کنفرانسی دربارهی درمان عرفانی و معنوی با همکاری دکتر هاوارد هول و استاد عبدالمجید حمید در دانشگاه Renison وابسته به دانشگاه waterloo در کانادا در تاریخ ۲۰۱۹/۲۲/۶ برگزار شد.
دکتر هول در مورد درمان معنوی مریدانِ طریقت والای قادریه کسنزانی هنگامیکه به اعمالِ ضرب با درباشه و غیره میپردازند، صحبت کرد و به توضیح تفاوت بین کارهای مشابه بوداییها و هندوها در استفاده از ابزار تیز مثل شمشیر و غیره پرداخت، و دکتر توضیح داد که کسانیکه به انجام این کارها میپردازند برخی از آنها کسانی هستند که این قابلیت را با تمرینِ پیدرپی برای تحملِ درد با استفاده از فنونِ یوگا از طریق آموزش مداوم در طول چند سال به دست آوردهاند، در حالیکه مرید و صوفی در طریقت کسنزانی کارهای خارقالعادهای انجام میدهند که به آن درمان معنوی (healing Spiritual) میگویند و با استفاده از انرژیِ معنویِ ناشی از کرامت در طریقت کسنزانی حاصل میشود و تصاویر و فیلمهایی از آنچه که در فعالیتهای ضرب و با استفاده از ابزار تیز انجام میشود را نشان داد.
سخنرانی خلیفه عبدالمجید حمید
(بسم الله الرحمن الرحیم)
«الحمدلله حمداً أزلياً بأبديته أبدياً بأزليته سرمداً بإطلاقه فى مرايا آفاقه حمد الحامدين و دهر الداهرين: سپاس و ستایس، خداوند را، ستایشی ازلی بر ابدیش و ستایشی ابدی بر ازلیتش، ستایشی جاودانه بر مطلق بودنش و ستایشی تجلیکننده در آینههای آفاقش.»
«اللهم صل على سيدنا محمد الوصف و الوحى و الرسالة و الحكمة و على آله و صحبه و سلم تسليما: خدایا درود فرست بر سرور ما حضرت محمد که وصف و وحی و رسالت و حکمت است و بر خاندان و یارانش درود فرست، درودی در شان و منزلت ایشان»
«اللهم صل على سيدنا محمد الوصف الاعظم المتميز بحلته النورانية و كمالات نعوته الإنسانية: خدایا درود فرست بر سرور ما حضرت محمد که وصف بزرگ است و با ظاهر نورانی و کمالاتِ ویژگیهای انسانی، متمایز گشته است»
« واللهم صل على سيدنا محمد الذى استحق الوحى لكمال الصدق و الصديقية: و خدایا درود فرست بر سرور ما حضرت محمد که به خاطر کمال صداقت و راستگوییاش شایستهی وحی بود.»
«واللهم صل على سيدنا محمد الذى قام بالرسالة قيام حصيف حكيم: و خداوندا درود فرست بر سرور ما حضرت محمد که رسالتی عاقلانه و خردمندانه بر پاکرد.»
«و اللهم صل على سيدنا محمد الحكمة البالغة الذى أحاطه مولاه بسياج من التوفيقات النورانية الإلهية، و على آله الطيبين الطاهرين الذين طهرهم المولى فى محكم التنزيل «إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» و على صحابته الغر الميامين الذين كانوا «خير أمة أخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر و تؤمنون بالله»: و خدایا درود فرست بر سرور ما حضرت محمد، حکیمِ برتر و بزرگ که خداوند او را با حصاری از توفیقاتِ نورانیِ الهی در برگرفته است و بر خاندان پاک و مطهر ایشان درود فرست که طبق این آیه، خداوند آنها را پاک گردانیده که میفرماید: «بی شک خداوند میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد» و بر یاران نیکوکار و با سعادت ایشان درود فرست که در این سخن خداوند توصیف شدهاند که میفرماید: «شما بهترین امتی هستید که برای مردم پدیدار شدهاید و به کار پسندیده فرمان میدهید و از کار ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید» و به پیروان آنها و پیروانِ پیروان آنان تا روز قیامت صلوات و درود بفرست و پرودگارا از ما و آنان خشنود و خرسند باش. به رحمت تو ای مهربانترین مهربانان.
السلام علیکم و رحمة الله و بركاته.
شایسته است که سخنم را با این تعریف تصوف و پایههای آن آغاز کنم:
«خداوند را آنگونه عبادت کن که گویی او را میبینی و اگر تو را نمیبینی او تو را میبیند» این پایه و رکنی اساسی است که نمایانگر طریقت میباشد.
تصوف علمی است که میتوان به وسیله آن چگونگی حرکت به سوی ملک الملوک، پاک کردن باطن از رذیلتها و فسادها، و آراستن آن به فضیلتها را شناخت و آغاز آن دانش، میانهی آن عمل، و پایانش نعمت است.
و تفاوت در تعریف تصوف ناشی از تفاوت جایگاه اشخاص در راههای رفتاری است و هر شیخی از مشایخ تصوف در جایگاه خود میباشد و جایگاهِ او، جایگاهِ فردِ دیگر را نقض و رد نمیکند، پس تصوف همانند یک باغ کامل و شامل است که هر شیخی از بزرگان آن زیر درختی از درختان این باغ قرار دارد و آن درخت را توصیف میکند، و هر یک از آن درختان تعاریف متفاوتی دارند که رشد و زهدِ تصوف را بیان میکنند، پس تعاریفِ مختلفِ تصوف در اصل یکی هستند و هر تعریف معنای تعریف دیگر را تکمیل میکند.
اما درمورد منابع تصوف؛ اولین منبع تصوف، قرآن کریم است که بر سرور ما حضرت محمد نازل شده است و قرآنکریم معاملات و دادوستدهای مادی و معنوی و شرعی را ساماندهی کرده است برای کسیکه سعادت دنیا و آخرت میخواهد.
و منبع دوم؛ همه آنچه را که از رسول خدا از جمله سخنان و اعمال و احوال گزارش شده است، شامل میشود که همه آنها تفسیر برای واقعیت تصوف و دعوتکننده به لزوم پیشرفت انسان از طریق رفتار به سوی ملک الملوک هستند، برای اینکه انسان اوج بگیرد و به مقام مراقبه و مشاهده برسد و با جمال حق جلو علا مأنوس شود.
وجود من متعلق به طریقت صوفی یعنی طریقت علیه قادریه کسنزانی میباشد و خوشحال میشوم که به عنوان یک روش جدید که تصوف قصد آن را کرده، سخن رئیس طریقت علیه قادریه کسنزانی حضرت شیخ سید محمد المحمد کسنزانی قادری حسینی(قدست اسراره) را که درباره تصوف فرموده برای شما ذکر کنم،
این بزرگوار میگوید: جوهر تصوف همان دین گسترده ای است که بر پایهی مبانی دینیِ پیامبران و انبیا از سرور ما حضرت آدم (علیه السلام) تا خاتم انبیاء، رسولخدا سرور ما حضرت محمد (صلی لله علیه وآله وسلم) که برترین سلام و درود بر ایشان باد، استوار است و اکثر انسانها در مورد آن اتفاق نظر دارند، پس تصوف، دعوت به سوی حق به معنای گسترده است؛ به ویژه عشق به خالق نه برای طمع به بهشت و ترس از آتش، و عشق به همه انسانها است و عشق به هر چیزی مانند حیوان و شیء و گیاه است که میتوانید دوست داشته باشید، و بالا بردن زنان در جوامع به سوی جایگاهی والا است و رد هر چیزی است که باعث پایین آمدن ارزش زنان میشود و آنها را از لحاظ ارزش و جایگاه فرومایه میکند.
و این بزرگوار میگوید که در ذیلِ این اعتقادِ عشق و محبت، گذشت و بزرگواری و دوستی و برادری و برابری و تساوی شکوفا میشود و همهی اینها به صلح و آسودگی منتهی میشود و بنابراین هدف نهایی که تصوف به آن وارد میشود مرتبط و پیوسته با هدفی میباشد که همهی ما و محققین به دنبالِ رسیدن به آن هستیم، همانطور که خداوند متعال میفرماید: «وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا: ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریدههای خود برتری آشکار دادیم».
مهمترین مکتبهای تصوف عبارتند از:
مکتب صوفی زهد: امام جعفر صادق (علیه السلام) و امام شافعی و امام مالک و فضیل بن عیاض و غیره و صوفیان از رجال این مکتب بودند.
و پایههای مکتب زهد به طور اجمالی از این قرار است؛ که دنیا در دستت باشد نه در قلبت و دنیا را وسیلهای برای آخرت قرار دهی همانطور که ابراهیم بن ادهم هنگامیکه پادشاه بود اینگونه بود و همانطور که امام مالک هنگامیکه بسیار ثروتمند بود اینگونه بود و امثال این افراد که خداوند آنها را رحمت کند که دنیا در دستشان بود نه در قلبشان و بسیاری از بزرگان کتابهایی دربارهی این مکتب تحت عنوان زهد تأليف کردهاند که از آنها میتوان، امام احمد بن حنبل و امام بیهقی که خداوند متعال رحمتشان کند را نام برد.
مکتب دوم که مکتبِ تصوف سازمان یافته است که میتوانیم آن را مکتب تصوف عمومی بنامیم که ما نیز در عصر حاضر در سرزمینهای آن زندگی میکنیم و این مکتب از آغاز تاکنون همچنان باقی مانده و مکتب غالب و نشانِ تصوف معاصر است و از افراد این مکتب امام غزالی است که این مکتب را آغاز کرد و بدینترتیب مجموعهی بزرگی از مشایخ به این مکتب منسوب شدند، مانند: ابوطالب مکی صاحب کتاب قوتالقلوب و ابوالقاسم قشیری صاحب کتاب الرسالة القشيرية که در این مکتب برتری یافت و حالات و شرایط مکتب را مرتب کرد و ریاست این مکتب به سید شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سره منتهی شد، کسیکه اهل شرق و غرب به برتری و والایی مقام و منزلت و ثابتقدمیِ ایشان در تصوف اتفاقِ نظر دارند، پس در بغداد اقامت گزید و آوازه و شهرتش در همهجا پخش شد و کراماتی داشت که قابل شمارش نیست، و تا به امروز طریقت قادریه نمایانگر ریاست و طلایهداری از روشهای صوفیان است و شایان ذکر است که سلسلهی بزرگان طریقت قادریه تا به امروز زنده و پابرجاست و بزرگانی که مجاز به تربیت مریدان هستند به مقام ارشاد و راهنمایی میرسند.
دوست دارم بیان کنم که؛ طریقت قادریه کسنزانی امتدادِ زنده و حقیقی طریقت قادریه میباشد بنابراین به طور مختصر طریقت کسنزانی نامیده شده است اما نام فصیح آن طریقت علیه قادریه کسنزانی میباشد و علت نامگذاری آن به علیه به دلیلِ منسوب شدنِ این طریقت به امام علی کرم الله وجهه، دروازهی شهر علم پیامبر خدا (صلی الله علیه) میباشد، پیامبر خدا(صلیالله علیه وآله وسلم) میفرماید: (من شهر علم هستم و علی دروازهی آن است)، و نام قادریه به دلیل منسوب شدنِ این طریقت به شیخ سید عبدالقادر گیلانی قدس الله سره میباشد و نام کسنزانی به خاطر منسوب شدن طریقت به شیخ سید عبدالکریم اول شاه کسنزان، جد بزرگ رئیس طریقت علیه قادریه کسنزانی؛ شیخ سید محمد شیخ عبدالکریم قادریه کسنزانی میباشد که ایشان از هیچ تلاشی برای گسترش طریقت کسنزانی و تربیت معنوی مریدان فروگذار نکرد و این شیخ محترم تألیفات بسیار و بزرگی دارند كه از آنها مىتوان به: الانوار الرحمانیة، طريقة العلية القادرية الكسنزانية، جلاء الخاطر من كلام الشيخ عبدالقادر که کتاب و نوشتهای مستحکم میباشد، و دایرة المعارف كسنزان دربارهی آنچه که اهل تصوف و عرفان در آن اتفاق نظر دارند و ۲۴ جلد میباشد، اشاره کرد، همانطور که مرکز جهانی تصوف و پژوهشهای معنوی و دانشگاهی در بغداد را تاسیس کرد و مجلهی تصوف به نام مجله کسنزان را منتشر کرد.
و مکتب سوم مکتب تصوف فطری یا تصوف فلسفی میباشد، این مکتب نمایندهی شیخ اکبر محیالدین بن عربی، تلمسانی، عبدالکریم جیلی، ابن سبعین و دیگر پرهیزگاران میباشد، این نویسندگان کتابهایی در این زمینه نوشتند که به دلیل مسائلی که در آنها ذکر شده باعث بروز مشکل برای بسیاری از خوانندگان شد، زیرا ذهن را از درک مقصود و منظور نویسنده خسته میکرد، به همین خاطر مؤلفان این کتابها گفتهاند که کتابهای ما براى غیرِ خودمان حرام است زیرا به گونهای نوشته شدهاند که هیچکس غیر از کسیکه برای آن رنج کشیده و آن را احساس کرده و در راه آن سختی و زحمت متحمل شده (یعنی نویسنده) آن را نمیفهمد، بنابراین هرکس این کتابها را بدون کلیدواژه و رمزشان بخواند گمانهای نادرستی را میفهمد و به افکار منحرفی معتقد میشود، و این سوال اینجا مطرح میشود که اگر این کتابها منجر به شک و افکار منحرف میشوند چرا نوشته شدهاند؟
و پاسخ این سوال این است که دانشها پیدرپی به قلب عارف وارد میشوند و زبان از توصیف این حالات و علتها ناتوان است، بنابراین شیخ محیالدین بن عربی هنگامیکه کتاب (الفتوحات المکیه) را نوشت به این مسئله رسیدگی کرد و در آغاز کتاب قسمتی را با عنوان (مفتاح) نوشته تا توضیحی برای همهی کلماتی باشد که ممکن است سبب بروز مشکل شود و خواننده را به شک و تردید سوق دهد، و شاید لازم باشد که برخی از این اصطلاحات را که بزرگان در نظر داشتهاند و ممکن است باعث دورشدن از مسیر ایمان و درست شود تفسیر کند، بنابراین قسمت (مفتاح) را در ابتدای کتاب الفتوحات المکیه نوشت تا برای خواننده منبعی در فهم کتاب و اصطلاحاتی باشد که باعث سردرگمیِ فکریِ خواننده و خارج شدن از مسیر درست میشود، و ما اکنون با تصوف سازمانیافته سروکار داریم که تصوفی است که پیشینیان و کسانیکه از طریق مکتب شیخ عبدالقادر گیلانی قدس الله سره العزیز برای رسیدن به طریقت کسنزانی به نزد ما آمدند و به ما مراجعه کردند بر آن اتفاق نظر دارند و اکنون ریاست مکتب طریقت کسنزانی بر عهدهی شیخ سید محمد المحمد کسنزان قادری حسینی میباشد.
پرسشها
سوال اول: صوفیان، همیشه در برخی از مددجوهایی که از صالحان یا از سرورما، حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) یا از امام علی (علیه السلام) یا از بزرگان دارند، متهم به شرک میشوند و در این موضوع شک و تردیدهایی ایجاد میشود و درحالیکه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده: «به خدا قسم من نمیترسم که شما بعد از من مشرک شوید اما میترسم که در شرک با هم رقابت کنید».
جواب: سوال قابل توجهی میباشد، همهی دعاها و اوراد صوفیان به لفظ جلاله (الله) برمیگردد، اگر به عبادتهای صوفیان نگاهی بیندازیم میبینیم که دائماً در راه یگانگی مطلق خداوند سبحانه و تعالی تلاش میکنند و همیشه دعاها و اوراد و وظایف عبادی آنها را میبینیم، و ورد در تصوف همان وظیفه است، وظیفه مرید، ذکر برای یگانگی خداوند سبحانه و تعالی میباشد، پس با ذکر (لا اله الا الله) شروع میکند، سپس ذکر(الله)، سپس(یاهو)، سپس(یاحی)، به همین ترتیب ذکر بقیه اوراد که منظور و مقصود از آنها کسی غیر از خداوند نیست، و همهی آنها اورادی هستند که سالک را به سوی یگانگی مطلق خداوند که ابهام و شکی در آن نیست پیش میبرند، اما جهل مرکب در برخی، آنها را به چنین نتایج و برداشتهایی سوق میدهد، هنگامیکه ما میگوییم یا رسول الله چه نتیجه و برداشتی حاصل میشود؟ پس گویی کسی که میگوید یا رسول، به مثابهی کسی است که مشرک شده است و آنها میخواهند که ما فقط بگوییم یا الله، در حالیکه این موضوع در نزد علما ثابت شده است که یاء همان منادا میباشد و هر منادایی دعا و فراخواندن است و همهی یاءها براى عبادت نیست، پس ما سه نوع یاء داریم: یاءِ دعا و یاءِ ندا و یاءِ عبادت، و هنگامیکه میگوییم یا الله این یاء در لفظ جلاله هنگامیکه خداوند را مورد ندا قرار میدهی هر سه نوع یاء را شامل میشود، یعنی هم برای ندا و هم برای دعا و هم برای عبادت است، اما هنگامیکه میگوییم یا رسول الله یاء برای ندا و دعا میباشد ولی برای عبادت نیست و ما آن را به صورت مجاز استفاده میکنیم، و گوینده هنگامیکه میگوید یا الله یعنی خداوندا دقیقاً از تو یاری و فریادرسی میخواهم و از تو میخواهم که در کار یا سختی کمکم کنی، پس این یاء هم برای ندا و هم برای دعا و هم برای عبادت میباشد، اما هنگامی که میگوییم یا رسول الله این یاء برای ندا و براى دعا میباشد ولی برای عبادت نیست و گویی که مقصود ما این است که ای رسول خدا تو را به قدر و منزلت خداوند سوگند میدهیم که برای ما در نزد خداوند سبحانه و تعالی دعا کنی که ما را نجات دهد و رهایی بخشد، بنابراین عبارت یا رسول الله یا شیخ فلان، به صورت مجاز استفاده میشود و استفاده از تعبیر حقیقی آن نیست، و ما صاحبنظرانی داریم که همیشه میگویند هنگام تکفیر ما باید در جستجوی تفسیر باشیم نه اینکه مردم را مشرک بدانیم، و باید برهان و دلیل در سخنان مردم پیدا کنیم، تا در حوزهی شرک و کفر قرار نگیرند، به همینخاطر صاحبنظران سه چیز را ذکر کردهاند: اول اینکه هنگام تعیین حق و حقوق باید دلیل و برهان را بیابیم، دوم اینکه هنگام تعیین حد و مرز باید محاسبه (حساب و کتاب) کنیم، سوم اینکه هنگام تکفیر باید در جستجوی تفسیر باشیم، پس افرادی که درجهل مرکب به سر میبرند باید درجستجوی تفسیر سخنانی که مردم بیان میکنند باشند همانطور که پیامبر خدا به آن اشاره کرده و فرموده: «به خدا قسم من نمیترسم که شما بعد از من مشرک شوید اما میترسم که در شرک که باهم رقابت کنید»، بنابراین این نوع شرک منتفی است، و مردم در معرفتشان به این نکته میرسند که خداوند یگانه است و خداوند سبحانه و تعالی تنها فاعلِ تاثیرگذار در وجود است و غیر از خداوند سبحانه و تعالی تاثیرگذارِ دیگری وجود ندارد، اما این موضوع اینجا وجود دارد که اولیا و پیامبران به معنای واقعی به خداوند نزدیک هستند و هنگامیکه خداوند را صدا میکنند و از خداوند سبحانه و تعالی درخواستی میکنند خداوند پاسخ آنها را میدهد و حدیث قدسی به شکل واضح این موضوع را بیان میکند: «همواره بندهی من با خواندن نمازهای نافله به من نزدیک میگردد تا محبوب من شود و هرگاه محبوب من شد من گوش او میشوم که با آن میشنود، چشم او میشوم که با آن میبیند، دست او میشوم که با آن قدرت میگیرد، و پای او میشوم که با آن راه میرود، و اگر از من چیزی بخواهد به او عطا میکنم، و اگر از من پناه بجوید او را پناه میدهم»، پس اینها کسانی هستند که دعایشان در نزد خداوند سبحانه و تعالی اجابت میشود و ما آنها را واسطهی دعا برای خواستههایمان قرار میدهیم.
سوال دوم: هرچه بیشتر دربارهی عمق تصوف مطالعه میکنیم این عمیقشدن در عشق، ما را به عشق الهی متصل میکند، همانطور که ما درباره تصوف میشنویم.
جواب: تصوف مکتب عشق است، تصوف آن است که هر چیزی را که سبب میشود از دیگران متنفر شویم از خودمان و نفسمان دور کنیم، واجب است که صوفی به حقیقت عشق برسد و همهچیز را دوست داشته باشد، این موضوع با سخن شیخ محیالدین بن عربی ارتباط دارد که میگوید: لقد صار قلبي قابلاً كل صورة
فمرعىً لغزلانٍ ودير لرهبانِ
و بيتٌ لأوثانٍ وكعبة طائفٍ
وألواح توراةٍ ومصحف قرآنِ
أدين بدين الحب أنَّى توجهتْ
ركائبه فالحب ديني وإيماني:
قلب من از هر نظر توانا شده است
چراگاهی برای گوزنها و عبادتگاهی برای راهبان
و خانهای برای بتها و کعبهی طوافکنندگان
و الواح تورات و کتاب قرآن شده است
من تسلیم عشق میشوم و در برابر او زانو میزنم
زیرا عشق دین و ایمان من است»
و عشق برای کسی است که میخواهد پروردگارش را بشناسد و در حقیقت تصوف مکتبی برای عشق است.
فنا سه نوع میباشد: فنا در وجود شیخ، فنا در وجود رسول خدا( صلی الله علیه وآله وسلم)، و فنا در وجود خداوند متعال.
منظور از فنا در وجود شیخ چیست؟ ممکن است زبان، شنونده را به مقصد (مقصود) نرساند و گمان کند که فنا در شیخ این است که شیخ را بپرستد، البته که چنین نیست، فنا در شیخ به معنای پیروی مطلق از شیخ است زیرا اعمال و کارهای شیخ همواره برتر از اعمال و کارهای ما میباشد، گویی که شیخ در نزد ما قدر و منزلت دارد و ما از راهِ شیخ پیروی میکنیم، پس فنا در شیخ پیروی مطلق از شیخ است و بعد از اینکه در این فنا ورزیده شدیم و ارتقا یافتیم میتوانیم از رسول که سلام و درود خداوند بر او باد پیروی کنیم، زیرا بزرگان طریقت میگویند که همه راهها برای موجودات بسته شدهاند به جز کسیکه در پیِ پیامبر خدا میرود، «إن كنتم تحبون الله فاتبعونى يحببكم الله: اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد»، و این سخن همان فنا در وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) میباشد، و بعد از آن به حالت مراقبه و بزرگی و چه بسا به حالتی والا میرسید، و مَنیَّت از بین میرود و حق سبحانه و تعالی باقی میماند، پس مرید متعالی میشود و از اعضاء و اندامها و هرچیزی که او را به دنیا وابسته میکند رها میشود، و روح مرید متعالی میشود تا در فضای مراقبه و مشاهده شنا کند و به پرواز درآید که این همان حالت سوم یعنی حالت فنا در وجود خداوند سبحانه و تعالی میباشد، بنابراین مراحل سلوک اولاً فنا در شیخ یعنی پیروی مطلق از شیخ است، دوماً فنا در پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) یعنی پیروی مطلق از وجود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) میباشد، و حالت سوم که حالت فنای مطلق است و منیت باقی نمیماند بلکه همهچیز وجود حق میشود، و آن منزلگاهی نیک و هدف اصلی میباشد که مرید مشتاق رسیدن به آن است.
سوال سوم: آیا امکان دارد که تفاوت بین طریقت زنده صوفی و طریقت غیرزنده صوفی را برای ما آشکار کنید.
جواب: بزرگان ذکر کردهاند که به تعداد مخلوقات، طریقتهایی به سوی خداوند وجود دارند و این یعنی اینکه طریقتها بسیار هستند و قابل شمارش نیستند، ولی ما باید بین طریقتی که انسان را به واقعیت متصل میکند و طریقتی که انسان را به واقعیت متصل نمیکند تفاوت قائل شویم، کمی قبل اشاره شد که جنید بغدادی قدس الله سره میگوید: همهی طریقتها برای موجودات بسته هستند مگر کسیکه به راهِ پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) برود، پس در اینجا شایسته است که یک رشتهی پیوسته از شیخ کنونی به سوی وجود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از طریق بزرگان وجود داشته باشد، الان این چراغ به ما روشنایی میدهد، اگر چراغ به منبع برق متصل نباشد نمیتواند به ما روشنایی بدهد، یعنی قطع ارتباط در طول این مسیر منجر به عدم روشنایی میشود، بنابراین طریقتِ زنده (پویا) با سه ویژگی شناخته میشود:
شرط اول این است که باید یک شیخ کامل وجود داشته باشد و باید عالِمی دانا باشد و ضرورتی ندارد که هر عالِمی شیخی باشد که هدایت و راهنمایی میکند، زیرا شیخ کامل یک پزشک روحی، حکیم و ماهر است و میتواند بیماریهای روحی و روانی که از آنها رنج میبرید را درمان کند و این بیماریها را ریشهکَن کند و خاک قلب شما را نیکو گرداند چرا که خاک قلبتان سست و ضعیف است و اصطلاحاً اگر آبِ ذکر و حقیقتِ ذکر بر آن ریخته شود بذر نیکو در آن جوانه میزند.
شرط دوم این است که شیخ کامل باید به رشتهی طریقتِ این سلسله متصل باشد و جدا نباشد، و این شیخ از طریق اتصال به سلسلهی به وجود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میرسد.
و شرط سوم در طریقت زنده (پویا) این است که باید در آن احساس معنوی وجود داشته باشد، و این احساس معنوی آن است که هنگامیکه شیخ اصولِ طریقت و اعطای بیعت را تکرار میکند، دست در دستِ مرید بگذارد، خداوند متعال میفرماید: «إن الذين يبايعونك إنما يبايعون الله يد الله فوق أيديهم فمن نكث فإنما ينكث على نفسه و من أوفى بما عاهد عليه الله فسيؤتيه أجراً عظيماً : کسانیکه با تو بیعت میکنند در حقیقت تنها با خدا بیعت مینمایند و دست خدا بالای دست آنهاست پس هرکس پیمانشکنی کند تنها به زیان خود پیمان شکسته است و آنکس که نسبت به عهدی که با خدا بسته وفا کند به زودی پاداش عظیمی به او خواهد داد»، پس اعطای بیعت همان احساس معنوی میباشد و شیخ تکرار میکند و شما تکرار میکنید، برای اینکه راه و روش شیخ را بپذیرید، و اگر به آن پایبند باشید إن شاء الله تعالی پس از پایبندی، به اوراد و ذکرهای خود میرسید و رطوبتِ ذکر در زبان شما محقق میشود، سپس انوار این ذکر به قلب و روح و اعضا منتقل میشود، و نمونهی طریقت زنده (پویا) طریقت علیه قادریه کسنزانی میباشد که طریقتی زنده است و این شرایط که گفتیم در آن حاصل میشود، و شیخ کامل در طریقت کسنزانی شیخ محمد المحمد کسنزان میباشد، و ایشان شیخِ متصل از طریق بزرگان به وجود پیامبر(صلی الله علیه آله وسلم) است، و این نمونهای برای طریقت زنده میباشد، طریقتهای بسیاری در جهان و در ادبیات تصوف وجود دارد که در حال حاضر قابل توجه ما نیستند، و آنها را طریقتهای منقطع مینامیم اگر چه طریقتهای درستی باشند، اما اگر انسان بخواهد خداوند را در آن طریقتها بپرستد آنچه که از پرستش در طریقت زنده برای انسان به دست میآید، در آن طریقتها حاصل نمیشود.
خداوند به شما برکت دهد.