جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امیر عبد القادر جزایری و فتوا

به دلایل زیر، مداخله ای را انتخاب کردم با عنوان: امیر عبدالقادر الجزایری فتوایی صادر کرد به این بیان:  (من همان تو هستم).

 

اولا:  اشاره به مقام فتوّت،مردانگی، که حول محور فناءِ منیّت و انانیت شخصی است ، که این فناء در خدمت کردن به دیگران به دست می آید.

 

این همان چیزی است که اهل سلوک و تربیت معنوی به آن متحقق و متصف می شوند که توسط اهل تربیت معنوی برای آنها حاصل می شود، و این بیان از شیخ محی الدین بن العربی می باشد (560 – 638 هجری قمری)

 

استاد امیر عبدالقادر (1222 – 1300 ق)، فتوّت را تعریف می کند و می فرماید: حقیقت فتوّت، اظهار نعمت و لطف و کتمان لطف و سپاس است. همانطور که خداوند متعال فرمود: (صدقه خود را با منّت گذاشتن و تحقیر کردن  خراب نکنید)آیه 264 بقره(1)

 

ثانیاً: در عنوان، به مقوله ای صوفیانه اشاره شده است که روش ارتباط افراد در سطوح سه گانه دین را بیان می کند که حدیث معروف نبوی آن را بیان کرده است یعنی اسلام و ایمان و احسان است.

می فرمایند:

عموم و کلیّت شریعت عبارت است از: من من هستم و تو تو هستی.

و روش شریعت این است: من تو هستم و تو من.

و حقیقت شریعت این است: نه من هستم و نه تو، بلکه فقط اوست.

یعنی ظاهر شریعت مربوط به نفس و حواس است

هر نفسی گیرِ کار های خود است.

 

كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ  الآية 38 المدثر

وکسی بار گناه دیگیری را به دوش نمی کشد.

 

وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى الآية 164 الأنعام

و اما طریقت شرع مربوط به قلب است

 

و چون آینه ی قلب صیقل داده شود، حقیقت در آن متجلی می شود: «من تو و تو منی.» همانطور پیامبر فرمود: مؤمن آینه برادرش است.  هیچ یک از شما ایمان نمی‌آورد تا آن‌چه را که برای خود دوست دارد برای برادرش دوست داشته باشد، این فقط برادری دین نیست، بلکه برادری انسانیت است.

 

 

و اما حقیقت شریعت روح دارد و روح از امر خداست و فرمان او یکی است: و فرمان ما یکی است مانند برق چشم آیه 50 سوره ی قمر.  نه من و نه تو، بلكه او: تصديق شده به فرموده حق تعالى:

 

أَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ  الآية 115 البقرة .

«به هر سو رو كنيد، وجه خداست».

 

 

ثالثا: من ترجیح دادم در مورد امیر عبدالقادر صحبت کنم، زیرا به نظر اکثر کسانی که با او زندگی می کردند، او نمونه ی کامل فتوّت است. “من تو هستم” در زمینه های عرفانی و عملی. و بررسی آثار امیر عبدالقادر در این دو زمینه ی عرفانی و عملی سخت است. ، زیرا مکارم اخلاق فتوّت از هر جنبه از زندگی نامه منحصر به فرد او به وفور می درخشد، و من به اجمالی از آنها بسنده می کنم:

 

یک: در ساحت والای عرفانی، بهترین گواه بر تحقق و تخلق امیر به حقیقت و اخلاق «من و تو» در کتاب (مواقف) اش ، نمی یابیم. بلکه در بسیاری از فصول آن را به وضوح بیان کرد که چه پیوندهای رفتاری، صحیح بین (من) و (دیگری) وجود دارد.  موضع او در این مورد به حقایق عرفانی مرتبط است ،و نه به احساسات روانی و عواطف نفسانی ، که مهمترین آن چهار قاعده است:

 

قاعده اول: این است که شخص مجتهد در اصول اعتقادی در صورت صحیح بودن حکم، ثواب می گیرد و در صورت اشتباه معذور است اگر تمام تلاش خود را با اهتمام خالصانه به کار گیرد،

 

در موقف ۱۲۱ صحیح بخارى و ديگران از پيامبر: اگر حاكم حكمى كرد و اجتهادی كرد و سپس صحيح بود، دو ثواب دارد و اگر حاكم حكمى كرد و اجتهاد كرد، سپس اشتباه كرد. پس او یک ثواب دارد.

 

امیر درباره این حدیث می گوید: این مساله در مورد حکم مجتهد در فروع فقهی، یا اصول عقلی عقیده، عام است و هر دو را شامل می شود زیرا بین آن ها فرقی نیست در نزد عرفای  اهل مکاشفه و وجود.

 

زیرا  هر يك از علماي مجتهد  در زمینه ی فروع و اصول، آنچه را كه بر او محول شده بود، انجام داد و به نتیجه ی اجتهادش عمل کرده و رسیده

 

  لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا مَا آتَاهَا الآية – 7 الطلاق

: خداوند هيچ نفسي را جز آنچه به او داده است، تكليف نمي‌كند. آیه 7 – طلاق

 

ولاَ يُكَلِّفُ اللّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَهَا الآية 286 البقرة.

و خداوند بر نفسی جز آنچه در حیطه آن باشد تکلیف نمی کند.بقره آیه 286.

 

اکثر اهل سنت و معتزله، غیر از اهل کشف، این دیدگاه را که هر فرد مجتهد در مبانی اعتقادی اجتهاد کند صحیح است، انکار کردند و او را به کفر نسبت دادند، و عرفا و اهل کشف، آن را تأیید کردندو گفتند که حق است . و فرمودند: مجتهد در امور عقلی اگر تلاش خود و عنایت نظر و فکر خو   را به جا آورد و اشتباه كرد معذور است و منظورشان خود مجتهد است است نه شخصی که از او تقلید می کند.

 

 

در پایان موقف 229 این قاعده اساسی را که تمام تعصبات را از بین می برد تأیید می کند، سپس می فرماید: در این مسأله با حجت الاسلام غزالی با توجه به کتاب ایشان موافقت کردند. «فرق بین الایمان و الکفر و البدعه» واز بزرگترین عرفای الهیاست و از معتزله ابوالحسین عنبری و جاحظ نیز با آنان موافق کردند.(2)

 

 

قاعده دوم – که از الزامات قاعده اول قبلی است – لزوم حفظ آزادی عقیده است، این آزادی که یکی از مهمترین مبانی اسلام است، چنانکه در آیات فراوانی از قرآن به وضوح بیان شده است. به استشاهد قول خداوند متعال

فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ الآية 29 الكهف

: «پس هر که خواهد ایمان بیاورد و هر که خواهد کافر شود».

 

وقوله : لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ الآية 256 من البقرة

در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست [کسی حق ندارد کسی را از روی اجبار وادار به پذیرفتن دین کند، بلکه هر کسی باید آزادانه با به کارگیری عقل و با تکیه بر مطالعه و تحقیق، دین را بپذیرد]. مسلماً راه هدایت از گمراهی روشن و آشکار شده است

 

امیر در یکی از نامه های خود می گوید: کاربرد تساهل عبارت است از عدم اجبار هیچ مؤمن مذهبی به ترک دین.  همه احكام الهي چه اسلام و چه ديگران در اين موضوع اتفاق نظر دارند.(3)

 

قاعده سوم – که مکمل قاعده ی دومی است که به خطاب خداوند متعال به همه مردم  نه فقط مؤمن ، اشاره دارد که می فرماید:

 

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ الآية 12 الحجرات

ای مردم، ما شما را از یک مرد و یک زن آفریدیم و شما را قوم و قبیله قرار دادیم. تا همدیگر را بشناسید، همانا گرامی ترین شما نزد خداوند آیه 12

 

یعنی این اختلاف امتها در فرقه ها و ملل آنها و نحوه ی زندگی آنها، شایسته است که تشویق کننده و انگیزه دهنده تبادل معارف و دانش ها و ادغام منافع باشد تا اینکه سبب تضاد و اختلاف.

 

بنابراین جنگ – در نظر امیر  جز در صورت دفاع از خود و در محدودترین حدود، مشروع نیست و هدف آن چیزی جز برقراری و برقراری و حفظ هیمنت اسلام  نیست.

امیر در بسیاری از مواضع خود – مثلاً در مواضع 69 و 71 – در توضیح اینکه بزرگترین جهاد، جهاد با نفس اماره به سوء است ، که از طریق آراستن آن به فضایل نافع و رحمانی برای همه خلق است . چنان که پیامبر اکرم (ص) فرمود:

«إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق»

من فقط برای تکمیل اخلاق نیک مبعوث شدم.

 

و در الموقف 73 می فرماید:

رجعنا من الجهاد الأصغر إلى الجهاد الأكبر  أخرجه البيهقي

ما از جهاد اصغر به جهاد اکبر بازگشتیم، بیهقی آن را آورده است.

 

پیامبر جهاد با کفار وکشتار آنها را جهاد اصغر می نامند؛ زیرا کشتار و قتل کفار، مقصود ذاتی و اولی شارع و شرع نیست. زیرا مقصود از جهاد هلاک کردن مخلوقات خدا و از بین یردن آن چه که خدای متعال ساخته و خراب کردن بلاد و شهر های آن خلاف حکمت است؛ چراکه حق تعالی آسمان و زمین و مابین آنها را بیهوده و عبث نه آفریده است. و جن و انس را جز برای عبادتش خلق نکرده است.

بلکه مقصود شارع از جهاد با کفار، دفع شر کفار و قطع کردن اذیت و آزار آنها نسبت به مسلمین است. زیرا که شوکت و قدرت کفار اگر بیشتر شود به دین و دنیای مسلمانان ضررمی زنند.

 

همانطور که در آیه ۴۰ سوره حج فرمود:

( لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع وصلوات و مساجد یذکر فیها ذکر اسم الله کثیرا)

حال اگر فرض این بود که اذیت و آزاری از طرف کفار به مسلمین نمی رسید، قتل آنها را جایز  نمی دانست ، چه برسد به اینکه سبب تقرب به خدا شود.

به خلاف جهاد با نفس و تزکیه ی آن،  که مقصود ذاتی شرع است؛ زیرا که در این جهاد، نتیجه ی جهاد با نفس تزکیه ی نفس است و در پس تزکیه نفس فلاح ،رستگاری و سعادت و معرفت به پروردگار است و مراد از عشق الهی در خلقت، علم است. و یقینا آنچه مقصود بالذات است والاتر از آنچه مقصود لغیره باشد.

 

قاعده ی چهارم_ ناظر به سه قاعده ی قبلی است، مشاهده و یافتن خدای متعال در هر عقیده است.  و این همان است که در آینه ی سوره عنکبوت از آن سخن به میان آورده می شود.

 

( قولوا آمنا بالذی انزل الینا و انزل الیکن و الهنا و الهکم واحد ونحن له مسلمون)

بگویید که ما به کتاب آسمانی قرآن که بر ما نازل شده و به کتب آسمانی شما به همه ایمان آورده‌ایم و خدای ما و شما یکی است و ما تسلیم و مطیع فرمان اوییم.

 

خلاصه ی مراد از این آیه این است که پروردگار ما و پروردگار هر قومی که مخالف ماست واحد به وحدت حقیقی است هرچند که تجلیات خداوند متباین به تباین اطلاق وتقیید و تنزیه و تشبیه است.

 

و ظهورات خداوند متنوع شده است مثلاً در نزد اتباع حضرت محمد در هر صورتی متجلی شده است که غیر از حلول و اتحاد و امتزاح با آنها است. و در نزد مسیحیان خداوند در مسیح و راهبان متجلی شده و در نزد یهود در عزیر و احبار و در نزد مجوس در آتش و در نزد ثنوی‌ها در نور و تاریکی و در نزد هر عبادت کننده چیزی در آن چیز متجلی شده خواه سنگ و درخت و حیوان و همانند آنهاباشد و آنها تجلی‌های مقید را عبادت نمی‌کنند بلکه آنچه را برای آنها متجلی شده در آن صورت از تجلیات  صفات الهی عبادت می‌کنند. پس مقصود از عبادت و آن کس که معبود واقع شده در نزد همه این عبادت کنندگان یکی است . اینکه تجلی آن به حسب استعداد کسی که برای آن متجلی شده فرق می‌کند در هر تنوع و ظهوری یکی از ازل تا ابد تغییر نکرده جمیع فرق در آنچه که مقصود و مراد از عبادت است اتفاق دارند همه همه به خدای واحد مسلمان هستند و در دنیا انکار کننده خداوند به طور کلی وجود ندارد حال این انکار کننده چه طبیعتگرا باشد و چه دهری و چه غیر از این دو. حال اگر این عبارات را غیر از آنچه که گفتیم فهمیده باشی حتماً از سو تعبیر است در نتیجه کفر در جهان نسبی می‌باشد.(4)

 

در ابیات شعری از قصیده‌ای در مقدمه المواقف امیر از این مفهوماز آیه ۴۰ سوره نحل گرفته است می‌گوید:

 

وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ 49 النحل – فيقول :

و هر چه در آسمانها و زمین است به عبادت خدا مشغول است

 

ففي أنا كـل ما يأملــه الورى

ومن شاء توراة ومن شاء إنجيل

فمن شاء قرآنا ومن شاء فرقان

ومن شاء مزمارا زابورا وتبيانا

 

 

معنی این ابیات شعر از ابیات مشهور شیخ اکبر محی‌الدین ابن عربی در دیوان ترجمان الاشواق مطابقت دارد و آن

 

لقد كنت قبل اليوم أنكر صاحبي

لقد صار قلبي قابلا كل صورة

وبيت لأوثان وكعبة طـائـف

أدين بدين الحب أنى توجـت

إذا لم يكن ديني إلى دينه داني

 فمرعى لغزلان ودير لرهبان

وألواح توراة ومصحف قرآن

ركائبه فالحب ديني وإيماني

 

حالا این سوال مطرح می‌شود آیا معنای این حرف این است که امیر و شیخ اکبر به تکافوء ادیان و تساوی ادیان ناسخ و منسوخ و اعتقادات صحیح و غلط اعتقاد دارند؟

 

در جواب می‌گوییم خیر زیرا که سیرت امیر و شیخ اکبر روش و اعمال و اقوال دیگر آنها  این را نفی می‌کنند و در واقع این نظریه تعبیری از شهود خداوند و تجلیات او و اراده نافذ و عام حق تعالی در خلق اوست خواه خلق او سعید باشد و خواه شقی.

 

پس اوست که آنها را خلق کرد و همچنین ه را انجام می‌دهند عمل می‌کنند و به آنچه اعتقاد دارند را خلق کرده و هر حزبی را به آنچه در نزدش است شادان کرده است او هادی و گمراه کننده است و اوست که ظلمات و نور را جعل کرده است.

 

لذا گوش می‌دهیم به شیخ اکبر که خود ابیات سابق خودش را در کتاب ذخائر الاعلاق  شرح می کند:«همانا در قلب تصویر خانه‌ای از بت‌هاست و حقایق مطلوب بشر در آن وجود دارد و به آن قوام یافته برای آن خدا را می‌پرستند پس به آن بت می‌گویند و قلب انسان مجلا و محل تجلی علوم عیسوی و موسوی از دین محمدی که قائم بر حب است زیرا که دینی بالاتر از دینی نیست که قائم بر محبت و شوق باشد و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و صحبه از بین سایر انبیا دارای مقام محبت به طور کامل را دارد و ظوارثین او بر این منهاج پیامبر نیز دارای این مقام می‌باشند.)

 

خلاصه کلام اینکه شایسته است فرق واضحی بین نظریه تکافع همه ادیان که هیچ مسلمی به این قول اعتقاد ندارد و بین نظریه قبول خداوند برای بنده مجتهد و تلاشگر در شناخت حق و رسیدن به رضوان الهی است که او در صورت نظر صحیح ثواب می‌برد و همچنین اگر خطا بکند معذور است خواه در اصول اعتقاد و خواه در فروع دین و این همان چیزی است که امیر و امثال آن از عرفا به آن اعتقاد دارند

 

حال بعد از گشتن در مفاهیم امیر عبد القادر این سوال مطرح می‌شود آیا امیر در مواضع علمی خود آنچه را که در مناسب عرفانی خود اعلام می‌کرد به کار می‌برد؟

 

جواب بله است. من به اشاره به حوادث زندگی او در سه مرحله اکتفا می‌کنم.

جهاد سپس زندان سپس سکونت در شام.

و اما در طول مبارزات طولانی و قهرمانانه‌اش که ۱۵ سال به طول انجامید حتی به دشمنان سرسخت او به میزان رحمت انسانی او به ویژه با اسیران شکست خوردگان و ستمدیدگان پی بردند تا تا جایی که ژنرال بیجو  را در یکی از نامه‌هایش با مسیح (5)مقایسه کرد یک بار اسقف فرانسوی برای مذاکره با او رفت و قصد داشت یک روحانی را برای خدمت سربازان مسیحی اسیر بفرستد امیر به درخواست به درخواست او پاسخ داد و اضافه کرد مطمئنم که این کار من پروردگارم را خوشنود می‌کند زیرا به برخی اجازه می‌دهد از بندگانش که پروردگارشان را یاد کنند و از احکام دین خود پیروی کنند زیرا هر فردی دین پدری خود را تبعیت می‌کند خدا بندگان صالحش را دوست می‌دارد.(6)

و و حتی زیر بار غرور دشمنانی که عهد شکنی کرده بودند به جای اینکه او را برای رفتن به شرق آزاد بگذارند وقتی به مبارزه پایان داد او را با مادر پیرش و حدود ۱۰۰ نفر از وفادارانش زندانی کردند اصحابی که حدود ۲۵ نفر از آنها در بازداشت جان خود را از دست دادند به رغم این سختی‌های تلخ تغییری در امیر جهاد بزرگ و کوچک صورت نگرفت.

زندانبان نامه‌ای برای اسقف الجزایر فرستاد و خطاب به او می‌گوید که وضعیت امیر در زندان را شرح می‌دهد او را در پریشانی خود بزرگتر و ارجمندتر خواهید یافت در شکوه و جلال او هنوز هم شناخته شده است که به بالا سطوح می‌رسد و او را معتدل ساده جذاب متواضع می‌یابید و هرگز شکایت نمی‌کند و حتی از آنهایی که از دستشان رنج زیادی می‌برد و هرگز اجازه نمی‌دهد در حضورش از آنها بد یاد شود اگرچه او ممکن است به حق از مسلمانان یا مسیحیان شکایت کنند اما آنها به همان اندازه از او آمرزش خواهند یافت(7)

در سال ۱۲۶۹ هجری قمری امیر آزاد شد و سرباز فرانسوی هیپولیت لنگلوا که قبلاً اسیرش آزاده بود در پاریس با او ملاقات کرد و لنگلو در این باره در کتاب خود چنین آورده است خاطرات اسیری عبدالقادر و گفت : مردم را دیدم با چهره متین و نگاه الهام بخش و سخنان اندکش که مسح انبیا را بر خود داشت گویی در عالمی بالاتر زندگی می‌کند که بالاتر و عاری از هر ابتذالی است.(8)

موضع شجاعانه مشهوری از امیر در زمان کودکیش است زمانی که او مهاجران الجزایری را در شام رهبری کرد بیش از ۱۵ هزار مسیحی را از کشته شدن نجات داد زمانی که در دمشق بین دروروزی‌ها و مسیحیان در سال ۱۸۶۰ درگرفت او ایستاد و در مقابل جمعیت زیادی که برای کشتن مسیحیان هجوم آورده بودند با صدای بلند گفت ادیان از همه مهمتر آنها دین اسلام بزرگتر و مقدس‌تر از خنجر جهل و کلنگ بی احتیاطی است به شما هشدار می‌دهم که نگذارید قدرت جهل بر شما سهمی داشته باشد یا بر جان شما راه داشته باشد.

 

و این سخنرانی محکم او چیزی نبود جز تطبیق بر حدیث نبوی شریف که فرمود:

ألا من ظلم معاهدا أو ذميا أو أحدا من أهل الكتاب أو كلفه فوق طاقته أو أنقصه شيئا من حقه أو أخذ منه شيئا بغير طيب نفسه فأنا خصمه يوم القيامة. (9)

مگر هر کس بر عهد یا غیر مسلمان یا یکی از اهل کتاب ستم کند، یا بر او تکلیف کند، یا چیزی از حقش سلب کند، یا بدون رضایت خود چیزی از او بگیرد، من خواهم بود. حریف او در روز قیامت.

 

و همچنین شخصیت دیگری  در دفاع از وطن آن را شجاع می‌یابیم و بسیار شبیه امیر عبدالقادر در راه و روش و شخصیت و مراحل زندگی او است امام طریقت نقش‌بندی شیخ شامیل است ۱۷۹۹ –۱۸۷۱

 

کسی که رهبری جهاد علیه روس در دفاع از وطن خود یعنی قفقاز در ۳۰ سال و سپس به زندان افتاد و امیر در آزادی او تلاش کرد تا جایی که به تحقق رسید.

 

شیخ شامیل در حالی که در زندان در نزد مسیحی‌های روس بود نامه‌ای به امیر عبدالقادر می‌فرستد و از او بای دفاع از مسیحی‌های شام تشکر می‌کند.

 

امیر عبدالقادر در جواب نامه او چنین می‌نویسد: نامه عزیز به دستم رسید و خطاب لذیذ شما مرا خوشحال کرد و چیزی که از ما به شما رسیده و به واسطه آن از جمله در حمایت اهل ذمه و حمایت از جان آبرو به اندازه طاقت و سعی خودم مقتضی اوامر شریعت و سنت و مروت به انسانیت است زیرا که شریعت ما متمم مکارم اخلاق است و آن مشتمل است بر جمیع محامد مثبت برای اتلاف و اتحاد است و ظلم و جور در همه ملل مذموم.

 

و انا لله و انا الیه راجعون بر اینکه اهل دین گم بشوند و ناصران حق کم بشوند تا اینکه کسی که علمی ندارد ادعا می‌کند که اصل دین را داراست به جهت زیادی قسوت قلب و بلاد خالی از اهل علم فصابر جمیل والله المستعان.(10)

 

و در همین موضوع اسقف الجزایر« بافی » امیر مکاتبه می‌کند و از او تشکر می‌کند امیر در جواب او می‌نویسد آنچه که ما از خوبی برای مسیحیان انجام دادیم چیزی نیست جز تطبیق بر شرع مقدس اسلام و احترام به حقوق انسان است چون همه خلق عیال خدا هستند و محبوب‌ترین اشخاص نزد خدا است انفع برای عیال خداست.

 

همه ادیان از آدم تا محمد علیهم السلام بر دو مبدا تکیه دارند تعظیم خدا غیر از این دو همه چیز فروعات این است و به ذات خود اهمیت ندارند و شریعت محمدی از بین همه همه شرایط بیشترین اهمیت و احترام  و هر آنچه که اتحاد و الفت را تقویت می‌کند می‌گذارد و اختلاف را رد می‌کند لکن کسانی که به دین محمدی منتسب هستند این را ضایع کردند و خداوند آنها را گمراه ساخت و جزای آنها از جنس اعمال خودشان است(11)

 

انگیزه‌هایی که امیر عبدالقادر را الگوی بردباری مطلق و گشاده رویی عقلانی دانش وسیع و شفقت نسبت به همه آفریدگان قرار داد اخلاق قرآنی او و و تربیت در نزد مشایخ صوفیه است.

 

پس از قرآن شنیده است کلام خدای متعال را که می فرماید:

لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ – الممتحنة : 8

خدا شما را از آنان که با شما در دین قتال و دشمنی نکرده و شما را از دیارتان بیرون ننمودند نهی نمی‌کند که با آنان نیکی کنید و به عدالت و انصاف رفتار نمایید، که خدا مردم با عدل و داد را بسیار دوست می‌دارد

 

پس ببین چگونه برای ایجاد عدالت و قسط در نزد مردم دیگر کشورها قدم خیر را برداشت و همچنین امیر عبدالقادر به آیه خداوند متخلق گشته

وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ – العنكبوت : 46

با اهل کتاب جز به روشی که از همه نیکوتر است مجادله نکنید.

 

و نمی‌گوید با اهل کتاب مجادله نکنید الا بالحسنی بلکه فرموده بالّتی هی احسن یعنی تلاش کنید در ایجاد بهترین و زیباترین شیوه‌های مباحثه با اهل کتاب از جمله یهود و مسیحی‌ها و بلکه همه اهل زمین پس چنین فرمود خداوند متعال

 

وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً – البقرة : 83 –

و به زبان خوش با مردم تکلّم کنید

 

همانگونه که خدای متعال فرمود : ادْعُ إِلِى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ – النحل : 125

با حکمت و اندرز نیکو، به راه پروردگارت دعوت نما

 

تبیین کرده است که بهترین معامله با دشمنان جنگ نیست بلکه همانا حسن علاقه و بهترین روش ارتباط است

 

وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ. وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ. وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ. فصلت 33، 34، 35.

در جهان از آن کس که (چون پیغمبران) خلق را به سوی خدا خواند و نیکوکار گردید و گفت که من از تسلیم شوندگان خدایم کدام کس بهتر و نیکو گفتارتر است؟ و هرگز نیکی و بدی در جهان یکسان نیست، همیشه بدی (خلق) را به بهترین شیوه (که خیر و نیکی است پاداش ده و) دور کن تا همان کس که گویی با تو بر سر دشمنی است دوست و خویش تو گردد. و لیکن به این مقام بلند (یعنی در پاداش بدی نیکی کردن) کسی نمی‌رسد جز آنان که (در راه دینداری) دارای مقام صبر و ثبات و (در معرفت الهی) صاحب حظّ بزرگند.

 

 

امیر عبدالقادر از قرآن انصاف موضوعیت ادب در گفتگو با مخالفان را آموخته است خداوند متعال می‌فرماید

 

إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ – سبأ : 24

ما یا شما در هدایت یا در گمراهی آشکار هستیم.

 

در اینجا هیچ ادعای قبلی برای انحصار حقیقت وجود ندارد بلکه داوری منطق سالم با اثبات اغناع کننده است

 

قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ – سبأ : 25 –

باز بگو: (خدا داور عدل است، پس) شما مسئول جرم ما نبوده و ما هم مسئول کردار زشت شما هرگز نخواهیم بود.

 

پس بنگر قرآن مردم را به اهل حق نسبت می‌دهد یعنی اهل حق در این بیان ،جرم را به خود نسبت می‌دهند همانطور که مخالفان گمان می‌کردند، و به مخالفان عمل را نسبت می‌دهند نه جرم را.

 

پس آیا بالاتر از این ادب بزرگ ادبی وجود دارد همچنین خداوند متعال انحراف از عدالت را نهی کرده هرچند که تعدی و طغیان دشمن خیلی زیاد باشد

 

وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى– المائدة : 8

و نباید دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت نورزید؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیک تر است.

 

و همه این اخلاق قرآنی در شخصی که خلقش قرآنی است متجسد شد یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله کسی که حق تعالی هدف رسالتش را در یک وظیفه واحد و جامع معرفی کرد و آن شمول رحمت است

 

وما أرسلناك إلا رحمة للعالمين – الأنبياء : 107-

و ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم

 

و دلیل نزول این آیه همان چیزی است که معلم معنوی امیر عبدالقادر که همانا شیخ اکبر محی الدین ابن عربی است ذکر کرده است در باب ۴ از فتوحات مکیه  بیان می‌کند: عارف کامل همان کسی است که به اسم خدا متحقق می‌شود که همان مظهر اسم الرحمان است در نتیجه او رحیم به همه موجودات می‌شود سپس می‌گوید خداوند متعال به آقا و سید این مقام که همانا محمد صلی الله علیه و آله باشد می گوید هنگامی که بر قبایل و ذکوان نفرین کرد به خاطر اینکه ۷۰ نفر از بهترین قاریان قرآن از صحابه را کشتند پیامبر گفت علیک به فلان و فلان و اشخاصی که در آن دو طایفه بودند را ذکر کرد خداوند به او فرمود همانا ما تو را لعن کننده و نفرین کننده نفرستادیم ما تو را رحمت فرستادیم سپس خدا او را از این دعا نهی کرد به رغم اینکه این عمل شنیع را انجام داده بودند و خداوند فرمود

 

وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ

و ما تو را جز برای رحمت بر عالمین نفرستادیم

 

یعنی به آنها ترحم کنی و برای آنها دعا کنی نه بر علیه آنها نفرین کنی.  در نتیجه به جای کلام «خدا لعنتشان کند» کلام «خداوندا آنها را ببخشد»و «هدایتشان کند»  استفاده می شود. همانطور زمانی که قوم پیامبر او را مجروح کردند فرمود خداوندا قوم مرا هدایت کن زیرا آنها نمی‌دانند.

 

پس امیر عبدالقادر بزرگترین وارث برای این اخلاق قرآنی و محمدی است و همراهی او در طول زندگیش با صوفیه و تحقق ان به اخلاق عالی آنها در اخلاق او رسوخ کرد و شیخ عبدالعمیر از چهار مشرب صوفیه کشیده است قادریه نقش بندیه مولویه و درقاویه الشاذلیه

 

روابط امیر عبدالقادر با غیر مسلمانان امتداد معاملات او با شیوخ فرقه‌های دیگر صوفی است و همین امر باعث شد که بسیاری از غیر مسلمانان به دست آن شیوخ اسلام بیاورند چنانکه در شرح حال شیخ عبدالقادر گیلانی مشهور است که می‌گفت تمام اعمال را جستجو کردم و من در آنها چیزی بهتر از روزی دادن و بالاتر از اخلاق نیکو نیافتم کاش دنیا را در دست داشتم تا گرسنگان را سیر کنم  هزار دینار به من می‌رسید شب را با آن نمی‌گذراندم.

 

و همچنین در سیره زندگی امام طریقت مولوی جلال الدین رومی ذکر شده زمانی که جنازه او برای تشییع خارج شد اهل شهر آن را تشییع کردند و حتی نصارا و یهود کسانی که انجیل و تورات می‌خوانند نیز در تشییع جنازه حاضر شدند مسلمانان آنها را ر می‌زدند ولی آنها اجتناب می‌کردند این خبر به حاکم شهر قونیه رسید .حاکم قونیه به رهبان اهل کتاب گفت چرا در تشییع جنازه یک مسلمان شرکت می‌کنید گفتند ما حقیقت انبیا گذشته را با او شناختیم و در او سیرت و روش اولیا کامل خدا را دیدیم

 

نمونه دیگری را نیز شاهد هستیم در سیره شیخ عربی درقاوی۱۲۳۹ ه ق امام طریقت درقاویه شاذلیه، و این همان طریقتی است که شیخ امیر عبدالقادر تربیت روحانی و صوفی خود را با آن پایان داد و زمانی که در این طریق نخبه شد عمر او ۵۵ سال بود و بر دست شیخ و مربی او محمد فارسی در مکه مکرمه بود

 

شیخ بوزیان غریسی که از علمای منطقه ی معسکر می‌باشد در کتاب  زمزم اسرار و مناقب مولای عربی می گوید: از شیخ عربی درقاوی شنیدم  می گوید:

 

هفت روز است که به خاطر چند یهودی که در خانه ما مهمان ماندند مریض شدم و ما به آنها غذا دادیم اما فراموش کردیم برای آنها جایی برای خواب آماده کنیم و شب سرد بود می‌گفت بریده شدن گردنم آسان‌تر از این است که مسلمانی را عصبانی کنم

 

این مردان الهی همان هایی هستند که امیر نزد آنها بزرگ شد و شعارشان اقول شیخ اکبر است:

 

أدين بدين الحب أنى توجهت

ركائبه فالحب د يـني وإيماني

بهترین ختم کلام خداوند که فرماید:

 

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ. – الآية 62 البقرة – صدق الله العظيم.

 

همانا کسانی که ایمان آورده اند و یهودیان و نصارا و صابئین هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، اجر و پاداش آنان را خواهد داشت. پروردگارا نه ترسی دارند و نه اندوهگین می شوند.  – آیه 62 – بقره – خداوند متعال راست گفته است.

 

حاشیه ها :

1 – ابن العربي : الفتوحات المكية – دار صادر بيروت – ج 2 باب 146، ص 232.

 

2 – حول كون المجتهد في الأصول مأجورا أو معذور ينظر: – الفتوحات المكية لابن العربي : ج 3، ص 328 – 329. – كتاب المواقف للأمير عبد القادر – دار اليقظة العربية دمشق 1966 : الموقف 121، ص 265 (ج 1) والموقف 228، ص 511 ( ج 2).

 

3 – مجلة مسالك العدد الثاني- جوان جويلية 1998، ص 21.

 

4 – حول مشاهدة الحق في كل اعتقاد ينظر مثلا : الموقف 246 (ص 561) – 254 (ص767) – 308 (ص 1003)- 358 (ص 1212). – وفي الفتوحات المكية (ج 1) ص : 238-405-589 (ج2) ص : 85-92-212-326-498 (ج 3) ص : 232 (ج 4) : 100-415. – وفي فصوص الحكم لابن العربي الفصين الرابع والسابع والعشرون.

 

5 – .M. Chodkiewicz : Ecrits Spirituels, Ed. Seuil 1982, p. 16

 

6 – محمود بو عياد : عبد القادر والإنسان – مجلة الثقافة – عدد خاص : 75 ماي جوان 1983- ص 282.

 

7 – شارل هنري تشرشل، حياة الأمير عبد القادر- ترجمة سعد الله بلقاسم- الجزائر 1982، الطبعة الثانية، ص 257-258.

 

8 – محمود بو عياد- المرجع السابق، ص 284.

 

9 – جواد المرابط : تصوف الأمير عبد القادر، دمشق 1966 ص 46.

 

10 – الأمير محمد بن الأمير عبد القادر : تحفـة الزائر، الإسكندرية 1903- ج 2، ص 114-115، حول العلاقات والمقارنات بين الأمير عبد القادر والإمام شاميل ينظر كتاب بسائح بوعلام بالفرنسية :

 

“L’Emir Abdelkader et l’imam Chamil”

 

11 – مجلة مسالك- العدد الثاني- جوان جويلية 1998، ص 21.

 

منبع : مجلة حوليات التراث.

http://annales.univ-mosta.dz/texte/ap04/08meftah.htm

 

 

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً