حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه

نووی در فتاوی خود در مورد این حدیث گفته است : معنایش این استه که هرکس ضعف و نیاز نفس خود نسبت به پروردگار خود و بندگی خویش را در برابر او بشناسد خدای خود را به قوّت و ربوبیت و کمال مطلق و صفات برتر خواهد شناخت . شیخ تاج الدین بن عطاءالله در کتاب (لطائف المنن) می گوید :شنیدم که شیخ ما ابالعباس مرسی می گوید: ( این حدیث دو تفسیر دارد ، یکی آن که هرکس نفس خود را با ذلت و عجز و فقرش بشناسد ، خدا را با عزت و بی نیازی اش شناخته است . پس اول معرفت نفس است و سپس معرفت ربّ .دوم این که ، هرکس نفس خود را شناخته ، این نشانه آنست که پیش از آن خدا را شناخته . اولی حال سالکین و دومی حال مجذوبین است . ابوطالب مکی در قوت القلوب می گوید : هنگامی که تو صفات نفس خود را در ارتباط با مردم شناختی و دانستی که دوست نداری کسی در مورد کارهایت به تو اعتراض کند و یا از کارهائی که میکنی عیب بگیرد ، از این امر صفات خالقت را میشناسی ، زیرا او نیز این را خوش ندارد . پس به قضای او راضی باش و با او همانطور رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند

شیخ عزالدین می گوید : برای من از سرّ این حدیث چیزی کشف شد که واجب است بگویم و نیک است که توصیفش کنم . و آن این است که خداوند سبحانه و تعالی این روح روحانی را در این پیکره جسمانی ، و لطیفه ای لاهوتی را در جسمی متراکم و ناسوتی قرار داد ؛ او این کار را کرد تا دلیلی باشد بر وحدانیت و ربانیتش . برای این حقیقت ده دلیل وجود دارد :

وجه_اول : همانطور که این هیکل انسانی به مدبّر و محرکی نیاز دارد که همان روح است خواهیم دانست که این جهان نیز به مدبّر و محرکی نیازمند است .

وجه_دوم : از آنجا که مدبّر این هیکل که روح است یگانه است ، میفهمیم که مدبّر این عالم نیز یگانه است و در تدبیر و تقدیر عالم و در پادشاهی خود شریکی ندارد . خداوند تعالی میفرماید : (لو کان فیهما آلهه الا الله لفسدتا) یعنی اگر در آسمان و زمین ، غیر از الله خدائی بود این دو فاسد میشدند . و فرموده است :(لو کان معه آلهه کما یقولون اذا لابتغوا الی ذی العرش سبیلا سبحانه و تعالی عما یقولون علوا کبیرا) و فرموده است : ( وما کان معه من اله اذا لذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض ، سبحا ن الله عما یصفون)

وجه_سوم : از آنجا که این جسد جز به اراده روح و تحریک آن حرکت نمیکند ، میفهمیم که صاحب اراده هر موجودی در این هستی خدا است و هیچ متحرکی ، جز به تقدیر و اراده و قضای او حرکت نمی کند

وجه_چهارم :همانطور که هیچ عضوی از پیکره انسانی جز به علم و آگاهی روح نسبت به آن حرکت نمیکند ؛ و هیچیک از حرکات و سکنات جسم بر روح مخفی نمیماند ، میفهیم که هیچ چیز – حتی به وزن ذره ای – از خدا پنهان نیست .

وجه_پنجم : همانطور که هیچ چیز از روح به جسم نزدیک تر نیست و روح به هر بخشی از جسم نزدیک است ، میفهیم که خدا به همه چیز نزدیک است ، هیچ چیز نسبت به چیز دیگر به او نزدیک تر نیست و هیچ چیز نسبت به چیز دیگر از او دور تر نیست . البته این دوری و نزدیکی به معنی مکانی (مسافت) آن نیست . زیرا او از این امر منزه است .

وجه_ششم : از آنجا که روح قبل از جسم موجود بوده است و بعد از ازبین رفتن جسم نیز موجود خواهد بود میفهمیم که خدای تعالی قبل از مخلوقات خود موجود بوده و بعد از ازمیان رفتنشان نیز وجود خواهد داشت و زوال و نابودی از او دور است .

وجه_هفتم : از آنجا که برای روح در جسد ، کسی کیفیتی نمی شناسد ، می فهمیم که خداوند نیز از داشتن کیفیت منزه است .

وجه_هشتم : همانطور که برای روح در جسم مکانی شناخته شده نیست و (کجائی ) و (چگونگی) ندارد . و به (کجا بودن) و (چگونه بودن) وصف نمیشود و نیزهمانگونه که روح در تمام جسم وجسد انسان وجود دارد و هیچ جائی از آن از روح خالی نیست ، خداوند سبحانه و تعالی نیز در هر جا هست و مکانی از آن خالی نیست و از مکان وزمان منزه است .

وجه_نهم : همانطور که روح در جسم با چشم دیده نشده و نمیتوان آن را با تصاویر نشان داد می فهمیم که چشمها نمی توانند خدا را ببینند و نمیشود او را با تصاویر و … نشان داد و شباهتی با خورشید و ماه ندارد ( لیس کمثله شیء و هوالسمیع البصیر ).

وجه_دهم : همانطور که روح نه حس میشود و نه احساس و نه لمس ، می فهمیم که خداوند نیز از حس و احساس و لمس شدن به دور است .

این است معنی سخن پیامبر (صل الله تعالی علیه) که : ( من عرف نفسه عرف ربه) پس خوشا به حال کسی که شناخت و به گناه خود اعتراف کرد .البته این حدیث تفسیر دیگری نیز دارد و آن این است که : ( صفات خود را درست متضاد صفات پروردگارت بشناسی ، یعنی هرکس خود را به (فنا) بشناسد ، پروردگار خود را به (بقا) خواهد شناخت . و هرکس که خود را به خطا و جفا بشناسد پروردگار خود را به وفا و عطا خواهد شناخت و هر کس که نفس خود را آنطور که هست بشناسد خدایش را همانگونه که هست خواهد شناخت .اما بدان که تو نمیتوانی خود را آنطور که هستی بشناسی پس چگونه میتوانی خدا را آنگونه که هست بشناسی ؟ در این جمله (من عرف نفسه عرف ربه) یک چیز غیر ممکن مشروط به یک چیز غیر ممکن دیگر شده است . زیرا امکان ندارد که تو بتوانی کم و کیف نفس خود را بشناسی ، حال که تو نمیتوانی نفس خویش را که در پیکره ات قرار دارد با کیفیت و اینیت (کجائی) و صفات و شکل و شمایل آن بشناسی چگونه میتوانی با وجود بنده بودنت مقام (پروردگاری) را با کیفیت و اَینیّت وصف کنی؟ زیرا او از کیفیت و اینیت دور و منزه است .

قونوی در شرح (التعرف) میگوید : ( گروهی در مورد این حدیث قدسی میگویند : این جمله برای مشروط کردن شناخت خدا به چیزی که امکان ندارد بیان شده است .زیرا خداوند ،خود مسیر شناخت نفس را مسد ود دانسته و فرموده است: ( قل الروح من امر ربّی) یعنی روح چیزی است از امر ربّ من . پس با این وجود بدان که وقتی ، انسان از ادراک نفس خود که مخلوقی بیش نیست و از همه مخلوقات نیز به او نزدیک تراست – عاجز است در شناخت پروردگار از آن نیز عاجز تراست . انسان حتی از شناخت حقیقت سخن گفتن و حواس خود( مثل شنوائی و بویائی و چیز هائی دیگر مثل) آن ناتوان است و مردم در مورد هریک عقاید خاص و اختلافاتی دارند که در نهایت نیز به هیچ نتیجه ای نمیرسد . شیخ عبدالقادر گیلانی « قدس الله سره » در الغنیه می فرماید : مجاهده جز با مراقبه و مراقبه جز با محاسبه به دست نمی آید و برای محاسبه نیز چهار چیز لازم است :

#اول ؛ شناخت خدا ی تعالی.

دوم ؛ شناخت دشمن خدا ، ابلیس.

سوم ؛ شناخت نفس اماره به سوء.

چهارم ؛ شناخت عمل برای خدا.

پس هرکس که نفس خود را بشناسد پروردگار خود را می شناسد زیرا نفس حجاب میان بنده و خدای عز وجل است و هرکس که نفس خود را بشناسد در برابر خدای عز وجل متواضع می گردد .

 

منابع :

۱- ( السیوطی / الحاوی للفتاوی / ( القول الاشبه فی حدیث من عرف نفسه فقد عرف ربه ) – ص ۴۱۲

۲- الغنیه لطالبی الحق / باب فصل ولا تتم المجاهده الا بالمراقبه- ص ۵۹۷-۶۰۰

۳- الشیخ عبد القادر الگیلانی – الفتح الربانی والفیض الرحمانی – ص ۲۲۹

 

 

 

 

 

 

آخرین مطالب

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً