سماع

 

خدای تعالی فرمود: ( الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ) : آن بندگانی که سخن بشنوند و به نیکوتر آن عمل کنند.

 

همچنین: (وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَىٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ ): و چون آنچه را به سوى این پیامبر نازل شده، بشنوند، مى‌بینى بر اثر آن حقیقتى که شناخته‌اند، اشک از چشمهایشان سرازیر مى‌شود.

 

در تفسیر آیه ی ( فی روضه یحبرون ): در باغی از بهشت شاد و مسرور خواهند بود؛

 

 ذکر شده است که سماع از حورعین(۱) است.

 

حق تعالی فرمود: (فَلَمَّا حَضَرُوهُ قالُوا أَنْصِتُوا ) : وقتى حضور یافتند به یکدیگر گفتند: «خاموش باشید [و گوش فرا دهید].

 

تعالی فرمود: (وَخَشَعَت الْأَصْوَاتُ لِلرَّحْمَنِ فَلَا تَسْمَعُ إِلَّا هَمْساً ) : و همه صداها در برابر (عظمت) خداوند رحمان، خاضع می‌شود؛ و جز صدای آهسته چیزی نمی‌شنوی!

 

با استناد از عایشه (رضی الله عنها) روایت شده: عایشه برای وصلت زنی با یکی از انصار واسطه شد پیامبر اکرم (صلى الله علیه و سلم) آمد و گفت: به دختر هدیه دادید؟ 

 

گفت: بله.

 

 پیامبر (صلی الله علیه وسلم ) گفت: با او شخصی فرستادید که بخواند؟ 

 

گفت: نه.

 

پیامبر أکرم (صلی الله علیه وسلم) گفت: انصار گروهی هستند که در آنان کسانی قصیده می‌خوانند؛ اگر با او می‌فرستادید کسی از آنان را، این شعر را می‌خواند: «ما نزد شما آمدیم، پس به استقبال بیایید.»

 

و این از زبان رسول خدا (صلی الله علیه وسلم)  جاری شد که به شعر نزدیک است با اینکه به قصد شعر نیست. 

 

از سخنان انصار رضی الله عنهم هنگام حفر خندق ذکر شده است: 

 

نَحْنُ الَّذِینَ بایَعُوا مُحَمَّدا

 

عَلَی الْجِهادِ ما بَقِینا أَبَدا :

 

ما تا زمانی که زنده هستیم، برای یاری پیامبر(صلی الله علیه وسلم)  در جنگ با او بیعت کردیم.

 

پیامبر(صلی الله علیه وسلم)  نیز چنین پاسخ داد: 

 

أَللّهُمَّ لا عَیْشَ إِلاّ عَیْشُ الْآخِرَهِ

 

فَأَکْرِمِ الْأَنْصارَ وَ الْمُهاجِرَهَ :

 

زندگانی حقیقی تنها زندگی آخرت است. بارالها انصار و مهاجران را گرامی بدار.

 

 پیامبر(صلی الله علیه وسلم) در ستایش ابی موسى الاشعری فرمود: ( وقد اوتی مزمارا من مزامیر ال داود ) :

 

به او مزماری از مزامیر داود داده شده است.(۲)

 

مردی نزد رسول خدا پیامبر(صلی الله علیه وسلم) آمد، با او عده ای بودند، قرآن می‌خواندند و عده ای که شعر می‌خواندند، گفت: ای رسول خدا(صلی الله علیه وسلم)  قرآن و شعر؟ پیامبر(صلی الله علیه وسلم)  فرمود: (من هذه مره ومن هذه مره ) : یک بار از این و یک بار از آن.

 

در صحیح مسلم ازعائشه آمده که: لشکری از حبشه آمد و روز عید در مسجد شروع به دف زدن کرد. رسول خدا پیامبر(صلی الله علیه وسلم)  صدایم زد، دست هایم را روی شانه هایش گذاشتم و شروع به تماشای رقصشان کردم.

 

 ابن عینیه گفت: دف زدن و رقصیدن؛ ثابت شده که رقصیدن در اصل خود مباح است و اگر در ذاتش حرام بود به دست رسول خدا(صلی الله علیه وسلم)  انجام نمی‌شد. 

 

عبد الرحمن السلمی رضی الله عنه گفت: از عایشه رضی الله عنها روایت شده که گفته است: کنیزی داشتم که برایم می‌خواند؛ رسول خدا (صلی الله علیه وسلم) در همان حال وارد شد، سپس عمر بن الخطاب رضی الله عنه وارد شد و کنیز گریخت. پیامبر(صلی الله علیه وسلم)  خندید و عمر گفت: چه چیزی شما را خنداند؟ سپس به گفت : من بیرون نمی روم تا آنچه را که رسول خدا شنیده است بشنوم. سپس رسول خدا(صلی الله علیه وسلم)  به کنیز دستور داد و برایش خواند.

 

از پیامبر پیامبر(صلی الله علیه وسلم)  روایت شده است درحال موعظه دادن بود که مردی همان موقع از حال رفت و غش کرد. سپس پیامبر(صلی الله علیه وسلم) فرمود: کسی که بخواهد دین را به شکلی مختلف به ما نشان دهد یا بخواهد دین را تغییر دهد، دین را طوری می پوشاند که گویی چهره ای متفاوت با حقیقت دارد. اگر با صداقت باشد مشهور می‌شود و اگر به دروغ باشد خداوند هلاکش می‌کند.

 

بخاری و مسلم از عروه بن الزبیر از عایشه رضی الله عنها روایت کرده اند: ابوبکر رضی الله عنه روز عید بر او وارد شد در حالی که دو کنیز برایش دف می‌زدند و پیامبر جامه خود را می‌پوشاند. ابوبکر آن ها را سرزنش کرد اما پیامبر با روی باز فرمود:( دعهما یا ابا بکر فانها ایام العید ) : ای ابوبکر رهایشان کن که این ایام، ایام عید هستند.

 

همچنین از مالک رضی الله عنه یاد شده است که گفت: اهل علم در سرزمین ما نه سماع را انکار می‌کنند و نه از آن خودداری می‌کنند. هیچ کس آن را انکار نمی‌کند مگر شخص احمق و سخت مزاج.

 

از امام شافعی رضی الله عنه  کنیزی را در خواندن شنید که می گفت:

 

خلیلی ما بال المطایا کانها   

 تراها على الاعقاب بالقوم تنکص

 

ای دو دوست من، این شتران را چه شده که با قوم سوارشان به سمت عقب می روند!

 

به ابن علی که همراهش بود گفت: چگونه سماع می‌کنی؟ تو را به وجد می آورد؟ گفت: نه.  شافعی گفت: پس حسی نگرفته ای.

 

از امام علی کرم الله وجهه روایت شده که صدای ناقوسی(۳) را شنید و گفت: میدانید که چه می‌گوید؟ گفتند: خیر. گفت: می‌گوید: (سبحان الله حقا …… حقا صمد یبقى ): به راستی که خدای پاک و منزه است. به راستی (از همه عالم) بی نیاز (و همه عالم به او نیازمند) است. 

 

ابن عرضون در مقنع خود ذکر کرده است: اصحاب رضی الله عنهم وقتی خدا را یاد می‌کردند مثل درختان در هنگام وزش باد به یکدیگر تکیه می‌دادند. 

 

ثابت شده است که جعفر بن ابی طالب رضی الله عنه در مقابل پیامبر(صلی الله علیه وسلم)  می‌رقصید، در این حین پیامبر(صلی الله علیه وسلم)  به او فرمود:  (اشبهت خَلقی و خُلقی): تو از نظر صورت و سیرت مانند من هستی. شیخ سنوسی و غیره از علما نیز آن را ذکر نموده‌ اند.

 

ابوطالب مکی گفته است: اگر به سماع آسیب بزنیم به هفتاد دوست آسیب زده ایم.

 

از شبلی درباره سماع سؤال شد، گفت: (السّماعُ ظاهِرهُ فتنهٌ و باطِنُه عِبْرَهٌ، فَمَنْ عَرَفَ الإشارَهَ حَلَّ لَهُ اسْتِماعَ الْعِبْرَهِ و إلّا فَقَدِ اسْتَدْعَی الْفِتْنَهَ و تَعَرَّضَ لِلْبَلِیّهِ): ظاهر سماع فتنه و باطنش عبرت است. آن که اهل اشارت است مر او را سماع عبرت حلال باشد و الا آن دیگر طلب فتنه است و تعلق به بلا؛ یعنی آن را که کلیت دلش مستغرق حدیث حق نیست سماع بلای وی است و آفتگاه وی.

 

امام غزالی در احیا گفته است: سماع حالتی در دل پدید می‌آورد که آن را وجد می نامند، در نتیجه‌ وجد(۴) دست و پا و سر وگردن به حرکت در می‌آیند. چنانچه این حرکات نا موزون باشد نامش اضطراب است و اگر موزون تَصْفیق (کف زدن) و رقص.

 

امام قشیری گفته است: نیاکان و بزرگان ابیات را با آهنگ شنیده اند. از جمله نیاکانی که جایز بودنش را یاد کرده اند: مالک بن انس رضی الله عنه و تمام اهل حجاز هستند که غنا را جایز دانسته اند؛ اما درباره ی حداء جمعی از آنان بر جایز بودنش متفق شدند. خبر ها و استفاضه های زیادی در این مورد آمده است.

 

از ذوالنون مصری درباره سماع سوال شد، گفت: حقیقتی است که دلها را پریشان می‌کند، پس هر که با حق به آن گوش فرا دهد، به یقین می رسد و هرکه با نفس به آن گوش فرا دهد ملحد می‌شود. 

 

سری گفت: از سماع، دل عاشقان مسرور است، دل توبه کنندگان بیم دارد و دل مشتاقان گرد هم می آیند.

 

از جنید درباره سماع سوال شد، گفت: هر آن چه دل را با خدا پیوند دهد جایز است؛ و هر آنچه به این معنا باشد.

 

جمعی از بزرگان گفته اند: سماع فقط برای کسی که قلبش زنده و نفسش مرده است صحیح می باشد، نه کسی که قلبش مرده و نفسش زنده است.

 

جنید فرمود: هر مریدی به سماع میل دارد. بدان که قسمتی از آن بخاطر بی‌کاری است.

 

گفته می‌شود مثَل سماع مانند مثَل باران است که اگر بر زمین بایر ببارد، سبز می شود. به همین ترتیب قلب پاک هنگام سماع هرآنچه در خود پوشیده دارد آشکار می‌سازد؛ برای هر عضو نشانه ای دارد چه بسا گریه یا تدبیر کند، ضعیف گردد، برقصد و چه بسا از حال برود.

 

همچنان گفته می‌شود (سماع) آنچه در قلب منزوی گشته، از شادی و غم گرفته تا امید و اشتیاق را به حرکت در می آورد و آن را به شکل گریه یا طرب بروز می‌دهد. 

 

اهل سماع سه نوع هستند: تائب، صادق و مستقیم.

 

مستمع به سه چیز نیاز دارد: دقت، لطافت و شور و شوق.

 

از برخی ابدال(۵) روایت شده که: پیامبر را دیدم و گفتم: درباره سماع که دوستانمان بر آن هستند چه می‌گویید؟  فرمود: طهارت است، که گام های عالمان روی آن می‌لغزند.

 

اشاره شده است که اجتماعات مردم به منظور سماع گونه ای نبود که اگر حضور داشته باشند گرد هم بیایند و اگر نباشند متفرق شوند؛ بلکه از قبل برای آن به توافق می‌رسند زیرا آنان در آن با معرفت و ذکر آراسته شده اند.

 

مجلس سماع همانند مجلس ذکر است:( لا یجدون حلاوه الوجـد ولا لذه الخـمره ) :نه‌ زیبایی روح را می یابند نه لذت شراب را.

 

از این رو جنید گفته است: هم غذا شدن مانند شیرخوارگی است، پس حواستان باشد با کسانی هم غذا شوید که در احساس و منظور صادق باشند.

 

گفته می‌شود جوانی برای جنید خدمت میکرد. آن جوان هرچه را که می‌شنید فریادی می زد و دگرگون می‌شد. گفت: آ چیزی در تو رخ داد که بعد از آن مرا همراهی نمی‌کنی. 

 

به خودش آمد که (شاید) از تک تک موهایش یک قطره عرق می‌ریخت تا اینکه یک روز چنان فریادی کشید که روحش بیرون آمد.

 

شیخ محمد بن عجیبه رحمه الله علیه گفت: استفاده از سماع در زمان گذشته به این دلیل بود که مرید نزد شیخ از بیماری و بختی که قلبش را بخاطر غفلت، بی حالی، سرکشی، سستی و یا سخت دلی(و دیگر بیماری ها که غیر قابل شمارش هستند) گرفتار کرده شکایت می‌کرد. سپس شیخ را دنبال می‌کرد تا جایی که گروهی از فقیران(۶) تشکیل شود. هر کدام مشکل خود را برای شیخ بیان می‌کرد زیرا او طبیبی ماهر است و با قدرت وعنایت التیام می بخشد. هنگامی که شفا می یافتند، نفسشان دوباره پرنشاط می‌شد و بیماری هایشان از بین رفت، قلب هایشان با نور های الهی التیام می یافت و آفتاب معارف و اسرار در آن  طلوع می کرد. قلب هایشان از نتایج اندیشه هایشان بهره می برد و دانشی را برای متواضع شدن با ترانه های دلنشین شروع می کردند که  در خور گنجایش پاکی شان بود. 

 

همچنین گفت: هر که در خود تنبلی یا ضعف بیابد، از آنچه تنبلی یا بیماری او را برطرف می کند استفاده نماید. بدان که خرده گیری های اهل ظاهر بر صوفیه پایان ناپذیر است. تصوف سنتی دیرینه است مخصوصا در امر سماع حموله(۷) که با حداء(۸) به آن اهانت می‌کنند.

 

همان‌گونه که گفته شد: بعضی ها از سماع انرژی می‌گرفتند و در مسیر و مقصد از آن قدرت می گرفتند. آنان از اشتیاق فراوان هیجان زده می‌شدند تا جایی که گرسنگی و تشنگی از ذهنشان می‌رفت. 

 

 

۱: حور العین یا حوری، به معنای همسران زیباروی و نیکو اخلاق است که در قرآن از آن یاد شده است.

۲: کنایه از اینکه او دارای صوت زیبا و لحن خوشِ داودی است.

۳: چوب طویلی که نصاری برای اعلام دخول در نماز آن را به چوب کوچکتری به نام وبیل می زدند.

۴: وجد در لغت به معنای یافتن است و در تصوف به معنای یافتن قلب است از عالم غیب؛ در حالت وجد انسان از اوصاف بشری فارغ می شود.

۵: ابدال گروهی از افراد صالح و نیکوکار هستند که زمین هرگز از وجودشان خالی نمیشود. 

۶: فقیر، زاهدی است که همیشه عبادت می کند و از وابستگی ها و علاقه به همه روابط و دارایی ها دست برداشته است.

۷: به هر چهارپای حمل کننده ای مثل اسب، شتر وغیره اطلاق می شود. اینجا منظور شتر است.

۸: حداء آوازی قومی است که صاحب شتر آن را می خوانند تا در مسیر هدایتش کنند.

 

 

 

آخرین مطالب

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً