جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بخش‌هایی از سیره (زندگی‌نامه) محمدی- قسمت اول

مقدمه

در این پژوهش تلاش می‌کنیم در مسیری حرکت کنیم که در آن مشخصاتِ طریقت به سوی خداوند متعال را بیان کنیم، و آن طریقت عبارت از حس کردن و دست یافتن به مواضعِ واقعیتهای تصوف از طریق سیره و زندگینامهی شریف پیشوا و مقتدای ما پیامبر اعظم صلی الله تعالی علیه و سلم و علی اله الطاهرین و صحابهی گرامی ایشان رضوان الله تعالی علیهم و تأثیر ایشان در ایجاد پایههای زندگیِ معنوی در اسلام میباشد

این پژوهش به شناختِ زندگینامهی پیامبر اعظم صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم و تأثیر پذیریِ یاران گرامی از زندگینامهی ایشان فرا میخواند و تلاش و کوششی برای تشویق مردم به عشق و محبت نسبت به ایشان و پیروی از آن‌ها و حرکت بر راه و روش ایشان و پیروان راه ایشان میباشد

و این پژوهش تلاش می‌کند که جنبههای معنوی در حالات مختلف ایشان را نشان دهد خواه پدر و مادر یا فرمانده یا جنگجو، فرمانروا یا سیاستمدار یا تربیت کننده، دادخواه یا قاضی یا عارف باشند، و بر این اساس هر مسلمانی می‌تواند خواستههای خود را در(وجود) آن‌ها بیابد، و به راستی که آن‌ها نمونهی کوچکی برای آن چیزی هستند که بشر از آغازِ(دنیا) تا برپاییِ قیامت در پی آن میباشد، و دعوت کننده(به دین) می‌تواند افقِ معنویِ دعوت شدگان را احساس کند و در محدودهی سخن و اندرزِ نیکو توقف نمی‌کند

و مرتبهی اعطای حقِ هر صاحب حقی به او همان مرتبهی انسانِ کاملی است که شایستهی جانشینیِ خداوند متعال در زمین است و همان هدف بزرگی است که اسلام برای دستیابی به آن در زندگی، آمده است، و صوفیان در پیروی از پیامبر اعظم صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم و اقتدای به ایشان و یاران گرامی ایشان برای رسیدن و دستیابی به این هدف به سوی آن مذهب در حد توانشان کوشش نموده و تلاش کردهاند

پس اگر امور دینی فطری انسان را از نظر معنوی به خداوند متعال پیوند دهد در این صورت اعمال انسان با جامعهای که در آن زندگی می‌کند و در آن تأثیر و تأثر دارد(در آن تأثیر میگذارد و از آن تأثیر میپذیرد) مرتبط می‌شود، و پایه و اساسی که عقیدهی ولایت در اسلام بر آن استوار است همان عمیق کردنِ پیوند دینی با خداوند متعال از طرفی و مهیا کردن کمالات مقدس خداوند جلوعلا در قلب از طرفی دیگر برای تعامل با عملی می‌باشد که انسان در زندگی دنیایی خود به آن میپردازد و بدین ترتیب گویی انسان وسیلهای برای رسیدن به هدف حقیقی در خلقت است، و آن به این معنا میباشد که در عقیدهی ولایت اسلامی در سطوح مختلفِ این دو بُعد بین جنبههای معنوی و جنبههای مادی جدایی و تفکیکی وجود ندارد، پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم فرمود: اعمال به نیتها بستگی دارند و دستاوردِ هر کسی همان چیزی است که نیت کرده است و پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم در آن به لزوم پیوند و ارتباط بین باطن و ظاهرِ بنده در سخنان و کردارش اشاره فرمودهاند، و اهمیتِ مطالعهی زندگینامهی پیامبر اعظم صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم از سخنان و کردار و حالاتِ ایشان، و این‌که یاران چگونه در حرکات و سکناتِ خود از ایشان تأثیر میپذیرفتند، و ارتباطِ بین شیخ و مرید سرچشمه میگیرد

و واجب است مرید بداند که بیعت او برای شیخ میباشد  و حرف شنوی و اطاعت از او از امور ضروری رفتار و سلوک میباشد، و شیخ در بین مریدان همانند پیامبر در میان یارانش میباشد، یعنی اینکه(جایگاهِ) شیخ در دل‌های مریدان همانند(جایگاهِ) پیامبر در دل‌های یاران است و همان‌طور که ابن عربی قدس الله سره میگوید) جانشین برای نبوت و پیامبری فردی غیر از پیامبر هم می‌تواند باشد)، و اقتدای مرید به شیخش همان اقتدای به وجود پیامبر اعظم صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم می‌باشد، خداوند متعال می‌فرماید:«لقد کان لکم في رسول الله أسوة حسنة: یقیناً برای شما در(روش و رفتار) پیامبر خدا الگوی نیکویی است» و شیخ همان جانشین محمدی می‌باشد، و قابل ملاحظه است که پیروی از شیخ انوارِ یقین را بر دل میتاباند، و آتشِ ایمان را در جان‌ها برافروخته می‌کند، و روحها را تا سطحِ اعتقاد و نیکی بالا میبَرَد، و دل‌ها را از آلودگیهای فطری و ذاتی پاک میگرداند بنابر سخن خداوند متعال که میفرماید:«لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولاً من أنفسهم یتلو علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة و إن کانوا من قبل لفی ضلال مبین: خداوند بر مومنان منت نهاد(نعمت بزرگی بخشید) هنگامی‌که در میان آن‌ها پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آن‌ها بخواند و آن‌ها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد هرچند که پیش از این در گمراهی آشکاری بودند»، پس شیخ قدس الله سره همان مسیر و راه به سوی پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم و بابِ رسیدن به او میباشد، و کسی‌که به پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم برسد به خداوند متعال رسیده است، بنابراین بزرگان و مشایخ مسیر و راه به سوی خداوند جل و علا و هدایت کنندگان به سوی خداوند میباشند و همچون دری هستند که مرید(بنده) از طریق آن به نزد او(خداوند) وارد میشود، و خودداری از پیروی از شیخ و اطاعتِ او موجب نادانی و سنگدلی و سرگرم شدنِ او(مرید) به دنیا می‌شود، پس مرید واقعی باید در(وجود) شیخ خود فنا شود و با عشق و محبت نسبت به وجود او(شیخ) و خانواده و قبیلهاش او را اکرام کند و گرامی دارد، پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم می‌فرماید:(کسی از شما ایمان نمیآورد تا زمانیکه من نزد او از خانواده و اموالش و همهی مردم محبوب‌تر نباشم)، و شیخ همان پدر معنوی است که بر پدر خونی مُقدم میباشد و دربارهی آن گفته شده:(پدر معنوی از نظر قرابت و نزدیکی مُقدم بر پدر خاکی(زمینی) میباشد)

 

سیر و سلوک در مکتب محمدی

صحابهی گرامی رضوان الله تعالی علیهم مقاصد رسالت محمدی و هدفهای بزرگ آن را درک کردند، و بسیار تلاش کردند تا از طریق عشق و محبت نسبت به پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم  و اطاعتِ کامل از ایشان، از آن(رسالت محمدی) برای کامل کردن وجود و نفس خود بهره ببرند، و آن‌ها از وجود پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم همهی واقعیتها و مفاهیم معنوی که در مواجهه و برخورد با زندگی دنیوی از آن بهره میبردند را درس میگرفتند، در نتیجه این مسئله قدرتی معنوی را برای آنها فراهم میکرد که در دعوت و هدایت و سازندگی و جهاد از آن استفاده کنند

مطالعه و آموختن مسائل معنوی نوعی فن خطابه(سخنرانی) شناخته شده در دوران صحابه بوده است، و صحابه رضوان الله تعالی علیهم نیت و مقصود سخنان پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم را میفهمیدند و درک میکردند، و وجود پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم آنها را به سوی مرتبه و درجهای که به افزایش اعتقاد و ایمانشان کمک کند و میزان یقین و تقوای آنها را بالا ببرد راهنمایی میکرد

گفتگویی از انس بن مالک را میشنویم که جنبههای مهم معنوی که علم تصوف به آن اختصاص داده شده را بعد از قواعد و اصول مورد توجه قرار میدهد، او فرمود: پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم روزی(از خانه) خارج شد و با جوانی از انصار که به او حارثة بن نعمان گفته می‌شد روبرو شد و به او فرمود: ای حارثه چگونهای(چه به دست آوردهای)؟ گفت: مؤمن حقیقی(راستین) شدم، پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم فرمود: بنگر که چه میگویی، هر حقیقتی واقعیتی دارد، واقعیت اعتقاد و ایمان تو چیست؟ گفت: وجودم را از(میل به دنیا) بازداشتم، شب زنده داری میکنم و روز را با تشنگی سر میکنم، گویی که من به عرش پروردگارم به گونهای متمایز و قابل توجه مینگرم، و به بهشتیان مینگرم که چگونه در آنجا(یکدیگر) را ملاقات میکنند(دید و بازدید میکنند)، و به دوزخیان مینگرم که چگونه به آنجا عادت کردهاند(در آنجا جاودان هستند)، پیامبر صلی الله تعالی علیه و سلم به او فرمود: مُوظف هستی دو مرتبه به بصره بروی، او نیز اطاعت کرد و خداوند(نور) ایمان و اعتقاد را در قلبش روشن کرد، روزی در میان سواران ندا داده شد: ای لشکر خداوند(برای مبارزه بر اسبان خود) سوار شوید، و او(حارثه) اولین شهسواری بود که(بر اسب خود) سوار شد، و شهید شد،مادرش به سوی پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم آمد  و گفت: ای پیامبر خدا، از پسرم حارثه خبری به من بده،(جایگاه) او کجاست؟ اگر او در بهشت باشد گریه نمی‌کنم و ناراحت نمی‌شوم، اما اگر در دوزخ باشد مادامی که در دنیا زندگی می‌کنم میگریم، پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم به او فرمود: ای مادر حارثه، او در بهشت نیست بلکه او خود بهشت است، و حارثه در بهشت اعلی میباشد، او(مادر حارثه) به راه افتاد در حالیکه میخندید و میگفت: شگفتا بر تو ای حارثه

جایگاه و مرتبهی اعتقادی که حارثه به آن رسید او را از واقعیت اجتماعیاش و آن‌چه که نیاز به کار کردن با گروه و جماعت دارد دور نکرد بلکه برعکس، انگیزهای بود که هنگامیکه دعوت کنندهی به جهاد ندا داد که: ای لشکر خدا(بر اسبان خود) سوار شوید، او(حارثه) پیشگام و سبقت گیرنده(نسبت به دیگران)باشد، بنابراین حارثه بر روی زمین الگویی عالی برای مؤمنی که عمل کننده به کارهای نیک میباشد مجسم کرده است، و سرانجام او نیز دست یافتن به بهشت اعلی میباشد

از سوی دیگر سخن حارثه رضی الله عنه در بر دارندهی اصطلاحاتی بود که صوفیان همیشه به آنها علاقه داشتند که در اینجا معنای واقعی برای عبارت(واقعیت ایمان) میباشد که پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم از حارثه پرسید، که واقعیت آن را بعداً اثبات کرد و علت آن را به وسیلهی نوری که در قلب حارثه درخشید آشکار کرد و توضیح داد و اینکه او چیزهایی از احوالات اهل بهشت و دوزخ و عرش پروردگارش میدید که دیگران قادر به دیدن آنها نبودند و چیزهای دیگری که(او به آنها اشاره نکرد) و در خاطرش نبود، سخن در حوزهی یقین(واقعیت ایمان) در نزد صوفیان مفصل و طولانی میباشد و ریشههای اولیهی آن در اصل از رفتار صحابهی گرامی در مقابل پیامبر بزرگوار صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم آبیاری شده است، و همچنین آن‌چه که باعث جذابیت سخن حارثه رضی الله عنه میشود اشاره به مراحل رفتار و سلوکی است که صوفیان بعداً با توجه به مسیرها و فرقههای مختلف خود در آن تخصص یافتند، در نتیجه آغاز راه بی میلی نسبت به دنیا و رویگردانی از آن، و عمل کردن به پایهها و ارکان سلوک میباشد که زیادهروی(مداومت) در بیداری در شب(شب زنده داری) و روزه داری در روز(گرسنگی) از ارکان آن میباشد که اخلاص در(انجام) آنها بنده را به مراتب یقین میرساند و از جملهی آنها اعتقاد و یقینی برتر میباشد که حارثه رضی الله عنه به آن رسید، و همچنین از مهمترین چیزهایی که می‌توانیم از این حدیث شریف بیاموزیم اشاره پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم به موضوع نور ایمان(یقین) میباشد که جایگاه آن قلب است و این همان چیزی است که بزرگان و مشایخ صوفیه میگویند و بر آن تأکید میکنند و در همهی بحثها و قضایای خود به اینجا(این نتیجه) میرسند که دومین مرکز شناختی در(وجود) انسان قلب میباشد که پا به پای عقل و همراه با آن است، و تفاوت اصلی و اساسی بین قلب و عقل آن است که علم قلب که(شناخت) نامیده میشود شهودی میباشد در حالیکه علم عقل(مفهومی) است، و نتیجهای که از این روایت میتوانیم بگیریم این است که رسیدن و دست یافتن به مراتب کمال در دین اسلام امکانپذیر است اگر ایمان با عمل صالح همراه شود، و اگر بنده از مفهوم محدود ایمان که در تنگنای سنت و تقلید محصور است به سوی فضای واقعیت فراتر رود، همان‌طور که صحابه رضوان الله تعالی علیهم اینچنین میکردند

پایبندی به دعوت و ثابت قدم بودن در ایمان

مشرکان به نزد ابو طالب رفتند و به ایشان گفتند: ای ابو طالب با توجه به سن و شرافت و موقعیتی که در نزد ما داری، ما از تو خواستیم برادر زاده خود را(از تبلیغ آئین جدید) باز داری، ولی شما چنین نکردی، به خدا قسم ما بیش از این صبر نمیکنیم که به پدران ما ناسزا گفته شود و ما به سفاهت و بیخردی متهم شویم و خدایان ما سرزنش شوند اکنون یکی از ایندو راه را انتخاب کن یا جلوی فعالیتهای او را بگیر و یا اینکه ما با تو و او میجنگیم که یا ما از بین برویم یا شما، سپس از نزد او رفتند، (تحمل) جدایی از قوم و دشمنی آنها بر ابوطالب سخت و دشوار بود، اما به تسلیم و تنها گذاشتن پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم رضایت نداد، و هنگامیکه قبیلهی قریش این سخنان را به ابو طالب گفتند، او به دنبال پیامبر خدا صلی الله تعالی و علی اله و سلم فرستاد، و(هنگامیکه آمد) به او فرمود: ای برادر زاده قوم تو نزد من آمدند و به من چنین و چنان گفتند، پس تو از من و خودت محافظت کن و آنچه که من تحمل آن را ندارم بر دوش من مگذار، پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم فرمود:( ای عمو به خدا سوگند اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپ من قرار دهند که از پیگیری این هدف منصرف شوم چنین نخواهم کرد تا خداوند پیروزی نصیب کند یا در راه این هدف کشته شوم)، سپس در حالیکه اشک در چشمان پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم حلقه زده بود گریان به راه افتاد، هنوز چندان دور نشده بود که ابو طالب او را صدا زد و فرمود: ای برادرزاده بازگرد، پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم به نزد ایشان برگشت، و ابو طالب به ایشان فرمود: ای برادر زاده برو و هرچه می می‌خواهی بگو(به هر شکلی که دوست داری آئین خود را تبلیغ کن)، به خدا قسم من هرگز دست از حمایت تو بر نمیدارم

و از نمونههای پایبندی به ایمان و عقیده و دفاع از آنها این است که سعد بن ابی وقاص رضی الله عنه در میان گروهی از یاران پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم در ناحیهای از نواحی مکه بود، و هنگامیکه آنها در حال خواندن نماز بودند گروهی از مشرکان بر آنها غلبه کردند، با آنها جنگیدند، و به آنها توهین کردند، و عیبهایی دروغین و ساختگی را به آنها نسبت دادند و با آنها مبارزه کردند، سعد بن ابی وقاص آن روز با(استخوان) چانهی شتر ضربهای به مردی از مشرکان زد و سر او را شکست، و آن اولین خون ریخته شده در اسلام بود

هنگامیکه محاصره بر صحابه شدت گرفت، بنی هاشم و بنی عبدالمطلب به ناچار از برگ درختان میخوردند، و به تنگدستی و سختی زندگی دچار شدند، تا حدی که اگر کسی از آنها صدایی از زیر برگها میشنید و می دید که تکه ای از پوست شتر است آن را بر میداشت و تمیز میکرد، سپس میسوزاند و میکوبید، و از آن استفاده میکرد(میخورد) و بر روی آن آب مینوشید، و تا سه روز از آن نیرو میگرفت، و تا حدی که قریش صدای دختری را از پشت آن منطقه میشنید که از گرسنگی به خود میپیچد و ناله و فریاد می‌کند، اما هرگز در زندگینامه آنها ذکر نشده که هیچ یک از آنها از دین و اعتقاد خودش صرف نظر کرده باشد، و بدین ترتیب مرید باید بر اذیت و عذاب صبور باشد و سربلند در راه اعتقادش در برابر دشمن(به همین صبر) اکتفا کند، حضرت سید شیخ خلیفه سلطان محمد المحمد کسنزان قدس الله سره فرمود: هر عابد و زاهدی دشمنی دارد که برای او در نظر گرفته شده است، و به دشمنی با او مبادرت میکند و آن به این دلیل است که زاهد در راه خود استوار شود و موضع خود را در مقابل دشمنش محکم کند و خداوند متعال میفرماید: «و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا من المجرمین: ما برای هر پیامبری دشمنی از جنس بدکاران(امتش) قرار دادیم»

نمونهای از هجرت نبوی

پیامبر صلی الله تعالی علیه و اله و سلم از روزهای نخست برای حرکت به سوی انصار شتابزده عمل نکردم و عجله نکرد، بلکه آن را بیشتر از دو سال به تأخیر انداخت تا اینکه از وجود پایه و اساسی نسبتاً جامع و وسیع اطمینان یافت

همان‌طور که در همان زمان و به ویژه بعد از حرکت مُصعب به مدینه در حال و هوای قرآن کریم آمادهسازی آن‌ را انجام میداد و با توجه به درخواست انصار مبنی بر هجرت پیامبر بزرگوار به نزد آن‌ها اطمینان حاصل کرد که آمادگی آن‌ها به کمال و اوج خود رسیده است

همان‌طور مذاکراتی که در نوبت دوم بیعت انجام شد علاقهی شدید انصار برای تایید بیعت و اطمینان دادن به پیامبر به وسیلهی محکمترین عهد و پیمانهایشان را ثابت می‌کرد و خواستهی آن‌ها این بود که اگر پیامبر بزرگوار صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم اجازه دهد با شمشیرهایشان بر کسانی‌که پیامبر خدا را اذیت می‌کنند و به ایشان آسیب وارد می‌کنند غلبه کنند، اما پیامبر خدا به آن‌ها فرمود: <<من(هرگز) به چنین چیزی فرمان نمیدهم>>

تا اینکه اجازهی هجرت به مدینه از جانب خداوند متعال آمد، از امالمومنین عائشه رضی الله عنها نقل شده که فرمود: 70 نفر از طرف پیامبر خدا فرستاده شد و ایشان احساس رضایت کردند، و خداوند برای او امنیت و گروهی جنگجو و محتاط و دلیر قرار داده بود و آزمایش و مصیبت را برای مسلمانان سختتر و شدیدتر از مشرکان قرار داد زیرا آن‌ها از رهایی و نجات مطلع بودند و نسبت به یاران ایشان با خشونت رفتار میکردند و به آن‌ها دشنام میدادند

یاران پیامبر خدا از این امر شکایت کردند و از ایشان برای هجرت اجازه خواستند، پیامبر خدا فرمود:<<محل مهاجرت شما به من نشان داده شده است، زمینی شورهزار دارای نخل میان دو زمین سنگلاخی به من نشان داده شد، اگرچه قسمتی از آن‌جا نخلستان بود اما همان‌طور که گفتم آنجا شورهزار و مرداب بود>>، پیامبر چند روزی درنگ کرد و سپس با خوشحالی به سوی یارانش رفت و فرمود:<<من مطلع شدهام که محل مهاجرت شما یثرب میباشد، پس هرکس نجات و رهایی میخواهد به آنجا برود>>،  پس گروه روانه شدند و یکدیگر را یاری کردند و به آن‌جا رفتند و مخفی شدند، یکی از روشهای قریش در مبارزه با هجرت کنندگان و یکی از صحنههای عظمتِ هجرت همین رویداد بود زیرا رهبریِ قریش برای جلوگیری از رهایی و خروج مسلمانانِ باقیمانده به سوی مدینه هر کاری که از دستشان بر میآمد انجام دادند،

و برای این کار از روشهایی استفاده شد که عبارتند از: روش جدایی انداختن بین مرد و همسر و فرزندش، روش ربودن افراد، روش زندانی کردن و محروم کردن از دارایی و اموال

 

نجات پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم و جانشینی(قرار گرفتن) علی در بستر ایشان

جبرئیل نزد پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم آمد و به ایشان فرمود: امشب در بستری که(همیشه) در آن استراحت می‌کنید نخوابید، هنگامی‌که تاریکی شب فرا رسید(دشمنان) اطراف خانهی ایشان گرد آمدند و پیامبر را زیر نظر داشتند تا اینکه بخوابد و بر ایشان یورش برند(پیامبر را به قتل برسانند)، هنگامی‌که پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم آن‌ها را دید، به علی بن ابی طالب کرم الله وجهه فرمود:<<در بستر من بخواب، و خودت را به وسیلهی این بُرده‌ی سبز یمنی بپوشان و در بُرده بخواب و(بدان) که در آن(بُرده) هیچ آسیبی از جانب آن‌ها(دشمنان) به تو نمیرسد>>، پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم هنگام خواب در آن بُرده میخوابید، و هنگامیکه دشمنان در مقابل خانهی پیامبر گرد آمدند ابو جهل هشام نیز در میان آن‌ها بود و گفت: محمد ادعا می‌کند که اگر از دستور او پیروی کنید پادشاهان عرب و عجم خواهید بود سپس بعد از مرگتان برانگیخته می‌شوید و به شما بهشتهایی مانند باغهای اردن داده می‌شود، و اگر از او پیروی نکنید قربانی می‌شوید سپس بعد از مرگتان برانگیخته میشوید و آتشی به شما داده می‌شود که در آن میسوزید، پیامبر خدا صلی الله تعالی علیا و علی اله و سلم به سوی آنها رفت در حالی‌که مشتی خاک در دست داشت سپس فرمود:<<آری من این(سخن) را میگویم و تو یکی از آن افراد خواهی بود>>، خداوند چشمان آن‌ها را گرفت(حجابی در برابر چشمانشان قرار داد) تا او را نبینند، و پیامبر شروع به ریختن آن خاک بر سر آن‌ها کرد در حالی‌که این آیات را تلاوت میفرمود:<<يس، والقرآن الحكيم، إنك لمن المرسلين، علي صراط المستقيم، فأغشيناهم فهم لا يبصرون: یاسین، سوگند به قرآن حکمت آموز، که قطعاً تو از(جمله) پیامبرانی، بر راهی راست و بر چشمشان(هوش آنها) هم پرده افکندیم پس هیچ(راه حق را) نمیبینند>>، تا اینکه پیامبر خدا این آیات را تمام کرد، و بدون استثنا بر سر همهی آن‌ها خاک ریخته بود، سپس به سوی جایی که می‌خواست برود رهسپار شد، و فردی که از آن‌ها و همراه آن‌ها نبود به نزدشان آمد و گفت: در این‌جا منتظر چه هستید؟ گفتند: در انتظار محمد، گفت: خداوند شما را نا امید کرده است، به خدا قسم محمد به نزد شما آمد و فردی از شما را بدون اینکه بر سر او خاک ریخته باشد رها نکرد، و برای نیازی(کاری) رهسپار شد، شما چه میبینید؟ (آن فرد) گفت: هر کدام از آن‌ها دستش را روی سرش گذاشت و متوجه گرد و خاک روی سرش شد، سپس شروع به نگاه کردن به علی در بستر کردند که به وسیله‌ی بُردهی پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم پوشانده شده بود در حالی‌که میگفتند: به خدا قسم این محمد است که در میان بُرده ی خود خوابیده است، آن‌ها همچنان ماندند تا اینکه صبح شد، و فهمیدند که علی در بستر است و گفتند: به خدا قسم سخنی که به ما گفته شد را باور کردیم، و این از جمله مواردی است که خداوند در قرآن مطالبی دربارهی آن نازل کرده است:<<و إذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك أو يقتلوك أو يخرجوك و يمكرون و يمكر الله والله خير الماكرين: و(به یاد آر) وقتیکه کافران با تو مکر میکردند تا تو را به بند کشند یا به قتل رسانند یا از شهر بیرون کنند، و آن‌ها(با تو) مکر می‌کنند و خدا هم(با آن‌ها) مکر می‌کند و خدا بهتر از هرکس مکر تواند کرد>>

مسلمانی که دعوت به عمق دلش وارد شود حتی یک لحظه در دعوت مردم به سوی دین خداوند متعال کوتاهی نمی‌کند، هرچند که شرایط سخت و وضعیت پریشان و عدم امنیت وجود داشته باشد، بلکه از هر فرصت مناسبی برای تبلیغ دعوت خداوند متعال استفاده می‌کند، ما نیز این موضوع را در هجرت پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم از مکه به مدینه می‌بینیم، ایشان از جانب مشرکان تحت تعقیب بود و خون ایشان را مباح اعلام کرده بودند و جنایتکاران را به وسیله‌ی اموال فراوان تحریک میکردند که سر ایشان را زنده یا مرده بیاورند، با این وجود پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم هرگز مأموریت و رسالت خود را فراموش نکرد، و روایت شده که پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم در مسیر هجرتش به مدینه با بریدة بن الحصیب الأسلمی روبرو شد و او را به اسلام فرا خواند، در حالی‌که بریده در 16 پیکار در مقابل پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم جنگیده بود و بریده از ان پس از دعوت کنندگان به اسلام شد، و خداوند درهای هدایت را برای قوم او(اسلم) با دستان او گشود، و آن‌ها شتابان به اسلام گرویدند و آن شایستگی نبوی که ما از طریق آن روشی بینظیر در فلسفهی روحها می آموزیم را به دست آوردند،

پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم فرمودند:<<(بریده) به دین اسلام مشرف شد و خداوند با او آشتی کرد، آمرزش طلبید و خداوند او را بخشید، و این را من نگفتهام(سخن من نیست)، و خداوند عزوجل آن‌را فرموده است>>

 

رسیدن پیامبر صلی الله تعالی علیه و سلم به مدینه منوره

مومنان ساکن در یثرب یعنی انصار و مهاجران به خاطر آمدن پیامبر و سالم رسیدن ایشان به نزد آن‌ها خوشحال بودند، و این خوشحالی موجب شد که زنان و فرزندان از خانههایشان بیرون بیایند و مردان کارهایشان را رها کنند، موضع یهودیان مدینه در ظاهر موضعِ همراهی و مشارکت در شادی ساکنان آن‌جا بود، اما در باطن از رقابت برای رهبری جدید ناراحت بودند، اما در خوشحالی مومنان به خاطر دیدار با پیامبرشان تعجبی نیست، زیرا ایشان کسی بود که آن‌ها را با اجازهی پروردگارشان از تاریکیها به سوی روشنایی و به سوی راهی پر ارزش و ستوده رهایی بخشید، عبدالرحمن بن عویم گفت: مردان قوم من سخنانی از یاران پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم را برایم ذکر کردند، آن‌ها گفتند: هنگامی‌که به محل خروج پیامبر از مکه رسیدیم و منتظر آمدن ایشان شدیم، و نماز صبح را بر زمین سنگلاخ خواندیم و منتظر پیامبر ماندیم، و این رویداد در روزهایی گرم اتفاق افتاد و به خدا قسم تا زمانی‌که خورشید بر سایههای ما غلبه نکرد آن‌جا را ترک نکردیم و هنگامیکه دیگر سایهای پیدا نکردیم وارد(خرابه) شدیم، تا اینکه پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم و همراهش آمدند، در یکی از خرابههای مدینه جمع شدیم، سپس مردی بادیه نشین را فرستادند تا انصار را خبر کند، حدود 500 نفر از انصار از آن‌ها استقبال کردند تا اینکه به آن دو رسیدند، انصار گفتند: با امنیت و اطاعت شده رهسپار شوید، و پیامبر خدا صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم و همراهش را بر پشت خود نشاندند، و اهالی مدینه بیرون آمدند به گونهای که دوشادوش هم در بالای خانهها بودند و میگفتند: او(پیامبر) کدام است؟ کدام یک میباشد؟ و ما هرگز صحنهای مشابه آن را ندیدهایم، انس رضی الله عنه فرمود: من روزی که پیامبر به سوی ما آمد و روز مرگ ایشان را دیدهام و هرگز روزی شبیه به این دو ندیدم، و ابراز خوشحالی برای آمدن پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم یک شادیِ پسندیده بود، و این کار برای آمدن هر تازه واردی که شادی کردن به خاطر او جایز است، قابل قبول می‌باشد، و هر علتی از علل و انگیزههای شادی کردن برای همه جایز میباشد، همان‌طور که غزالی در الإحیاء میگوید: از موارد شادی کردن به خاطر آمدن پیامبر صلی الله تعالی علیه و علی اله و سلم  شعر خواندن مردم با دف و موسیقی بود در حالی‌که میگفتند:

از جانب ثنیات الوداع ماه بر ما روی آورده، شکرگزاری بر آنچه که دعوت کننده به سوی خداوند(ما را) به سوی آن فرا خوانده بر ما واجب است

 

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً