مهندس عمر حریری
- صاحبان درجه
« و قد رفعنا بعضکم فوق بعض درجات» (درجات برخی از شما را بالاتر از برخی دیگر قرار دادیم)؛ نیوتن نظریه ای در مورد حرکت ارضی و حرکت اجرام آسمانی ارائه داد… این امر ۳۰۰ سال قبل یا بیشتر بود. او سه قانون هستی و مرتبط با حرکت وضع کرد. تا ۳۰۰ سال احدی نتوانست این قوانین را اصلاح کند. به گمان دانشمندان فیزیک اینها قوانین کلی و نظم دهنده هستی و طبیعت هستند؛ سپس در اوایل قرن گذشته انیشتین آمد تا نظریه نسبیت را ارائه دهد. نظریه انیشتین به طور کلی با نتایج تحقیقات “اسحاق نیوتن” در تناقض بود. انیشتین ثابت کرد که سرعت نور ثابت است و به تغییر ناظر ارتباطی ندارد. در اینجا زمان به بُعد چهارم تبدیل میشود. به نظر میرسد قوانین نیوتن حالت خاصی از یک قانون کلی جامعتر و بزرگتر هستند که نظمدهنده جهان هستی است. اکنون صحبت از پیشرفت نظریه جهان موازی است که میگوید چه بسا پس از این جهان، یازده جهان دیگر و یا شاید بیشتر وجود داشته باشد. این نظریه تلاش خواهد کرد جهان را به شکل جامعتری درک کند. از نگاه او نظریه کوانتوم و نظریه نسبیت حالات خاصی خواهند بود. ما در اینجا به آیه کریمه ای بازمیگردیم که در ابتدا ذکر شد؛ پروردگار جهانیان به ما خبر می دهد که او برخی از مخلوقاتش را از برخی دیگر متمایز ساخته است. این تمییز، ایمان و احسان را در برمیگیرد. پروردگار بزرگ کسی که خصوصیت ایمان داشته باشد را بالا میبرد و به او ولایت عطا میکند. این ولایت درجاتی دارد و درجه تنها بهره و جایگاه نیست و همانا که علم هم، درجه است. من در اینجا میخواهم با نکاتی هرچند ساده، میان علم ربانی و علم ظاهری بشری ارتباط برقرار کنم. علم خداوند، یکی است، آفرینش پروردگار جهانیان، یکی است و قانون نظمدهنده هستی هم یکی است بنابراین میان علم باطنی و ظاهری، رابطه ای پنهانی وجود دارد… این رابطه به طور کامل در اختیار صاحبان درجه است چرا که خداوند متعال این درجات را برای تمییز قرار داده است؛ این یعنی خداوند جل جلاله هر چیزی را در بالاترین درجه قرار داده و درجات پایین را به آن اختصاص نداده است. در اینجا میخواهم به نکته مهمی اشاره کنم: اگر کسانی که در درجات پایین قرار دارند بدانند که افراد درجه بالا چه چیزهایی دارند چنین چیزی را درک نکرده و آن را سخیف، دیوانگی و دروغین می انگارند زیرا در فکرشان نمیگنجد خداوند به کسانی که برتر از آنها هستند چه نعمت هایی داده است. اینجا به نقطه اتصال علم الهی با علم ظاهری و باطنی بازمیگردم. همواره انسان از خلال تاریخ بشریت دریافته که علوم به طرز ناباورانه ای پیشرفت میکنند، بعضی وقتها انسان چیزهایی میبیند که سخیف، دیوانگی و حتی گاهی خلاف قاعده هستند و در زمانی دیگر معلوم میشود که حقیقت اند؛ این تابع مبدأ درجات است. خداوند بزرگ بشریت را چنین نهاده است تا در هر مرحله ادراکاتشان را تعالی بخشند. شیخ محمد کسنزان( قدس الله سره العزیز) میگوید:« علوم خداوند متعال، از ازل بوده است اما خدای سبحان و تعالی هر مقدار از آن را که بخواهد نشان دهد به دست هر کس که بخواهد نمایان میسازد؛ این اکتشافاتی که به دست دانشمندان اتفاق می افتد تنها چیزهایی هستند که از قدیم در علم خداوند سبحان و تعالی بوده اند و جهان دلیل ترکیب آنها بوده و آفرینش و تجلیش برای عموم بشر منفعتی ندارد.» خداوند متعال میفرماید:« هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»(آیا کسانى که مى دانند و کسانى که نمى دانند یکسانند.)
مغز
یک انسان معمولی چقدر از مغزش استفاده میکند؟ این یک سوال مهم است. در مرحله نخست به نظر نمیرسد میان این موضوع و آنچه قبلا گفتیم ارتباط مهمی وجود داشته باشد اما هنگامی که عقل را به طور علمی مورد بررسی قرار دهیم درمییابیم که از مجموعه ی پیچیده ای از سلول ها، ریشه ها، شاخه ها و با وظایف مختلفی تشکیل شده است. مغز شامل صدها میلیون سلول عصبی است که به آنها« نورون» گفته میشود و با هم ارتباطی قوی، مستحکم و بسیار دقیق دارند. آنهایی که مانند ریشه ها به نظر میرسند آکسون و تارهای عصبی نامیده میشوند. به رغم آنکه تارهای عصبی تمایل دارند به دورترین نقاط قابل دسترسی هم نزدیک شوند اما میزان فاصله با آنها حفظ میشود و جاهایی هست که هرگز به آن دست نمی یابند بنابراین حافظه و دیگر افکار باید از شکاف های سیناپسی Synaptic gaps عبور کنند همانطور که یک ورزشکار در مسابقه خود از روی موانع میگذرد.
ممکن است شکاف های سیناپسی میکروسکوپی به شکاف های طبیعی بسیار بزرگی تبدیل شوند اگر مواد عصبی ارسال شده به آنها از بین برود. وقتی اطلاعات در انتقال از یک مکان به مکان دیگر و رسیدن به مناطق مشخص در مغز ناتوان شوند یعنی انسان به راحتی از دستیابی به اطلاعات مورد نیاز( حافظه) عاجز میگردد با وجود اینکه آنها در مغزش محفوظ هستند؛ بنابراین مغز انسان میتواند اطلاعات بسیار وسیعی در خود حفظ کند که اگر نوشته شود نود میلیون مجلد قطور از آن پر خواهد شد و اگر هر یک از این مجلدها در کنار دیگری گذاشته شود تا مسافت۴۵۰ کیلومتر امتداد مییابد!!! اینچنین حجم عظیمی از اطلاعات بوجود می آید که ممکن است انسان آن را به یاد آورد یا حفظ و پردازش کند… این یکی از دلایلی است که در مورد انسان وجود دارد و نشان میدهد خداوند حجم وسیعی از اطلاعات را به او اختصاص داده است که مغز میتواند آنها را به یاد آورد و به آنها بیندیشد… خداوند متعال هیچ عضوی از انسان را بیهوده و بی فایده نیافریده است زیرا خداوند جل جلاله از این امر مبرا است… آنچه که گذشت ما را به نتیجه گیری نخست می رساند:
- افرادی هستند که خداوند به آنها توان استفاده کامل و بهینه از مغزشان را داده است یعنی صد در صد توانایی مغز در حجم تفکر، اطلاعات و سرعت پاسخدهی است. اینجا بر موضع شیخ محمد کسنزان قدس الله سره عزیز می مانیم که میگوید:
علوم دو نوع هستند:
الف) علوم ظاهری: تمام علوم دینی را دربر میگیرد و ممکن است تدریس شده و در کتاب ها آموزش داده شوند؛ علاوه بر علوم دیگر مانند پزشکی، ریاضیات، طبیعیات، جامعه شناسی، روانشناسی و علوم فضایی.
ب) علوم طریقت: علوم روحانی است که نمیتوان آن را به دست آورد و در کتابها تدریس نمیشود مگر از طریق همنشینی با شیوخ، عارفین و سالکان در دسترسشان.
بنابراین میتوانیم حدس بزنیم علوم طبیعت از مصاحبت با شیوخ و سالکان حاصل میشود… این همان چیزی است که به موجب درجاتی مشخص و بر حسب رفتار و تعلق خاطر به مشایخ بزرگوار و پیامبر اعظم کار قسمت هدر رفته از مغز انسان را انجام میدهد.
نسبیت زمان و مکان:
نظریه خاص نسبیت ثبات مسافت را به طور قطعی رد میکند. زمان از نقطه ای تا نقطه ای دیگر در جهان هستی متفاوت است تا جایی که امکان سفر و بازگشت در زمان وجود دارد( کرم چالهها:
کرم چاله ها در حقیقت کرم گذرگاه هایی تخیلی است که در چاله های سیاه وجود دارد اما تاکنون اسیر ریاضیات مانده است و به هیچ طریقی چیزی از آن به دست نیامده است؛ این امر به دلیل سختی کشف محتویات چاله سیاه است.
همانطور که در نظریه ی ارائه شده آمده است ممکن است به یکی از مسافران اجازه داده شود به جهانی دیگر یا زمانی دیگر برود؛ پس آنها گذرگاه هایی کیهانی هستند و چه بسا که از طرفی دیگر به چاله های سفید وصل شوند.
این تبدیل به حقیقت نظریه ای مورد تاکید شد که به لحاظ علمی محال است؛ البته محال از نظر علمی با توجه به علم ظاهری انسان است که تا کنون برای عموم بشریت شناخته شده است. بنابراین منطق عقلانی- روحانی انسان باید تاکید کند که تقییدات زمان و مکانی که به دست انسان شناخته شده است محدودیت هایی منطبق با بشر هستند؛ این امر به نتیجه گیری زیر می انجامد:
- افرادی هستند که خداوند عزوجل به آنان این ویژگی را داده است که از مرز زمان و مکان عبور کنند. این دلیل دیگری بر قدرت اولیای خداوند عزوجل است.
برکت الهی
انرژی مانند مفهوم علمی نمیتواند از نیستی بوجود آید بلکه از شکلی به شکلی انتقال مییابد. این انتقال همان چیزی است که به ما اجازه میدهد برای تسهیل زندگی بشر از آن استفاده کنیم. انتقال انرژی هنگام احتراق سوخت به شکل گرمایشی به توربین های مکانیکی منجر به تولید انرژی الکتریسیته میشود و… انسان از نظر علمی قابلیت بهره برداری و مطالعه کمی از تمام اشکال شناخته شده انرژی را دارد اما با این حال هنوز از فهم فلسفه آن عاجز است. علم میگوید آنها شبیه کوانتوم( دانه) کوچک هستند پس نور همان فوتونها ( کوانتومی از نور) است و حرارت هم کوانتومی از انرژی است؛ اما آن کوانتوم چیست که شناخته نمیشود… از چه چیزی تشکیل شده است؟ تمام انرژی ها از ابتدا چگونه بوجود آمده اند وقتی از نیستی تشکیل نشده اند؟ کسی قادر به توصیف آن و مشخص کردن سمت و سو، کمیت و تعدادش نیست… بنابراین اگر علم ظاهری نتواند فلسفه انرژی های شناخته شده را بفهمد پس نمیتواند بر نفی وجود انرژی الهیای تاکید کند که ما آن را برکت می نامیم.
این انرژی الهی با تجهیزات نوین علمی قابل بررسی نیست با این حال یک منطق روحی، مومن و عاقل باید وجود داشته باشد چرا که این مورد هم مانند سایر انرژی هاست؛ قادر به مشخص کردن فلسفه اش نیستند و ما نیز تنها میتوانیم آثارش را ببینیم. اولیا الهی و صاحبان منزلت مالکش هستند و به هنگام نیاز از آن استفاده میکنند چرا که خداوند جل جلاله به برخی افراد انرژی بزرگ مخصوصی داده است که به وجودشان در مکانی مشخص مانند مسجد الحرام یا مسجد الاقصی ارتباطی ندارد همانطور که عموم مردم با انرژی معمولی هستند آنان نیز هر کجا که باشند صاحب انرژی والا و مبارک هستند؛ قرآن کریم از زبان سرورمان، عیسی بن مریم بر این امر تاکید میکند:« قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیًّا ، وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ» (۳۰ -۳۱ مریم) ( من بنده خدایم. او کتاب آسمانی به من داده و مرا پیامبر قرار داده است)
این امر ما را به نتیجه گیری سوم میرساند:
- افرادی هستند که خداوند جل جلاله به آنان انرژی والایی اختصاص داده است که بنابر امر الهی آن را توزیع میکنند. این مخصوص اولیای او و صاحبان منزلت است.
ان شاء الله موضوع برکت و انرژی یکی از موضوعات مفصل پیش رو در این مبحث خواهد بود.
مدل هولوگرافی جهان
هولوگراف چیست؟ هولوگرافی یک اسلوب تصویربرداری است که بسیار شبیه فتوگرافی میباشد فقط اینکه در هولوگرافی تصویر جسم سه بعدی است و ابزار اصلی پشت آن همان نور لیزر است. اجازه دهید ببینیم که چگونه تصویر هولوگرافی زهره را به دست می آوریم. برای دستیابی به این هدف باید شعاع لیزر را با استفاده از مقسِم شعاع، به دو شعاع تقسیم کرد؛ سپس یکی از شعاع ها به طور مستقیم بر روی فیلمی حساس به نور میافتد در حالی که شعاع دیگر از زهره منعکس میشود و سپس بر روی همان فیلم میدرخشد. هنگامی که این دو شعاع با یکدیگر هم پوشانی داشته باشند یک الگوی متداخل بر روی فیلم ایجاد می گردد که« هولوگرام» نامیده میشود. این الگو- که شبیه موج هایی است که قطرات باران بر روی برکه ی آب ایجاد میکنند- بلافاصله پس از ظهور فیلم قابل مشاهده است. صورت سومی از ابعاد زهره به محض ظهور هولگرام با نور یک لیزر دیگر نمایان میشود؛ دلیل این امر آن است که رسالت کلی تمام جوانب بصری زهره در سطح یک فیلم دو بعدی در هم پیچیده شده و در واقع آنچه اتفاق میافتد نمایش اطلاعات زهره به همان شکلی است که در الگوی همپوشان گرد آمده است.
مدل هولوگرفی از نظریه ریسمان جهان هستی نشأت میگیرد؛ با استنباط از این نظریه که هر نقطهای در جهان هستی، در ذات خود شامل تمام هستی میشود و هر دانه شن با تمام ستارگان جهان هستی در ارتباط است همانطور که کوچکترین جزئیات یک اتم، شبکه ای از ارتباطات دارد که با سلول های بشری در هم می آمیزد.«دیوید بوم» یکی از پژوهشگران معروف قرن بیستم در مورد درک این کلیت در طبیعت است. تفسیر« بوم» از جهان و توضیح وی در مورد تجربهاش در سال ۱۹۸۲مانند یک هولوگرام آمده است که « آلن اسپیت» و تیمش آن را انجام داده و نشان دادند که چگونه ذرات کوچکتر از اتم به سرعت با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. در حقیقت کشف شده است که این ارتباطات بسیار سریع و حتی سریعتر از سرعت نور هستند گویی که ذرات، سرنوشت یکدیگر را میدانند. بوم خاطرنشان کرده است که ذرات برای ارتباط با هم به هیچ سیگنالی احتیاج ندارند و این به راحتی ممکن است زیرا جدایی میانشان تنها یک توهم است. جدایی ظاهری، تصور سطح بالاتری از حقیقت است که سامانه نهفته نام میگیرد چرا که در آن همه چیز با هم ارتباط دارد و ذره چنان عمل میکند که گویی سرنوشت دیگری را میداند. دلیل این امر آن است که اطلاعات ذره دیگر را در اختیار دارد. در اینجا من میخواهم سوال ساده ای در مورد این بحث اضافه کنم… از آن جایی که علم به روابط حقیقی و ارتباط مطلق هر چیزی با دیگری اشاره کرده است در نهایت ما را به دو نتیجه مهم میرساند:
- از آن جا که یک شی واحد ممکن است تکه تکه شود و هر جزء با موجودیتی مشابه باقی بماند پس ممکن است یک شخص به طور همزمان در چند جا یافت شود و چه بسا که ممکن است چهل مکان مختلف میان چهل نفر تقسیم گردد؛ به این دلیل که شاید خداوند آن را به اولیا و صاحبان منزلتش اختصاص داده باشد!!!
- این گواهی بر فناء مخلوقات خداوند سبحان و تعالی در مقابل ذات الهی است؛ پس همه چیز همان یکی است و کل او مشتق شده و شاید خداوند عزوجل برای این اتحاد، درجاتی قرار دهد.
هر فنایی تو را به فنای دیگری میرساند.
شیخ قطب محمد کسنزان قدس الله سره العزیز میگوید:
فناء از نظر رتبه متفاوت است؛ اگر مرید به فناء بزرگ برسد خداوند متعال می فرماید همه چیز نابود میشود به جز منزلت او. شیوخ طریقت درجات فناء را برای رهرو طریقت مشخص کرده اند؛ عبارت است از:
فناء در راه شیخ که به فناء در راه پیامبر اعظم صلى الله سبحانه وتعالى علیه وسلم تبدیل میشود و از آن به فناء در راه خداوند متعال می انجامد.
خداوندا بر سرورمان محمد وصف، وحی، رسالت و حکمت، بر خاندان و صحابهاش سلام و درود فرست.