غالباً در نقد ادبی، متن خلاقانه ای که مستقیم و خطابی باشد، متهم به سطحی نگری و ناتوانی در انتقال پیام به مخاطب می شود.
این گفته زمانی گفته می شود که متن به ارزش های اسلامی و ضوابط عقدی، فکری و اخلاقی پایبند باشد، و منتقد از دیدگاه های نوگرایانه که از غرب وارد شده است، شروع به نقد کند.
اما اگر منتقد نقد خود را از دیدگاه ها و اندیشه های مدرن وارد شده از غرب آغاز کند، از همان ابتدا قادر نخواهد بود با ما وارد بحث شود، زیرا ادبیات و نقد از نظر او با دین و اخلاق فاصله زیادی دارد.
سخن من با این گروه اول است که با آنها موافقیم که تعهد در ادبیات محدود کننده نیست، بلکه گسترش دهنده آن است. و با گروه دوم ارتباط برقرار می کند اگر پایه و اساس تعهد را بپذیرد. اینکه متن ادبی همیشه نباید نمادین، غیر مستقیم، دارای تخیل تصویری، اغراق و غیره از آن چیز هایی باشد که برخی از منتقدان و صاحب نظران تصمیم می گیرند.
ادبیات وعظ یک هنر مستقل است که دارای هنرمندانی است که از قدیم به آن شهرت داشته اند. این شامل آنچه به عنوان «ادبیات حکمت و وصایا» شناخته می شود، چه در شعر و چه در نثر است.
و شاید با ارائه نمونه هایی از ادبیات وعظ از آنچه را که می خواهم به آن دست یابم را روشن میکند، که این ادبیات مانند سایر ادبیات یا حتی بیشتر از آن پویایی و توانایی تأثیرگذاری بر زمینه خود را دارد و در آن تنوع در سبک بیان و معانی و خلاقیت گوناگونی وجود دارد که آن را از میان ادبیات چشمگیر و برجسته می سازد.
تاریخ ادبیات سنتی عربی از صاحبان این هنر مردی را می شناسد که حضور برجسته در زمان خود داشته است. او امام حسن بصریست که در سال 21 هجری قمری در مدینه متولد شد و در سال 88 سالگی در بصره درگذشت.
نصوص او در کتاب های علم، ادب، حکمت و مواعظ چاپ شده است، از جمله کتاب «جامع العلوم والحكم» اثر ابن رجب حنبلی و کتاب «الزهد» که توسط دکتر محمد عبد الرحیم محمد گردآوری و تایید شده است.
ثابت بن قره درباره او می گوید: «او از ستارگان علم، تقوا، زهد و فصاحت بود. مواعظش به قلب ها می رسد و الفاظش در عقل ها نفوذ می کند. و کسی را مانند او نمی شناسم، نزدیک و دور.» (1)
در اینجا برخی از متون این کتاب را انتخاب می کنم و به امید خدا ، به آن ها می پردازم.
با قلب ها سخن بگویید و جانها را آرام کنید
حسن بصری میگوید: «قلبهای خود را با یاد خدا زنده کنید، زیرا آنها به سرعت کدر میشوند. و نفسهای خود را مهار کنید، زیرا آنها سرکش هستند. و اگر آنها را در هر کاری که به آن تمایل دارید، اطاعت کنید، چیزی برای شما باقی نخواهد گذاشت.» (2)
می گوید: «به این دل ها با یاد خدا بگو که زود محو می شوند» قلب را تشخیص میدهد وآن را به عنوان یک انسان مستقل در نظر میگیرد که با صاحبش گفت وگو میکند. این یک تصویری از صاحب قلب آرام است که آن را احساس میکند و به سمت قلب خود میرود و مثل یک شخص دیگر، از او میخواهد که یاد خدا باشد و غافل نشود، و خراب شدن قلب نشانگر غفلت از آن است، و خراب شدن شمشیر و لباس، نشانه زنگزدن و کثیف شدن آنها است. گفتهی او: “واقدعوا الأنفس” یعنی: این جان را آهسته کنید؛ مشابهت بین آنها و اسب وحشی است که افسارش را کشیده و آن را تحت کنترل قرار میدهد. استفاده از تشبیه در شیوههای ادبی موثر در انتقال معنا به گیرنده است و او را ترغیب به واکنشهای روانی میکند که او را به سمت عمل سوق میدهد.
تقريبا داشتم ربوده میشدم
داستان تأثیر بزرگی بر روی شنونده دارد و اینکه به آن توجه ویژه ای در قرآن کریم و سنت پیامبر (ص) شده است، به طوری که هدف واعظان در تبلیغ و توصیه به راهنمایی و هدایت از این دو منبع استخراج می شود، قرآن و سنت نبوی در هر زمان و مکانی تأثیر می گذارد. حسن بصری اغلب از داستان به منظور نفوذ به قلب شنونده استفاده می کند و صداقت بیان زبانش برای او به اندازه ای بود که امير مؤمنان حضرت علی عليه السلام او را در مجالس تعظيم میکرد، و سایر واعظان را از سخنرانی در مساجد بصره، کوفه و سایر جاها منع کرد.
حسن بصری می گوید: “مردی از مسلمانان دریافت میکند که یکی از برادرانش درگذشت و او میگوید: به والله قرار بود من ربوده شده باشم! خداوند در پاسخ به آن، او را به خاطر همین، بر تلاش و همت او میافزاید. همانطور که خداوند متعال می خواهد، سپس برای او خبر مرگ برادری دیگر از برادرانش میرسد و او میگوید: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، “ما از آن خدا هستیم وبه سوی او باز میگردیم.” به والله قرار بود من ربوده شده باشم! خداوند به خاطر همین، بر تلاش و همت او میافزاید.
راوی داستان میگوید: «حسن بصری، این سخن را بارها تکرار میکرد. و به خدا قسم، او همواره چنین بود تا اینکه با مرگی نیکو از دنیا رفت.»(3)
واقعیت این داستان بیشتر شبیه به بیان ضرب المثل است تا یک داستان واقعی، به دلیل عدم وجود عناصر واقعی رویدادها از شخصیت ها، زمان و مکان، و نسبت دادن فعل به مجهول، و تمرکز بر رویداد خالص و عبرتی که آن را دارد یعنی آماده بودن برای مرگی که به طور ناگهانی رخ می دهد و با عمل صالح برای آن آماده شده است.
در داستان، خبر مرگ (برادر) به (مردی) از مسلمانان به صورت نکره می آيد و او تحت تأثیر قرار میگیرد و خود را برای مرگ آماده میکند و رویداد به همین شکل تکرار میشود، تا همان نتیجه را به خود دهد که متناسب با همت و تلاش شخص در انجام عمل صالح است. راوی نیز وارد میشود تا برای ما روشن کند که این مرد از مسلمانان خود حسن بصری بوده است و برادری که میمیرد، هر یک از مسلمانان بوده است، تا آنجا که پایان به مرگ نیکی میرسد، به این معنی که مردی خوب بود.
نمیتوانست حسن بصری به مردم بگوید که او به خودش اشاره میکند و به آنچه که باید از آن عبرت گرفت، توجه نماید و خود را پاک کند و در دایره ممنوعه پندار قرار نگیرد! این روش بیان، بهترین روش در پند است. تکرار در داستان، یکی از عوامل تأثیرگذاری در روش انتقال پیام است، که با آن تأثیر خود را بر دریافت کننده تجدید میکند و او را در دایره یادآوری دائمی قرار میدهد.
هیچ زندگیای برای آنکه صدا میزنی نیست
در پندهای حسن بصری، روش مقایسه واقعی به جای ضرب المثل مجهول و نا شناخته وجود دارد. او “مردی را در مراسم خاکسپاری دید و پس از پایان خاکسپاری، به او گفت: ای شیخ، به احضار خدایت از تو سوال میکنم، آیا فکر میکنید که این مرده میخواهد به دنیا بازگردد و اعمال صالح خود را افزایش دهد و از گناهان گذشته خود از خداوند طلب آمرزش کند؟ شیخ گفت: بله. حسن گفت: پس ما چرا نمیتوانیم مانند این مرده باشیم؟! و سپس با این عبارتها از جای خود رفت: “چه پندی؟! “چه فایدهای داشت اگر در قلبها زندگی بود! اما برای کسی که شما صدا میکنید زندگی وجود ندارد.” (4)
در این متن، حسن بصری از روشهای ادبی و بلاغی زیر استفاده میکند:
.استفاده از مثال واقعی به جای ضرب المثل مجهول
.استفاده از گفتگوی کوتاه و متراکم
.استفاده از تشبیه تمثيلی بین حالت حال، گذشته و آینده
.استفاده از قسم برای تأکید بر معنا و جمعآوری نفس که هنوز مشغول بازی و غفلت است
.استفاده از لحن تهويل(پند و نصیحت) و تعجب(اهمیتی ندارد که در قلب ها زندگی باشد)
.استفاده از لحن نا امیدی برای ترساندن از وضعیت غفلت عمومی انسان(اما زندگی برای کسی که صدا میزنی نیست)
در جمله آخر، حسن بصری، حال زندگان را به حال مردگان تشبیه میکند، زیرا آنها از موعظه بهرهای نمیبرند، و مردگان را به حال زندگان تشبیه میکند، زیرا آنها آرزوی بازگشت به زندگی را دارند تا از دست رفتههای خود را جبران کنند، اما این آرزوی آنها هرگز محقق نمیشود.
بر روی پاهای خود ایستاده و صورتهایشان را می گسترانند
این داستان را درباره او مستقیماً روايت میکند – رحمه الله – زیرا میفرماید: “به خدا سوگند که من قومی را درک کردم و با یک گروه از آنها ملاقات داشتم، که هیچگاه از چیزی در دنیا شاد نبودند و نیز از هیچ چیزی در آن پشیمان نیستند؛ برای آنان، این دنیا کمترین ارزش را داشت. یکی از آنان پنجاه سال عمر کرد بدون اینکه لباسش هیچ گاه تا شود، و هنگام خواب چیزی بین او و زمین باشد. نه ديگی در خانهاش گذاشت و نه دستور میداد در خانهاش غذا درست کنند. و هنگامی که شب میشد، بر روی پاهای خود ایستاده، صورتهای خود را بستر میکردند، اشکهایشان بر گونههایشان جاری میشد، پروردگار خود را برای تبرئه گردنهایشان التماس میکردند. هنگامی که کار خوبی انجام میدادند، دائم در شکر خدا بودند و هنگامی که کار بدی انجام میدادند، ناراحت میشدند و از خدا خواستار آمرزش می کردند. حال شما در حالی قرار گرفتهاید که اجلی محدود دارید، و عمل محفوظ است، و مرگ به خدا قسم روی گردن شماست، و آتش در مقابل شماست، پس انتظار قضای خدا را در هر روز و شب داشته باشید.»(5)
در این متن جملاتی از ادبیات و بلاغت به کار رفته است.
راوی، داستان را به صورت مشاهدهای بیان میکند که این امر باعث میشود شنونده، سخن او را باور کند.
او پس از اطمینان از باور شنوندگان، به توصیف کسانی که از آنها سخن میگوید، میپردازد و با استفاده از أسلوب مقابله، تضاد در نگرش این افراد نسبت به دنیا را نشان میدهد.
او دنیا را در هوان خود به خاک تشبیه میکند و حتی میگوید که دنیا از خاک نیز پستتر است.
اشاره به اینکه بیشتر مردم هنگامی شادتر می شوند که دنیا به سویشان نزدیک شود، و اندوهگین تر می شوند هنگامی که از کنار آن ها عبور می کند. ولی در این جامعه کسانی که با تلاش و اراده مشغولند، به دنیا اهمیتی نمی دهند و آن را در لذتش به خاک تشبیه میکند
او پس از توصیف معنوی، به توصیف حسی میپردازد و با استفاده از کنایه، حال این افراد را بیان میکند.
. به عنوان مثال: “لباسش هیچگاه تا نمیشد” استعارهای از عدم برخورداری از لباس راحت است . “نه ديگی در خانهاش گذاشت و نه دستور میداد در خانهاش غذا درست کنند ” کنایه از لذت نبردن از طعام است. ” و بین او و زمین چیزی قرار نداده” کنایه از لذت نبردن از خواب کافی است. “روی پاهای خود ایستاده، صورتهای خود را بستر میکردند،” کنایه از عبادت به طور عام و سجده به طور خاص. و “آنها در خلوت و تنهایی به خداوند خود در تبرئه گردنهایشان التماس میکنند ” کنایهای از ذلت آنها در دعای پروردگارشان است و تشبیهی از بندگی مخلوق به خالق به بردگی مخلوق به مخلوق در جامعه ای که در آن بندگی امری بود و مردم خود آن را تجربه می کردند. این أسلوبهای تصویری که تخیل را از حسی به معنوی سوق میدهد و معنا را در بیش از یک تصویر نشان میدهد، تأثیر مطلوبی بر مراکز پذیرش در قلب و عقل میگذارد. اگر شنونده را بهطور مستقیم قانع نکند، او را به تفکر وا میدارد و اگر او را به عمل فوری وادار نکند، او را برای حرکت به سوی عمل در آینده آماده میکند.
آیا فقیهی را به چشم خود دیدهای؟!
در مواعظ حسن بصری، میتوان روشهای علم معانی را دید که به او کمک میکند تا پیام خود را به شنوندگان خود منتقل کند. او حتی در یک جمله از چند روش استفاده میکند.
عمران بن قصار میگوید: «از حسن بصری در مورد موضوعی سؤال کردم و گفتم: فقها میگویند فلان چیز را. حسن گفت: آیا فقیهی را با چشمان خود دیدهای؟! فقیه کسی است که زاهد در دنیا و مداوم در عبادت پروردگارش است.»(6)
حسن سخن عمران بن قصير که مي گوید: “فقها چنان چیزی را میگویند” انکار کرد. این بدین دلیل است که در نظر عالمان مقام مطرح شده به غیر از کلام است، بنابراین او عبارت خود را به شیوه استفهام انکاری صیاغت کرد که شامل نفی است.
حسن بصری از عمران بن قصار میپرسد: «آیا فقیهی را با چشمان خود دیدهای؟!» این سؤال، یک سؤال انکاری است که نوعی نفی را به همراه دارد. سپس، حسن بصری، تعریف خود را از فقیه ارائه میدهد. او از أسلوب القصر استفاده میکند و کلمه «إنما» را به همراه ضمیر اشاره «هو» میآورد. این أسلوب، بر تأکید معنا تأکید میکند. حسن بصری، ابتدا معنای رایج فقیه را نفی میکند، سپس معنایی که خود میخواهد را با دو ابزار أسلوب القصر تأیید میکند. او همچنین، با استفاده از أسلوب الإطناب، جمله اول را با جمله دوم تکرار میکند. این تکرار، به دلیل وجود رابطه عموم و خصوص بین زهد در دنیا و مداومت در عبادت است. حسن بصری، همچنین، با آوردن کلمه «ربه»، نزدیکی عابد را به معبود نشان میدهد. این نزدیکی، شامل اعتراف به ربوبیت و شکر از جانب مربوب میشود.
درهم و دينار، دو رفیق بد
حسن بصری، در حملات خود به دنیا و فریبکاریهای آن، و هشدار دادن مداوم به مردم در مورد آن، توجه شنوندگان خود را به درهم و دینار جلب میکند. این دو، انسانها را فریب میدهند و اغوا میکنند. حزم بن ابی حزم میگوید: «از حسن بصری شنیدم که میگفت: درهم و دینار، بدترین رفیقانند. آنها در جایی که تو را ترک میکنند، به تو سود نمیرسانند.» (7).
انسان، دوست دارد که درهم و دینارش همیشه همراه او باشد، گویی که آنها رفیقان او هستند. انتظار میرود که یک رفیق، در مواقع نیاز به انسان کمک کند. اگر رفیق، در زمانی که انسان بیشترین نیاز را به او دارد، او را ترک کند، پس بدترین رفیق است. بنابراین، درهم و دینار، در نظر حسن بصری، در جایی که انسان را ترک میکنند، به او سود نمیرسانند. این معنا میتواند به این صورت باشد که درهم و دینار، به دلیل ترک کردن انسان، به او سود نمیرسانند، یا اینکه درهم و دینار، وقتی انسان را ترک میکنند و انسان به آخرت میرود، در دنیا میمانند و به دیگران سود میرسانند. این دو معنا، ارتباطی با هم دارند.
اگر محصول زراعت خوب باشد چه باید کرد؟
و حسن در تلاش است تا از هر مناسبتی برای موعظه اسفاده کند. روزی در مجلسی در جمع بزرگان و جوانان گفت: ای شيوخ! کاری که پس از زراعت آن را انجام میدهند چیست؟ آنها گفتند: آن را برداشت میکنند. سپس به سمت جوانان روی کرد و گفت: ای جوانان! چه بسیار گیاهانی که به بلوغ نرسیدهاند، آفت بر آنها غلبه کرده و آنها را از بین برده و بیماری همه آنها را نابود کرده است. سپس اشک ریخت و تلاوت کرد:{ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ} [ابراهیم: ۲۵] (8) “خدا براي مردم این گونه مَثَل ها را مىزند تا آنها پند (درس) بگیرند.” در این مورد، قرآن کریم از جمع مبانی زراعت برای انتقال پیام به صورت واضح و قابل حس کردن استفاده کرده است، یا به عبارت دیگر، از طریق تشبیه تمثیلی استفاده کرده است.
قرآن کریم در بسیاری از آیات، زندگی دنیا را به زراعت تشبیه میکند که در ابتدا به صورت کوچک جوانه میزند، سپس رشد قوی میکند، و در نهایت زرد و خشک شده و برداشت میشود. به همین ترتیب، بزرگانی را که عمر خود را گذرانده بودند، با یک جمله خطاب کرد و گفت: ” کاری که پس از بهبود محصول انجام میشود چیست؟” یعنی اگر زمان برداشت رسید چه باید کرد؟، آنان گفتند: “برداشت میکنیم!” و برای انسان، این به معنای مرگ است. سپس به سوی جوانانی که در دلشان امیدهای زیادی به زندگی آینده دارند، روی میکند تا از غفلت جوانی و تکبرشان به دلیل طولانی بودن امید آنان بیدار کند و به آنان میگوید: “چنان زراعتها وجود دارد که به موقع برداشت نمیشوند و فساد و گناه آنها در زمانی که هنوز سبز هستند آنها را نابود میکنند و بلاها و مصیبتها آنها را ویران میسازند.”
حسن بصری تنها به منتقل کردن پند برای دیگران و فراموش کردن خودش محدود نمیشود؛ بلکه با آنچه میگوید به شدت واکنش نشان میدهد، چنانچه اینجا اشک میریزد و آیه زیر را تلاوت میکند: :{ وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ} [ابراهیم: ۲۵] “خداوند مثالها را برای مردم میزند تا شاید پند (درس) بگیرند”. این را منتقدان ادبی، صداقت تجربه مینامند و در آن، راز تأثیر بر روی گیرنده نهفته است.
آرزوهایش دروغین و امیدهایش بیهوده
اگرچه پندهای حسن بصری معمولاً شامل نکات کوتاه و جملات محدود است، چه در مجالس خصوصی که رویکرد شفاهی داشت و چه در مکاتباتی که بین او و برخی از واليان و خلفا صورت میگرفت، خطبههای طولانی نیز داشت. از جمله خلفایی که او را پند کرده عمر بن عبدالعزیز رحمه الله است(9)، که نامهای طولانی در آن به دنیا پرستی پرداخته شده است نوشت و مانند همان را به یارانش اندرز دادند. (10)
همچنین در مورد پند مشهور او به عمر بن هبیره، والی عراق، در مجلسی که او و شعبی حضور داشتند، نقل شده است که والی را در آن از اطاعت خلیفه در نا فرمانی خداوند متعال ترساند. (11)
و نضر بن عمرو، والی بصره (12)، و عدی بن ارطاه( والی بصره) (13)، و حجاج در چندین مناسبت (14) همچنین عمر بن عبدالعزیز رحمه الله خود نیز چندین بار به او نامه ارسال کرده و از او درخواست پند میکند.
ویژگی این پندها آن است که آنها بلند و نوشتاری یا شفاهی هستند و در آنها از سبکهای ادبی و بلاغی بیشتری نسبت به آن نکات کوتاه دیده میشود. برای مثال، در یک بخش از نامهی حسن بصری به عمر بن عبدالعزیز (15) در مورد دنیا در آن میگوید: “بدان ای امیرالمؤمنین بدانکه آرزوهای او دروغین و امیدهایش بیهوده و باطل است و زندگی او ناراحت کننده و دشوار است؛ کسی که آن را ترک کند رستگار است و هر کس به آن چنگ میزند در آن غرق و گم خواهد شد.”
عمر بن عبدالعزیز این نامه را به این شکل توصیف میکند: “توصیه های سودمند و تأثیرگذار شما رسیده و ما به آنها عمل كردهايم، در آن دنیا را توصیف نمودی و عاقل کسی است که نسبت از دنیا احتیاط میکند، که برای مرگ مینویسد نسبت به دنیا احتیاط می کند و به نظر میرسد هر کسی که مرگ بر او از اهلش تعیین شده است میمیرد”.
حسن دربارۀ واکنش امیرالمؤمنین به این پند میگوید: “خداوند امیر المؤمنین را حفظ کند، کسی که راست میگوید و پند پذیر است، خداوند متعال به ولايت او منت فراوان ستود، و با حکومتش امت را با رحمت فرو گرفت و او را برکت و رحمت قرار داد” (16).
لذا این نامههای طولانی سبکهای بدیع لغوی را بدون تکلف و اغراق، به معنی خدمت میکنند و موجب قبولی میشوند و به شکلی زیبا که مبتنی بر جناس و سجع، تقابل، تقارن و تضاد است، تدوین میشود.
هرچه از تقوا پیش فرستاده باشد، کار انسان را آسان میکند
«حسن بصری به موعظه شعری اهمیت میداد و خود به آن عمل میکرد و آن را به دیگران میآموخت. از جمله این موارد، آن است که روایت شده است که روزی دوستانش به دیدارش رفتند و او را دیدند که گریه میکند و میخواند(17):»
دعُوه لا تلومُوه دعُوه
او را رها کنید، او را سرزنش نکنید، او را رها کنید.
فقد عَلِمَ الذّي لم تعلَمُوه
او چیزی را دانست که شما نمیدانستید.
رأَى علم الهُدى فسَما إليه
او علم هدایت را دید و به سوی آن بالا رفت.
وطالبَ مطلباً لم تطلبُوه
و طلب چیزی را کرد که شما طلب نکردید.
أجابَ دُعاءَهُ لماَّ دعَاهُ
دعای او را وقتی خواند، پاسخ داد.
وقامَ بأمرِه وأضَعتُموه
و به امر او عمل کرد و شما آن را از دست دادید.
بنفسِي ذاكَ مِن فَطِن لبيبٍ
با جانم سوگند، او از خردمند و دانا بود.
تذَوَّقَ مَطْعمًا لم تَطعمُوه
طعمی را چشید که شما نچشیدید
واگرچه ما نمیدانیم کی شاعر این بیتها است، اما آنها دارای یک نوع از نمادشناسی پنهان هستند، با وضوح کلمات و سادگی تصویر خیالی است (او علم هدایت را دید و به آن دعوت کرد) و (چیزی را بچشید که هرگز نچشیدهاید) که در تصویر اول یک تصویر متحرک را نشان میدهد و در تصویر دوم وجود معنوی را قابل درک کرده است.
شاید از بیت شعری تحسین میکرد، چنان که روزی یک مرد آن را خوانده است:
“وأجرأُ من رأيتُ بظهرِ غَيبٍ
و جسورترین کسی که در غیب دیدم
على عَيبِ الرِّجالِ ذُوو العُيوب
بر شرم مردان ناقص”
حسن گفت: “سپاس از ایشان که اینگونه گفته است! بدون شک همان چیزی را گفتهاند که شما گفتید!” او از روش تعجب، تأکید انکاری و تعبیر مشخص برای ايجاد معنا استفاده کرده است.
روایت شده است که اگر صبحها از خواب بر می خاست و از تسبیح فارغ شد، ابيات شعري میگفت (19):
وما الدُّنيا باقِية لحيٍّ
“و دنیا برلی هیچ زندهای تا ابد نمیماند
ولا حيّ على الدُّنيا بباق ٍ
و هیچ انسان زندهای نیست که در این دنیا بماند”
و هنگام شام گریه میکرد و با یک بیت شعر تعبیر میکرد:
يسرُّ الفَتى ما كانَ قدَّم من تُقى
“پسر آنچه تقوا عرضه کند خشنود میشود
إذا عرفَ الدَّاء الذي هو قَاتلُه
اگر بداند کدام بیماری او را میکشد.”
این دو بیت بر پایه وضوح ساخته شدهاند، زیرا بیانگر تجربه زندگی و به دست آوردن حکمت از آن است. و در بیت دوم، تشبیهی برای گناهانی است که مرتکب را نابود میکنند و تقوا او را از بیماری مهلک نجات می دهد و داروی شفای بیماری است.
او دارای سبکی زيبا و ملیح است
منتقدان منصف معاصر، جایگاه حسن بصری و اهمیت و تأثیر خطبه های او را می دانستند. دکتر شوقی ضیف (20) می گوید: «بی تردید او از بزرگ ترین کسانی است که در این عصر آن سبک زیبا را که متأثر از عبدالحمید (نویسنده) و نویسندگان پس از او بودند، بنیان نهادند، زیرا او می توانست کلمات را به هم پیوند دهد. در حالی که عاری از عاطفه و معصوم از پیچیدگی است.» نه تنها سخنش را با مقایسه و تقابل و تشبیه و استعاره و تقسیم بندی های دقیق شیرین می کرد و برای نشان دادن برتری ادبیات پند متون متعددی را در کتاب خود نقل می کرد.
یکی از ویژگی های ادب وعظ
دکتر عدنان نحوی کتابی را به این هنر اختصاص داده است که آن را “أدب الوصايا والمواعظ” نامیده است. نقطه شروع کتاب، پژوهشی بود که نویسنده در همايش سالانه علمی انجمن بین المللی ادبیات اسلامی با موضوع «ادبیات احکام و مواعظ در اسلام» در سال 1417ق/1996م در شهر حیدرآباد هند به سر پرستی شیخ ابی الحسن ندوی رحمه الله برگزار کرد. در فصل مخصوص بررسی فنی، دکتر عدنان نحوی خلاصهای از ویژگیهای ادب مواعظ ارائه میدهد. (21)
نوشته: استاد شمس الدین درمش
فهرست:
1- پندها به صورت مستقیم و قوی برای تایید حقایق و ترغیب یا بازداری مطرح میشوند.
2- به صورت پرسش، تعجب، غافلگیری و دعوت به تفکر و استدلال یا دستور و نهی مطرح میشوند.
3- به صورت داستان، اخبار و حکمت برای بیان خداوند در زندگی و کائنات به کار میروند.
4- به صورت گفتگو و تکرار برای تأکید و تثبیت مطرح میشوند.
5- به سبک ضرب المثل برای ارائه پندها برای تاثیرگذار بر نفس استفاده می شود.
همچنین، این روشها در پند حسن بصری مشهود است برای ارائه نمونههای کمتر به دلیل عدم نیاز، و این یکی از ثروتمندیهای آن است که میخواهد به آن بپردازد و از تکبر و رقابت دوری کند.
منابع:
1- کتاب الزهد، ص 3، جمع آوری و تحقیق: دکتر محمد عبدالرحیم محمد، دار الحدیث، قاهرة.
2- ص 20.
3- ص 21.
4- ص 21.
5- ص 30-31.
6- ص 49.
7- ص 50.
8- ص 63.
9- ص 30.
10- ص 40.
11- ص 75.
12- ص 163.
13- ص 167.
14- ص 166.
15- ص 168.
16- ص 169.
17- ص 61.
18- ص 54.
19- ص 22.
20- عصر اسلامي، د. شوقي ضيف، ص 50، کتابخانه معارف، قاهرة.
21- ادبیات وصیت و پند ، د.عدنان نحوي، صـ269، نشر دار النحوي در رياض، ط1، 1418 هـ / 1998 م.
منبع: مجلهی جندي مسلم.
http://jmuslim.naseej.com/Detail.asp?InNewsItemID=220305