پرسش: چرا هرگاه کسی از شما در مورد چیزی از عقایدتان سوال میکند شما آن را به آیات قرآن نسبت میدهید و آن را هم به گونهای تفسیر میکنید که یعنی جزو علم باطن است؟ در واقع شما برای موجه جلوهدادن هر چیزی که ما آن را از حدیث و سنت رسول محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) دور و غریب مییابیم بر این علم تکیه میکنید.
پاسخ: در تاریخ اسلام فرقههایی ظهور کرده است که به آنها باطنیه میگویند فرقههایی مثل خرمیه، قرمطیه، بابکیه و… به عقیده امام سیوطی اولین زمان ظهور این فرقهها سال۲۹۰هجری است و علت این که آنان را باطنیه مینامند این است که آنها ظواهر قرآن و اخبار و احادیث پیامبر را انکار کرده و به یک سری معانی محدود میکردند و آن معانی را باطنی مینامیدند و میگفتند که تنها مقصود خداوند و پیامبر خدا از بیان متون دینی اینها است. مثلا «آنان نمازهای پنجگانه را انکار میکردند و میگفتند منظور از آن همان اصول چهارگانه و امام است» و معتقد بودند که به جاآوردن نمازهای پنجگانهی مرسوم بین مسلمانان، چندان لازم نیست. آنها میگفتند که روزه به این معنی نیست که در زمانی خاص چیزهایی را که روزه را باطل میکند نخوریم بلکه روزه به معنی خودداری از افشای راز است و میپنداشتند که طوفان نوح همان طوفان علم است که کسانی را که تنها به ظاهر کتاب و سنت چسبیدهاند غرق کرد و این که آتشی که ابراهیم در آن افتاد همان خشم نمرود است و آتش حقیقی نیست و دیگر هذیاناتی از این دست.
مشایخ طریقت صوفیه با سخنان و کردار خود برای جلوگیری از این اندیشههای گمراهانه اقدام کردند؛ امام غزالی یکی از این مشایخ است که آنان را در کتاب مشهور خود (المنقذ من الضلال) مردود شمرده و کتاب (فضائح الباطنیه) را نوشته و با بیان مفصلِ عقاید آنها، کفر و گمراهیشان را نشان داده است و نیز شیخ قادریه؛ غوث عبدالقادر گیلانی است که باطنیه را در میان فرقههای گمراه دسته بندی میکند و مریدان خویش را از این فرقه و سخنان و اعتقاداتشان بازمیدارد. صوفیه نیز اولین چیزی را که میخوانند به معنای ظاهری دین میخوانند و بدان عمل میکنند با این فرق که پس از آن، به دانشهای ذوقی و فهمها و اشاراتی میرسند که تعارض و اختلافی با ظاهر متون دینی ندارد. مفسران بر مدار الفاظ قرآن حرکت میکنند و فقها احکام را از آن استنباط میکنند و صوفیه پس از این که این دو را گرفته و میپذیرند به کشفهایی میرسند که برای کسی غیر از آنها کشف نشده و کسی جز آنها آنرا ادراک نکرده است. این موضوع را سعدالدین تفتازانی نیز قبول دارد. او در شرح عقیده نسفیه میگوید: «آنچه که بعضی از محققین به آن اعتقاد دارند این است که متون دینی را بر اساس ظاهر آن بفهمند ولی این ظواهر در اصل اشاراتی پنهانی هستند به حقایقی که برای ارباب سلوک کشف میگردد و این حقایق پنهان میتواند با ظاهر متون تطبیق کند، این کار کمال ایمان و عرفان محض است» (۱) به عنوان مثال در مورد این گفتهی خداوند که فرموده است: «واسال القریه: از قریه سوال کن» (۲) منظور اصلی سوالکردن از (اهل قریه) است. ولی صوفیه علاوه بر اینکه میگویند این استنباط صحیح است ولی کامل نیست آنان بر این باورند که اهل قریه، فقط بخشی از قریهاند درحالیکه این خطاب تمام قریه را با هرچه که در آن است مثل انسان و حیوان و گیاه و جمادات در برمیگیرد زیرا آنان تسبیح و حیات تمام موجودات را مشاهده میکنند. چنانچه پیشتر نیز آیاتی نازل شده که در آن موجوداتی غیر از انسان مورد خطاب قرار گرفتهاند مانند این سخن خداوند: «یا جبال أوبی معه والطیر: ای کوهها در [تسبیح خدا] با او هم نوا شوید و ای پرندگان» (۳) و این آیه: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ: سپس به آسمان درحالیکه دود بود توجه کرد پس به آن و زمین فرمود: با رغبت و کراهت بیایید گفتند فرمانبردار آمدیم.» (۴) و منظور از این سخنان این است که صوفیه معنای ظاهری را گرفته و سپس معانی را که با ظاهر منافات ندارد به آن میافزایند. صوفیان در این مورد که هم ظاهر و هم باطن آیات را باید باهم گرفت، به احادیث شریف متعددی استناد میکنند که از آن میان میتوان به حدیثی که عبدالله مسعود از رسول خدا نقل کرده است اشاره نمود: «قرآن بر هفت حرف نازل شده است که برای هریک ظاهر و باطنی و جود دارد» (۵) و در روایت دیگر آمده است: «قرآن بر هفت حرف نازل شده است که هر آیه از آن ظاهر و باطن و حد و مطلعی دار» (۶) و به همین خاطر سید شیخ احمد رفاعی می فرماید: «باطن این دین جامع، مغز ظاهر آن است و ظاهر آن نیز ظرف باطن آن است. اگر ظاهر نباشد باطن وجود نخواهد داشت و درست نخواهد بود. قلب بدون جسم وجود نخواهد داشت اگر جسم نباشد قلب فاسد میشود قلب نور جسم است. گروهی این را علم باطن مینامند که اصلاح قلب است پس نخست عملکردن با اندامهای ظاهری است و تصدیقکردن با دل اما اگر دل تو با انگیزههای خوبش و پاکی درونش تنها ماند و تو قتل کردی و سرقت و زنا کردی و ربا خوردی و شراب نوشیدی و دروغ گفتی و تکبر کردی و سخن درشت گفتی، از انگیزه خوب و پاکی قلبت چه سود بردهای؟ و اگر خدا را بندگی کردی و پاک بودی و روزه گرفتی و صدقه دادی و تواضع کردی و قلبت پر از ریا و فساد بود عملت چه فایدهای دارد؟»(۷)
اکنون که بیان کردیم؛ اعتقادِ تنها به باطن، نادرست است و درست نیست که افراد، فقط به باطن معتقد باشند و ظاهر آیات را انکار کنند و پس از آنکه بیان کردیم؛ صوفیان همانگونه که رسول خدا دستور داده است به دو وجهِ (ظاهر و باطن) باهم معتقدند به برادر بزرگوار سوالکننده میپردازیم تا منظور خود را از مطالب عجیبی که بیان کرد روشن کند.
پینوشت
الهوامش:
۱. لطائف الاشارات – الامام القشیری – ج۱ ص ۶ .
۲. یوسف: ۸۲.
۳. سبا: ۱۰.
۴. فصلت: ۱۱.
۵. صحیح ابن حبان ج: ۱ ص: ۲۶۷.
۶. التمهید لابن عبد البر ج: ۸ ص: ۲۸۲.
۷. البرهان المؤید – للسید أحمد الرفاعی – ص۶۸ .