درخشش طلا

 

تصوف اسلامی

درخشش طلا

تصوف

 

حضرت سید شیخ محمد کسنزان ( قدس الله سره) می گوید: 

تصوف(۱): علم شناخت خداوند سبحان و متعال است، یعنی علمی که به دنبال رسیدن به حقیقت مطلق است که پس از آن حقیقتی نیست و برای رسیدن به این شناخت، باید ابتدا  نفس انسان را شناخت، زیرا یکی از قوانین ثابت نزد صوفیان همان حدیث معروف است( هرکس خودش را شناخت، قطعا پروردگارش را می شناسد)(۲)، و این یعنی وجود همراهی جدا نشدنی دو شناخت از نوع خاص بین حقیقت مطلق یعنی( الله) و حقیقت مقیده یعنی (نفس)،  صوفیان آن هنگام که درباره روند اولیه آفرینش صحبت به میان می آوردند، در تألیفاتشان به این ملازمت و همراهی بسیار اشاره کرده اند، و اینکه چگونه خداوند سبحان و متعال با دمیدن روح خود در روح حضرت آدم به او کرامت بخشید، « وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَهِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ: و آن هنگام که پروردگارت به فرشتگان فرمود که من بشری از ماده گل و لای کهنه متغیر، خلق کردم، پس چون آن (عنصر) را معتدل بیارایم و در آن از روح خویش بدمم همه (از جهت حرمت و عظمت آن روح الهی) بر او سجده کنید»*.( ۳)

انسان با آن نفخه( دمیدن)از دیگر کائنات متمایز شناخته شد و آن(نفخه) وسیله ای برای معرفت الهی شد.

معرفت مورد بحث تنها یک معرفت علمی محض(اطلاعاتى) نیست؛ یعنی این معرفت فقط رسیدن به یک سری معلومات معین نمی باشد. اصطلاح معرفت نزد صوفیان دارای افق های صفاتی است، آنچه که به وسیله ی چیزی از صفت سمع مطلق الهی به وجود میاید، صفت سمع الهی را نخواهد فهمید. و اینکه در مقابل سماع تو موانع زمان و مکان کنار زده شود، پس می شنوی آنچه را که غیر تو از مسافت دور نشنیده است، از نظر صفات شنوایی و همچنین بینایی و گفتار و توانایی و بقیه صفات، عارف بالله نامیده نمی شوی، درباره این امر صوفیان،  به این حدیث قدسی استشهاد می کنند که در آن خداوند متعال می فرماید : « بنده ام با چیزى محبوب تر در نزد من از واجباتى که بر او واجب ساخته ام، به من نزدیک نمى شود، بنده ام با کارهاى مستحب همچنان به من نزدیک مى شود تا آن جا که دوستش مى دارم، پس چون دوستش داشته باشم، گوش شنوایش ، چشم بینایش ، دست کارایش و پاى راهروش مى شوم، اگر از من درخواست کند، به اوخواهم بخشید و اگر از من پناه جوید، پناهش خواهم داد».(۴)

هرکس به خدا بنگرد ، چیزی از او پوشیده نماند و هرکس بوسیله خداوند توانا شد، چیزی باعث عجز و ناتوانی او نمی شود. حضرت سید شیخ محمد کسنزان ( قدس الله سره) می گوید[ هر علمی پس از معرفت و شناخت خداوند، آسان و هموار می گردد، زیرا هرکس خالق را شناخت، از علم خلایق چیزی بر او پوشیده نمی ماند].

یک تفکر ساده این است که خالق سبحان الله هیچ چیز از مخلوقاتش بر او پوشیده نیست و او قادر به انجام هر کاری در مورد مخلوقاتش است، همان گونه که قوانین طبیعی را خلق کرده و توانایی های هر مخلوق را با حدود معین مشخص کرده است. او هر مخلوقی را با صفات و خصوصیات مشخصی از مخلوقات دیگر متمایز نمود، او خداوند سبحان است که قادر می باشد آن قوانین را زیر پا بگذارد و  توانایی هایی  فوق قوانین طبیعی را به دست هرکس از مخلوقاتش که بخواهد نشان دهد.

 (۵) اصطلاح ( فنا فی الله) صفت بنده ای ات که به درجه ی معرفت و توانایی به خدای متعال رسیده باشد، پس هرکس در صفات مطلق خداوند متعال به فنا برسد، آن زمان است که  بوسیله قدرت الهی قادر به دیدن و انجام دادن هرکاری است که از توانایی بشرخارج است، این توانایی خارق العاده که جناب سید شیخ محمد محمد کسنزان ( قدس الله سره)، آن را (نیروی معنوی) می نامد، از بیان این عبارت اینگونه فهم می شود که این نیرو غیر فیزیکی است و بنابراین تحقق آن با ابزارهای علمی موجود آسان به نظر نمی رسد، زیرا روش علمی محدود به ابعاد فیزیکی و قابل حس برای اندازه گیری است و با حقائق بعد صوفیانه (بعد معنوی) سازگار نیست.

منبع قدرت معنوی

(۶) تصوف اسلامی به طور کلی و طریقه کسنزانی به طور خاص به موضوع ماوراء الطبیعه (معجزه یا کرامات) ناشی از نگاهی خاص به جهان، انسان، زندگی و عوالم غیر مادی ماورای آنها پرداختنه است که به طور مطلق به پایان می رسد و بعد از آن بعدی نیست.

البته این دیدگاه با نظریات رایج در همه علوم و فلسفه های مادی تفاوت دارد، زیرا نه تنها در حدود ماده توقف نمی کند، بلکه برای برخورد با بعد دیگر از آن فراتر می رود،  که تصوف آن را رشته ای متصل در همه تارو پود وجود مادی می داند  ..

آن بعد نشان دهنده شعور جداگانه ای از ماده است – به اصطلاح – او از عالم دیگری به دنیای ما وارد شده است، یعنی یک آگاهی و شعور انتزاعی به عنوان شکلی از اشکال انرژی است که می تواند از سیاهچال عبور کند تا از طریق آن به  مادی و غیر مادی برسد..

نه تنها قدرت و نیروی معنوی یکی از روش های این ارتباط به شمارمی آید، بلکه با عنوان سرآمد امثال آن در پدیده های طبیعی شناخته شده است، نیروی معنوی نزد شیخ  کنونی طریقت به بُعد دیگری در وجود یا عالم دیگری وسیع تر از این عالم مادی و محسوس برمی گردد تا حدی که کل جهان هستی در فضای آن عالم مانند ذره  یا کوچکتر از آن  شناور است..

عالم وسیعی که عالم مادی را احاطه کرده  و برآن تسلط یافته است و در آن رخنه ونفوذ پیدا کرده است همان علم معنوی است که حضرت سید شیخ محمد کسنزان ( قدس الله سره) آن را حقیقت نورانی محمدی می نامد و آن حقیقت همان نور مطلقی است که  وجودش را از ذات الله سبحان و تعالی می گیرد و حضور خود را به جهانیان و موجودات می رساند. یعنی همان حد نورانی بین قدیم(الله) و حادث(ماده) (۷ ).

بر این اساس می توان گفت که مراتب وجودی از حیث ترتیب  نظری سه مرتبه است.

اول: خداوند سبحان و متعال

دوم: نور محمدی (واسطه قدرت معنوی) .

سوم:  عالم های مخلوقات 

طبق نظر ما در طریقت واسطه ی معنوی که بین خالق  و مخلوق پیوند می دهد، همان نور محمدی است و منظور از آن جنبه معنوی حضرت رسول اعظم حضرت محمد صلی الله علیه وآله است، زیرا او در عقاید اسلامی و تصوف مانند پیامبران و رسولان دیگر از حیث ماهیت ( تکوین ذاتی)  نیست، و اگر از نظر ظاهر ( تکوین جسمانی) این گونه باشد، همه مردم ازحضرت آدم هستند و آدم از خاک است، جز رسول خدا محمد (ص ) که خداوند وی را از نور شریف خود ظاهر نمود( خلق کرد)، و در وصف وی اینچنین فرمود: : قَدْ جَاءکُم مِّنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُّبِینٌ « همانا از جانب خدا برای (هدایت) شما نوری (عظیم) و کتابی آشکار آمد» (۸) .

از نظر معنوی، وجود پیامبر اعظم نوری است بی پایان وجاودانه که در میان مردم در همه زمان ها و مکان ها از طریق  پیامبران و رسولان قبل از ظهور جسمانی ایشان و در قرآن کریم و توسط مشایخ طریقت پس از انتقال ایشان  به جهان دیگر می باشد، حضور داشته است.

خداوند سبحان وتعالی پیامبران ورسولانی را فرستاد تا مردم را به راهی هدایت کنند که  بواسطه آن به جنبه دیگر زندگی که  همان جنبه معنوی است، بصیرت یابند، طبیعی بود که پیامبران و رسولان خود را با چیزی غیر مرسوم از نظر قدرت معنوی یاری رساند تا مردم ببینند که وراء علمشان دانش دیگری نهفته است و در پس مادیاتشان  ابعاد وسیع تری نهفته است که نمی توانند به آن دست یابند جز بواسطه سلوک راهی خاص که به آن می رسد. 

اینجا از مرتبه واسطه بین خالق و مخلوق، از مرتبه عالی نورانی، از مرتبه وصف قائم به نور خداوند متعال، از مرتبه بین وحی کننده و وحی شونده ، از مرتبه پیام بین ارسال کننده و  گیرنده، و از مرتبه حکمت، یک نیروی معنوی فوق طبیعی  شناخته شده در محیط مادی نازل می شود تا(انسان ها را) آگاه نماید که دنیای دیگری در پس دنیای مادی محسوس وجود دارد، بناربراین انسان باید راه شناخت آن را جویا شود و در پی آن باشد، و این قدرت به صورت معجزه انبیاء و کرامات اولیاء به منصه ظهور رسیده است.

منشأ حقیقی نیروی معنوی در طریقت کسنزانی همان نور محمدی می باشد که امتداد صفت نور الهی است. از خلال این نور همه ی توان و نیرو، معارف، الهامات، و امکانات برای مشایخ طریقت ( قدس الله اسرارهم) نازل می شود. 

امید است موضوع فنا فی الله شیخ روشن شده باشد که با فنا در نورمحمدی هیچ فرقی ندارد، زیرا نور محمدی همان صفت نور الهی است و شیخ کنونی طریقت نورانیت آن را می گیرد، ونیروی معنوی  وی از این نور ازلی است و به اذن خداوند متعال به مریدان طریقت در آنچه از هدایتات و فعالیتشان به آن نیاز دارند یاری می رساند.

طریقت در شریعت اسلامی 

شاید یک سوال کلیشه ای خیلی به ذهن مردم برسد اینکه کی این طریقت در اسلام ظهور کرد؟ و برای چه ظهور کرد؟ و از کدام سمت؟ بعضی ها می پرسند : اگر این طریقت درست است پس چرا رسول خدا (ص) به آن امر نفرموده است و چرا آن را تصریح نفرموده است؟ 

(۹)حضرت سید شیخ محمد کسنزان (قدس الله سره) می گوید :  حقیقت این است که شائبه وسیعی درباره این موضوع  بین مردم وجود دارد، اختلاف زیادی بین پیدایش اصطلاح طریقت به عنوان کلمه ای که به آن دلالت می کند و بین وجود طریقت به عنوان یک حقیقت شرعی اسلامی که از ظهور اسلام از ابتدا تا وفات حضرت رسول اعظم همراه بوده، وجود داشته است.

درست است که لفظ طریقت در عصر ظهورحضرت محمد صل الله علیه و آله مشهور نبوده ولی به این معنا نیست که ماهیت و حقیقت آن اصلا وجود نداشته است. لفظ طریقت با بسیاری از الفاظ اسلامی که با ماهیت و حقیقت خود و بدون لفظ و اصطلاح دال بر آن وجود داشته است تفتوت چندانی ندارد. در زمان رسالت، برخی از صحابه گرامی قرائت قرآن و تجوید و ترتیل آن را شب و روز به عهده داشتند و به آن مشغول بودند، اما آن ها با لفظ قاریان آن زمان مشهور نبودند، و همچنین کسانی بودند که مجتهد بودند و در بعضی مسائل فرعی، احکام شرعی را استنباط می کردند، اما آنان در آن زمان به عنوان فقیه شناخته نمی شدند، و اصطلاح علم فقه که  با آن متمایز و یگانه گشته بودند، تنها در قرن دوم بر آنان اطلاق گرفت، پس این به چه معناست؟ این یعنی که تمام ماهیت علوم اسلامی و من جمله علم طریقت در دوره اول رسالت وجود داشته است، اما آن با نام هایی که  بعداً صاحبان هر علمی به آن شناخته شدند، مشهود نبوده است،  بنابراین آنچه باید مورد توجه قرار گیرد این است که نامگذاری معین و خاص برای موردی مانند طریقت مانند نامگذاری  برای نوزاد نیست، بلکه اطلاق و نامگذاری آن مطابق با توسعه آن مفهوم از طریق تحولات پیش می رود. ناگفته نماند که تخصص هر گروه از علماء در یکی از علوم شرعی اسلامی به هیچ عنوان به معنای کنار نهادن آن از  بقیه علوم نیست. هر یک از آنان که قرآن می خواندند، حدیث شریف پیامبر را حفظ می کردند، احکام فقهی را فرا می گرفتند و در راه حضور مع الله و رسیدن به مقام احسان جهاد می کردند و همچنین به اندازه توانشان به بقیه علوم اسلامی که آن زمان منتشر می شد، تمسک می جستند.(۱۰)

شاید کسی بگوید: فرض کنیم این سخن درست باشد و ماهیت علوم اسلامی در دوره اول وجود داشته است، و نشانه های آن تنها بعد از ضرورت و نیاز در قرن دوم برآمده است، آیا طریقت در زمره آن علوم بوده است ؟ در پاسخ به این سوال، بسیاری از صوفیان به متنی ازحافظ محمد صدیق غماری پرداخته اند که می گوید: « اولین کسی که طریقت بنا نهاد همان وحی آسمانی بود که از جمله دین محمدی را بنا نهاد، برای این است که آن (مقام)- همانگونه که معتقد است- مقام احسان و نیکی است (احسان عبارت است از اینکه چنان خدا را بندگی نمایی که گویی او را می بینی و اگر تو او را نمی بینی یقین بدار که او تو را می بیند) و این مقام سومین رکن دین بعد از اسلام و ایمان است که آن را پیامر اعظم در حدیث جبریل روشن نمودند و در آن حدیث فرمودند: (هذا جبریل أتاکم یعلمکم ىینکم: او جبرل بود که آمده بود دینتان را به شما بیاموزد).(۱۱) تاکید می شود که هرکس از این مقام (احسان) که همان طریقت است تخطی کند، به خاطر رها نمودن یکی از ارکان دین به درجات کمال نمی رسد و هدفی که طریقت به آن دعوت و اشاره می کند، همان مقام احسان بعد از ثابت قدم شدن در اسلام و ایمان  است(۱۲) .

این متن هرچند  تأکیدی است برآنچه ما بر آنیم که ماهیت طریقت از جوهره رسالت اسلامی نشأت می گیرد، اما به نظر ما  معنای آن ابعاد حقیقی اصطلاح طریقت در شرع اسلامی را نمی دهد، زیرا مفهوم طریقت در اسلام بر یکی از ارکان دین که همان رکن ( احسان) است، اکتفا می کند. در واقع مفهوم  طریقت متعلق به ارکان سه گانه دین است(اسلام، ایمان، احسان)  که لازم و ملزوم یکدیگرند، و طریقت چنانچه برخی تصور می کنند تنها اجرای  مقام احسان نیست، بلکه اولا طریقت تطبیقی برای مقام اسلام و سپس ایمان و در نهایت احسان است؛ زیرا احسان بدون اسلام و ایمان وجود ندارد. بنابراین طریقت  همان اجرای اعلی  و کامل سه رکن جدایی ناپذیر دین بدون فاصله و تجزیه آنها است. در صورتی که وحى آسمانى  همانگونه که در حدیث جبرئیل آمده درباره آن نازل شده بود که این باور ماست، پس در هر سه مقام باهم نازل شده است.

طریقت و استقامت

حضرت سید شیخ محمد کسنزان (قدس الله سره ) می گوید (۱۳): استقامت در لغت همان اعتدال است، گفته می شود انسان استقامت ورزید؛ این به آن معناست که در سلوک خود اعتدال دارد و اخلاقش نیکو است(۱۴).

استقامت درمعنای شرعی همان تحقق برابری بین ایمان و عمل است، از سفیان بن عبدالله ثقفی روایت شده که گفت: گفتم یا رسول الله از اسلام سخنی به من بگو که درباره آن بعد از شما از کسی نپرسم، فرمودند: قُلْ آمنتُ باللهِ ثُمَّ اسْتَقِمْ ( بگو به الله ایمان آوردم سپس استقامت کن»  (۱۵) .  این حدیث – همانطور که علمای حدیث می گویند-  از جامع ترین کلام هاست، که نبی اسلام همه آن را در دو کلمه جمع کرده است: 

قل آمنت بالله  : عقیده  

ثم إستقم : عمل 

آمنت بالله : منطق نظری

ثم إستقم : اجرای عملی

قل آمنت بالله : فکر و اندیشه

ثم إستقم : در سلوک و رفتار

 بنابراین اسلام دین اعتقاد وعمل ، بیان نظری و اجرای عملی و فهم وسلوک  است، و تصدیق کننده این سخن خداوند متعال است : إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا « آنان که گفتند: محققا پروردگار ما خدای یکتاست و بر این ایمان پایدار ماندند فرشتگان رحمت بر آنها نازل شوند (و مژده دهند) که دیگر هیچ ترسی (از وقایع آینده) و حزن و اندوهی (از گذشته خود) نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که (انبیا) وعده دادند بشارت باد»*.(۱۶)

اما  ایمان عقیده است ؟ از رسول خدا صل الله علیه و آله روایت شده:« هر کس از روى حقانیت بگوید «لا إله إلّا اللّه: معبودى جز اللّه نیست» وارد بهشت مى شود. عرض شد: حقانیت آن چگونه است؟ 

فرمود: اینکه [این کلام ]او را از حرام هاى خدا دور نگه دارد. (۱۷) .

 آنگاه که از روى اخلاص گفتی «لا إله إلّا اللّه ، معبودى جز اللّه نیست» این  اخلاص است که تو را از حرام های خدا دور نگه می دارد، یعنی امر به معروف و نهی از منکر کنی، پس ایمان آورده ام واستقامت ورزیدم. همانا همه سعادت در اسلام و همه طمأنینه و آرامش در اسلام ، و همه برابری و توازن در اسلام، همه اعتدال دراسلام، همه اطمینان در اسلام تنها از این دو کلمه برگرفته می شود. 

اگر خللی درعمل به وجود آید، به این معناست که خللی در عقیده به وجود آمده و اگر خللی در عقیده باشد، باید  به دنبال عیب و ایراد در عمل گشت، این ارتباط دقیق بین آنچه که اعتقاد داری و آنچه که انجام می دهی، بین منطق نظری و اجرای عملی، بین اعتقاد و عمل، بین آنچه که در قلب تو پابرجاست و آنچه را که با دست هایت انجام می دهی، همان قاعده رابطه بین ایمان و عمل صالح است. استقامت اجرای کامل ارکان دین اسلام  است، استقامت برپایه امر به معروف و نهی از منکر است، و همانگونه که سیدمان عمر گفت درباره آن به مانند حیله های روباه نیرنگ نوَرز.(۱۸) در مقابل، استقامت همان خط مستقیمی است که رسول خدا (ص)  آن را ترسیم نمود هنگامی که یک خط کشید و از دو طرف آن خط، خطوطی کشید و آن خط شریعت و منهجی بود که به خاطر آن  مبعوث شد. به او گفته شد:(به امتت بگو بر روی آن راه بروند و از آن منحرف نشوند) و آن خطوط، شریعت های انبیا نیز بود واحکام مختلف حکیمانه  نیز پیش از او بوده است، سپس دست خود را  بر روی خط نهاد و خواند: و این صراط مستقیم من است. (۱۹) پس به آن افزود و نگفت  راه خدا … این به معنای استقامت وابسته به نجات است(۲۰).

از این متن پیداست که چگونه استقامت که همان سِیر بر صراط محمدی برای رسیدن به نجات و رستگاری در دنیا و آخرت است. این راه را خداوند متعال به ما امر نموده است که در هر نمازی که می خوانیم از او بخواهیم با خواندن «إهدنا الصراط المستقیم : ما را به راه راست هدایت فرما» (۲۱) درسوره حمد، بنابراین صراط چیست؟

(۲۲) ضحاک از عبداله بن عباس روایت کرده که  گفت:  جبرئیل به محمد فرمود بگو ای محمد« إهدنا الصراط المستقیم»( ما را به راه راست هدایت کن)، یعنی  راه هدایت( درست) را به ما الهام کن (۲۳)، راه هدایت به سوی دین خداست همانگونه که ابن عباس آن را روایت کرده ، و مجاهد درباره آن می گوید (۲۴).

اتصال و همراهی بین صراط که همان راه است، واستقامت، خداوند متعال برایمان شرح نموده است: وَأَلَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقاً «*اگر بر طریقه (اسلام و ایمان) پایدار بودند آب (علم و رحمت و رزق) فراوان البته نصیبشان می گردانیدیم»* (۲۵)   یعنی اگر بر راه مستقیمی که رسول خدا آن را برای خود و امتش ترسیم کرده، گام برمی داشتند قطعا به مراتب قرب می رسیدند که به آن راه متصل است. از رسول خدا روایت شده که فرمودند: 

«همانا صراط بر روى جهنّم کشیده شده و لغزنده است، و من اولین پیامبری هستم که به امتش اجازه عبور از این صراط را می دهد»(۲۶) . بنابراین صراط  پلی است که مردم در روز حساب از آن عبور می کنند و نزد شیخ محمد کیسنزان نتیجه لازم برای مقدمه قبلی است،  صراط مستقیم به نظر وی  در این دنیا وجود دارد و هر کس که نتواند اینجا( در این دنیا) از آن عبور کند نمی تواند آنجا از آن عبورنماید. … چگونه؟

طریقت نزد حضرت سید شیخ محمد کسنزان (قدس الله سره) تطبیق لفظی و معنوی شریعت اسلام در تمام ارکان و فروع آن است، و آن در نزد وی ، مرید را از نزدیک شدن به حرام منع می کند و نفسش را برای نفرت از آن پرورش می دهد حتی از شبهاتی که درآن شک و ترید دارد، پس احساس تقوا و پرهیزگاری در او رشد می کند و خصلت تقوا در او تقویت می شود، پس اگر مرید به منهج شناسی طریقت پایبند باشد، دورترین مردم از محرمات و شبهات خواهد شد، در نتیجه در پل صراط دورترین انسان ها از آتش روز قیامت است، و به همین خاطر شیخ محمد کسنزان  تاکید می کند که همه حرام ها در دنیا در حقیقت آتش آخرت است با استشهاد به این سخن الله تعالی: إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیراً  « آنان که اموال یتیمان را به ستمگری می خورند، در حقیقت آنها در شکم خود آتش جهنّم فرو می برند و به زودی در آتش فروزان خواهند افتاد»*(۲۷)، یعنی هر کس در دنیا ظلم  و ستم کند در آخرت مجازاتش آتش است و سیر با منهج طریقت برای مرید در دنیا به مثابه سیر بر صراط در آخرت است، و بر هر چیزی التزام و استقامت ورزد، در دنیا عبورش در صراط آسان تر و سریع تراز آخرت است. طریقت نزد سید  شیخ محمد کسنزان (قدس الله سره) راه مستقیمی است که مرید در زندگی دنیا از آن عبور می کند و در روز قیامت دچار آتش نمی شود، زیرا همان گونه که در کتاب ” الطریقه العلیه القادریه الکسنزانیه” راه قرآن کریم و سیره رسول اعظم و خاندان پاک و مطهرش و اصحاب بزرگوارش را آورده است، یعنی همان صراط مستقیمی که خداوند متعال در سوره اوّل قرآن فرموده است، خدای سبحانه وتعالی در قرآن فرمود: ما را به راه مستقیم هدایت کن. راه کسانی که به آنان نعمت دادی (۲۸) (یعنی: راه حق و هدایت، راه خدایی که  هرکس بر آن استقامت ورزید، در دنیا و آخرت نعمت داده و به پیروزی نائل نمود(۲۹).

_منبع

 

۱-  کتاب «خوارق الشفاء الصوفی والطب الحدیث» استاد دکترشیخ نهرو شیخ محمد       کسنزان،  ص۷۰  .

 

۲-  عبد الؤؤف المناوی –فیض القدیر شرح الجامع الصغیر –ج۵  ص۵۰ .

 

۳-  سوره حجر آیه -۲۹ .

 

۴- بخاری از ابی هریره روایت نموده، کتاب التهجد , باب صلاه النوافل جماعه , شماره .

 

۵- کتاب خوارق الشفاء الصوفی والطب الحدیث، استاد دکترشیخ نهرو شیخ محمدکسنزان ص۷۲ .

 

۶-  کتاب خوارق الشفاء الصوفی والطب الحدیث، استاد دکترشیخ نهرو شیخ محمد کسنزان ص۷۷ .

 

۷- بنگر به : — شیخ محمد کسنزان –کتاب الطریقه العلیه القادریه الکسنزانیه ص۱۱-۲۰ . — شرح شیخ عبد الرزاق قاشانی على فصوص الحکم اثرشیخ محی الدین ابن عربی .

 

۸- سوره مائده آیه ۱۵ .

 

۹- -شیخ محمد کسنزان – کتاب مصطلح الطریقه فی الشریعه الاسلامیه، انتشارالطریقه العلیه القادریه الکسنزانیه ج۱ ص۱۴-۱۸ .

 

۱۰- بنگر به: – شیخ محمد اکسنزان – کتاب الطریقه العلیه القادریه الکسنزانیه ص ۷۸-۷۹ .

 

۱۱-  بخشی از حدیث که امام مسلم آن را در صحیح خود در کتاب « الایمان عن عمر بن الخطاب» آورده است  – دار احیاء التراث العربی – بیروت –ج۱ ص۳۹ .

 

۱۲- محدث محمد صدیق الغماری –الانتصار لطریق الصوفیه –ص۶ .

 

۱۳- شیخ محمد کسنزان –  کتاب مصطلح الطریقه فی الشریعه الاسلامیه , انتشار الطریقه العلیه القادریه الکسنزانیه ج۱ ص۵۹-۶۸  .

 

۱۴- المعجم العربی الاساسی –ص۱۰۱۶ .

 

۱۵- شرح سنن بن ماجه – جلال الدین سیوطی – کتابخانه قدیمی – کراچی – ج۱ ص۲۷۶ .

 

۱۶- سوره احقاف آیه ۱۳ .

 

۱۷- مجمع الزوائد – علی بن ابی بکر هاشمی- ج ۱، ص ۱۸

 

۱۸- نفسیر طبری_ دار الفکر- بیروت- ۱۴۰۵ه- ج ۲۴ ص ۱۱۵.

 

۱۹- سوره انعام، آیه ۱۵۳

 

۲۰- الفتوحات المکیه- شیخ ابن عربی- دار صادر- بیروت- ج ۲ص۲۱۷.

 

۲۱- سوره فاتحه، آیه ۶

 

۲۲-ضحاک بن مزاحم هلالی، ابوالقاسم، و گفته می شود: ابو محمد خراسانی و او از تابعین گرانقدر است، از انس، و از ابن عمر و ابی هریره و جماعتی از تابعین روایت شده است، ضحاک امام تفسیر بود و ثوری می گوید: تفسیر را از چهار شخص یاد بگیر: مجاهد، عکرمه، سعید بن جبیر و ضحاک، امام احمد می گوید: او مورد اطمینان است، و ابن حبان در « الثقاب» نام وی را ذکر کرده است، وی در سال ۱۰۰ ه وفات یافت.

 

۲۳- جامع البیان فی تفسیر القرآن- محمد بن جریر الطبری- دار الفکر- بیروت- ۱۴۰۵ه ج۱ ص۷۲.

 

۲۴- زاد المسیر فی علم التفسیر- ابن جوزی- قاهره- ۱۹۶۰-ج۱ص۹.

 

۲۵- سوره جن آیه ۱۶.

 

۲۶- صحیح البخاری- ج ۱ ص۲۷۸.

 

۲۷- سوره نساء، آیه ۱۰

 

۲۸-سوره فاتحه آیه ۶و۷.

 

۲۹- شیخ محمد کسنزان – کتاب الطریقه العلیه القادریه الکسنزانیه، ص ۷۳

 

منابع: مشارکت جمعی از نویسندگان

 

 

آخرین مطالب

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً