جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقامات در طریقت کسنزانی _ صدق

صدق را از این رو صدق گفته اند که در ذاتش استواری همراه است، برخلاف کذب که قوتی در آن نیست و صدق یعنی سخت و محکم شده . صدق در اصطلاح وارد کردن حقیقت کامل در قلب است صدق همراه با اخلاص است چرا که مرید چون خالص شد، صادق می شود و چون صادق شد، مخلص است باید که صدق در قول و عمل و نیت باشد صدق در قول این است که قلب سالک به آنچه که زبانش از ذکر و توحید می گوید صادق باشد و به عبارت دیگر زبان مرید، قلبش را تصدیق کند و توحید را با عمل به اتمام رساند .صدق در عمل بسته به این است که مرید عمل را خالصانه، تنها برای خدا بدون هیچ ریا و نفاقی انجام دهد.

صدق مرید با شیخ خود در این است که پایبند به تعلیمات شیخ بوده، اوراد و اذکاری را که شیخ برای سیر به سوی نجات و تقرب الهی به او دستور داده به جای آورد. اگر مرید در نیت خود، یعنی خواستن وجه الله صادق باشد در عمل با شیخ و پایبند به طاعتش صادق است . از آن جهت که عهد بسته باید وفادار باشد باید به وعده شیخ وفا کند که وفای شیخ، وفای حق تعالی است حق می فرماید: (از میان مؤمنان مردانی هستند که بر پیمانی که با خدا بستند صادقند) پس حقیقت صدق این است که مرید ظاهر و باطنش یکسان باشد و گفتار و کردار او با قلب و نیتش هماهنگ باشد تا صدیق شناخته گردد که خداوند می فرماید: ( امروز روزی است که صادقان را به صدقشان، بهره می رساند) (مائده119) صدق مقدمه اعمال نیک سالکان است، چرا که صدق عین عبادت است و بدون آن بسیاری از امور منتفی است رسول اکرم (ص) می فرماید: (شما را به صدق باد که صدق انسان را به نیکی هدایت می کند و نیکی به بهشت هدایت می کند انسان باید صادق باشد و این عمل خود را ادامه دهد تا در نزد خداوند به عنوان صدیق شناخته شود) جایگاه صدق مانند محل خورشید در دیگر اعمال است که صدق نوری است که دیگر عبادات بدون آن پایدار نمی شوند مانند نور خورشید که بدون آن زندگی ممکن نیست .

امام صادق (ع) می فرماید: (صدق نور درخشانی است که در عالم همانند خورشید است که هرچیز ازآن روشنی می گیرد و آن را فرا می گیرد، بدون اینکه از اصل آن کاسته شود) . سید شیخ عبدالقادر گیلانی(ق) گوید: صادق آن است که اگر همه خلق را ببینید روی از محبوب برنگیرد دنیا در چشمش و آخرت در قلبش و ما سوی الله در سرش بزرگ نباشد فریاد منافق از زبان است و فریاد صادق از قلبش بر در پروردگارش است و سر صادق داخل آن منافق پیوسته بر این در فریاد می زند تا وارد دوزخ گردد .

وی همچنین ادامه می دهد، ای دروغگویان، صادق به عقب باز نمی گردد صادق پشتی ندارد، صادق پیوسته رو به جلو است و به عقب نظری ندارد صدق بدون کذب است و قول و عمل و دعوی و دلیل آشکار است به خاطر تیرهایی که به او می خورد از محبوب روی برنمی گرداند، بلکه با دلیل آشکارش آنها را پذیرا میشود استوار کور و کر است هرکس آنچه را که می خواهد بشناسد، آنچه را که از دست می دهد بر او آسان می شود عاشق در عشق خود همیشه صادق است خطرها را در طلب محبوب پذیراست اگر در برابرش آتش باشد در آن خواهد رفت، به چیزی حمله می کند که دیگران پروا دارند صدق اورا به این عشق می کشاند و کمی صبر بر محبوب عزوجل او را به این بلا می کشاند بین صادق و کاذب فرق معلوم است شاعر چه خوب گفته است: در حالت خشم نه در حالت رضا، عاشق از فریبکار معلوم می شود شخص صادق پیوسته در حالت صدق پایدار است، اگر چه در این راه جان خود را از دست بدهد و اگر ترس از خطری صدق او را مخدوش سازد، از زمره صادقان خارج خواهد شد .

جنید بغدادی(ق) می گوید: حقیقت صدق در این است که در آنجایی که جز دروغ راه نجاتی نیست، راست بگویی این صفت صادقانی است که از سرزنش سرزنشگر در حب الهی بیمی به خود راه نمی دهند و مثال آن صحابه است، مردان و زنانی که با حضرت رسول الله (ص) در پیمان صادق بودند و سرزنش و شکنجه ایشان را از عقیده شان باز نمی گرداند بعضی از ایشان با آهن سرخ داغ می شدند دیگری با تازیانه زده می شد و کسی دیگر از غذا بازداشته می شد، ولی هیچ یک پیمان خود را نشکسته و در صدق و گفتار و رفتار خود سستی ننمودند و به این خاطر به درجات صادقین رسیدند امثال بلال و خباب، صهیب و عمار و یاسر و سمیه از این دست می باشند .

روایت شده است که فرعون چون در شکنجه همسرش آسیه شدت نمود، به او گفت: از دین موسی(ع) بازگرد آسیه گفت: تو تنها بر نفس من چیره می شوی و قلبم در عصمت، پروردگارم است اگر مرا قطعه قطعه کنی، جز آنکه عشق من افزون شود، چیزی حاصل نمی شود این صدق عهد با الله به گفتار و کردار در نهان و آشکار است . ابوالحسن زنجانی گوید: اصل عبادت بر سه رکن است: چشم، قلب و زبان چشم به عبرت، قلب به فکر و زبان به صدق و تسبیح و ذکرصادق جز صدق از مردم نمی بیند، از این رو می بینی که او همه را تصدیق می کند چرا که او جز صدق نمی شناسد و کاذب همه را رد می کند، چون او کذب را می شناسد از این رو می بینیم که آدم(ع) ابلیس را در کذبش تصدیق می کند چرا که آدم صادق است حقیقتی غیر از آن را نمی شناسد این معنی در مورد آدم صحیح بود و مطلبی برخلاف آن پذیرفته نیست .

شخص صادق نباید خود را صادق عمل ببیند بلکه باید صدق خود را دائم ناتمام ببیند و این حالت مانند حالت اخلاص است سهل بن عبدالله تستری گوید: اول خیانت صادق صحبت با نفس است چرا که مرید هنگامی که خود را دید یا گمان کرد که او مخلص صادق است، در آفت عجب و غرور می افتد صادق در عشق و پیمان خود از هر دیدنی بی نیاز است و جز محبوب نمی بیند، چشمش از دیدن غیر او کور است دنیا و آخرت در نظرش بزرگ نیست و در نظرش ثواب و عقاب بزرگ نمی نماید در طلب محبوب سختی ها را تحمل می کند و هرچه را که از مال و جان در این راه فدا کند، به هیچ می انگارد . از بایزید بسطامی سوال شد: اسم اعظم چیست؟ گفت: به من اسم اصغر را بگویید تا اسم اعظم را به شما نشان دهم آن چیزی راست تر از صدق نیست، تمام اسماء الهی عظیم هستند .

امام غزالی برای صدق شش معنی ذکر کرده است وی گوید: بدان که لفظ صدق در شش معنی به کار برده می شود صدق در گفتار و صدق در نیت و اراده، صدق در عزم و صدق در وفا به عزم و صدق در عمل و صدق در تحقق تمام مقامات دین، که هرکس به وصف صدق در تمام موارد موصوف شد، او صدیق است .

1) صدق زبان در خبر دادن است، و وفا به وعده و خلف وعده داخل در آن است

2) صدق در نیت و اراده که به اخلاص برمی گردد و به این معناست که علتی در حرکات و سکنات جز خدا نیست

3) صدق در عزم به عمل برای خدای تعالی

4) صدق در وفا به عزم، به هیچ انگاشتن عاقبت کارها

5) صدق در اعمال بدانگونه که اعمال ظاهری از امری باطنی غیر موجود حاکی نباشد

6) صدق در مقامات دین مانند خوف و رجاء، تعظیم و زهد و رضا و توکل و حب

پس صدق صفتی است که از آن عزم تصمیم، همت ترقی در مدارج کمال و رهایی از صفات زشت و مذموم برخاسته می شود صدق شمشیر الهی در دست سالم است که بدان بنده ای علایق و موانع را که در سیر الی الله سالک وجود دارد، از هم می گسلد اگر صدق نبود سالک نمی توانست مدارج ترقی را سیر کند و پیوسته در معرض توقف و انقطاع بود

اهمیت صدق و عظمت آثار آن به حدی است که خداوند بعد نبوت و رسالت آن را بالاترین درجه می داند و می فرماید: (آنانکه خدا و رسولش را اطاعت می کنند، ایشان کسانی هستند از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان که خداوند برایشان انعام فرموده است و چه نیک همنشینانی هستند)(نساء69) در اینجا خداوند تعالی صدیقان را همنشین انبیاء آورده است.

صدیق چون گفتار و کردارش یکسان شد، رنگ صدق و اخلاص می پذیرد ابوالقاسم قشیری می گوید: کمترین مرتبه صدق یکسان نمودن آشکار و نهان است صادق کسی است که در گفتار خود راستگو باشد و صدیق کسی است که در تمام گفتار و کردار و حالات صادق باشد .

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً