند و اندرز نيك به او می‌گویند و او اگر آن را بپذيرد چه خوب و اگر نپذيرد صوفیان گویند: «خدارا شكر كه ما را از آنچه كه بسياري از بنده هايش به آن مبتلا كرد خلاص داد»

دكتر عبدالمنعم حفني مي‌گويد: «صوفي همان فردي است كه از تمامی بلاها پاك گرديد و از تمامي عطاها خلاص شد او  تمامي آنچه كه خداى حق به آن حكم داده است انجام می‌دهد تا خداى حق از او راضي باشد اما هركسي كه داراى لقب صوفی است شایستگی صوفی بودن را ندارد زيرا هر انساني وطنی نیست و هر پلیسی امین نيست.»

به راستي كه حفظ و صفای دل، براى پاك‌كردن خود از سياهي‌هاى چيره شده بر آن كه فضاى آن را پر كرده است نيازمند جهاد با نفس است. اما آنچه كه مايه‌ى تعجب مي‌باشد این است كه مردم درباره‌ صوفی يك دیدگاه غلط را دريافتند و آن را عمومي، چاپ، منتشر و باور كردند و آن هم این نگاه است: مرد تنبل، با لباس كهنه، با دانشي اندك، گدا، كسي كه زمين را رختخواب و آسمان را پوشش قرار مي‌دهد و خوشبختي خود را در ميلادها و راه‌ها مي‌یابد و اين دیدگاه در ذهن‌ها ثبت و شايع شد و تغيير آن سخت است بلكه خود مردم تغيير آن و دیدگاه واقعی را نمی‌پذیرند. پس مردم تحت این دیدگاه غلط هنگاميكه مردي را با لباسي تميز كه به ظاهر خود اهميت مي‌دهد و معروف به صوفي‌بودن است می‌بینند به او مي‌گويند: تو صوفي نيستي زيرا صوفي نبايد اينگونه باشد. تعريف غلط و عجيبي در ذهن‌ها مستقر شده و به یک قاعده تبدیل شده است قاعده‌اي كه برآن سوارند و همزمان مي‌خواهند ديگران نيز مثل خود بر آن سوار باشند.

صوفي بزرگ ابوالحسن شاذلي مشهور به سوارشدن بر بهترين اسبها و پوشيدن تميزترين لباسها و خوردن خوشمزه‌ترين خوراكی‌ها بود، روزي با كسي روبرو شد كه كتان زبري پوشيده بود مرد ابوالحسن شاذلی را نمي‌شناخت به او گفت: «آنگونه كه تو را با لباس تميز و ظاهري خوش مي‌بينم نشان دهنده‌ى صوفي بودن تو نيست.» مقصود او اين بود كه نشانه‌هايي كه صوفيان به آن معروف اند را نداشت، و مرد ادامه داد: «اگر صوفي بودي مانند آنان لباس مي‌پوشيدي و مانند آنان از لذتهاى دنيا، پرهيز مي‌كردي» ابوالحسن شاذلي گفت: (فلاني! زهد آنگونه كه تو فكر مي‌كني نيست، زهد يعني داشته باشي و ببخشي، مالك داشته‌هايت نيستي اى فلاني مالك چند بال پشه شده‌اي كه بوسيله‌ى آن زهد كردي زيرا اگر تمام دنيا را مالك شوي با يك بال پشه يكسان نيست و اگر با بال پشه يكسان باشد خداوند با آن به كافر يك جرعه آب هم نميداد اى فلاني ظاهر بنده ى خدا بر مولاى آن دلالت مي‌كند و اين ظاهر من دلالت بر غني‌بودن پروردگار من مي‌كند و اينكه او داراى بخشش بسيار است و خداوند بايد آثار نعمتش را بر بنده اش ببيند اما اين لباس تو تهمت فقير بودن به مولايت مي‌زند گويا آفريننده‌ى تو توانايي پوشاندنت را ندارد.

اى فلاني معناى زهد را دانستي پس به آن عمل كن زيرا اگر مالك چيزي شدي زهد نميكردي اما نبايد به آنچه كه مالك نيستي زهد كني بخشش به دليل ضعف نمي‌باشد بلكه به دليل قوي‌بودن است و بلندمرتبه‌اي به دليل  فقر نيست بلكه به دليل ثروتمندي است.»

وتصوف هفت مرتبه دارد: «طالبان و مريدان و سالكان و سائران و طائران و واصلان». اينها شش مرتبه هستند و مرتبه ى هفتم همان قطب است كه قلب او برابر با قلب رسول خدا است و او وارث دانشي است كه خداوند فقط به پيامبر خود اختصاص داده است و تصوف داراى رتبه و درجه‌بندي است كه بالاترين آنها، «واصلان» با كمال و سپس سالكان راه كمال مي‌باشند.

«واصلان» دو نوع هستند:

اول: مشايخ هستند

دوم: جماعتي اند كه پس از وصال، از روى‌آوردن به مردم و هدايت‌كردن آنها دست برنداشته و در درياى خلق غرق و در درياى فنا ذوب می‌شوند و به ساحل بقا نمی‌رسند.

سالكان نيز دو نوع هستند:
نوعي كه روى خداوند را مي‌خواهد و نوعي بهشت و آخرت را می‌خواهد.
هرچقدر صوفيه رتبه‌بندي و درجه بندي داشته باشد تمامي آنها برپايه ذكر خداوند سبحانه و تعالى و بر پایه صلوات فرستادن بر پيامبر بخشنده‌ى او و بر عشق اهل بيت رضوان الله عليهم كه عشق آنان واجبات را تاكيد كرد، استوار است.

امام شافعي شعري را مي‌سرايد:

«يا آل بيت رسول الله حبكم‏    فرض من الله في القرآن انزله: ای اهل بيت رسول خدا، عشق به شما که از جانب خدا در قرآن نازل شده، بر ما واجب گشته است»و در بيتي ديگر مي‌گويد:«يكفيكم من عظيم الفخر انكم‏     من لم يصل عليكم لا صلاة له: از افتخارات بزرگ شما همين كافي است كه هركس بر شما صلوات نفرستد صلواتي براى او نمي‌باشد.» اين همان تصوف امام شافعي است كه جواب تمامي كساني كه صوفيه را به بدعت متهم مي‌كنند مي‌دهد. او نيز در بيتي سوم ادامه مي‌دهد:«لو كان حبي آل احمد بدعة‏     فاني بتلك‏ البدعة مكتف: اگر عشق من به اهل بيت بدعت باشد، من به آن بدعت اكتفا مي‌كنم» پس عشق اهل بيت باعث وابستگي مومنان به قواعد دين مي‌شود و آنها را از آن خارج نمي‌كند زيرا ملتي كه بينشان محبتي نيست، بدون شك كراهت و نفرت بر آن چيره خواهد شد و نفرت‌انگيز و فروپاش و درگير و دور خواهد ماند منتظر است كه دشمن به آساني به او ضربه بزند آن هم از جايي كه انتظار و توقعش را ندارد. پس صوفيه بر پايه ياد خدا و صلوات‌فرستادن بر رسول خدا و عشق اهل بيت استوار است و تمامي آنها واجبات اضافي هستند كه مومن به انجام آنها مكلف است حتى اگر نام او را صوفي ندانند.

صوفيه محبت است و محبت پيروي‌كردن است و عشق فرمانبر معشوق است و پيروي به معناى عبادت كردن نيست و محبت نيز به معناى عبادت كردن نيست اما آن اصلي است كه ايمان بر او استوار است به فرموده‌ى خداوند تعالى: «من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه: هر كس از شما از دين خود برگردد به زودى خدا گروهى [ديگر] را مى‌‏آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند»

و بي‌شك، نادانی در تعريف صوفيه همان رازِ درگیری و اختلاف ميان صوفيان و مردماني است كه آنها را نمي‌پذيرند و به كارهايي كه صوفیان انجام مي‌دهند تهمت بدعت بودن مي‌زنند.

 متعدد بودن طریقت های صوفيه

اما متعددبودن طریقتهای صوفيه همان تعدد در راه‌هاى ابراز عشق است. تعدد در روشهاى تدريس و تعليم و تعبیر كه آن امري موافق با صوفيه مي‌باشد نه مخالف و اگرچه نگاه فردي و غلط از صوفيه وجود داشته باشد اما از آن چيزي كم نمي‌كند زيرا عدم وجود صفت نيك در يك مسلمان به معناى نبودن آن صفت در اسلام نيست زيرا ممكن است دزدان و رشوه‌گران و اختلاس‌گران مسلمان باشند اما آيا اين همان اسلام است؟ صوفيه يك كتاب پر حجمي است كه تنها خط اول آن را خوانده‌ايم و راهي دراز كه تنها قدم اول آن را طى كرده‌ایم و خیمه‌ای است كه مساحت آن به اندازه‌ى زمين و آسمانها است و تنها قطره‌هاى شبنم های آن را در سحرگاه عشق و ايمان نفس كشيده‌ايم.

 

نویسنده: عادل حموده

منبع: منتدى التنزيه: انجمن تنزیه.

 

آخرین مطالب

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً