جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بازگشت به تصوف

 

خطرات استفاده سیاسی و ضرورت  رعايت انصاف

تصوف اسلامی نمایانگر پدیده ای عمیق و گسترده با مظاهر و جلوه های متعدد در تاریخ و واقعیت اجتماعی و مدنی ماست. با این حال، نمی‌بینیم که تصوف جایگاه طبیعی خود را در فهرست اولویت‌های پژوهش علمی و تلاش فرهنگی داشته باشد و این امر دلایل مختلفی دارد. مهم ترین آن سخنرانی رنسانس است که اولویت های فرهنگ عربی-اسلامی را بازتنظیم کرد. این سخنرانی عمدتاً یک سخنرانی عقلانی و علمی بود که از آنچه برخی آن را یک سخنرانی «افسانه ای و معجزه‌ آسا» می‌ نامیدند فاصله داشت. بدین ترتیب جایگاه اعتزال و معتزله مطرح آنجا شد و این پدیده پایان یافت و به موضوع تاریخی تبدیل شد. با وجود این که تصوف یک نظام شناختی اجتماعی و حتی سیاسی مستمر و مؤثر را تشکیل می دهد، از تصوف و صوفیان در آن سخنرانی گذر کردند.

 

وقتی به فرهنگ اسلامی_عربی مدرن و معاصر نگاه می کنیم، در می یابیم که تصوف در معرض شدیدترین کارزارهای تحریف، طرد و حتی تمسخر و تحقیر قرار گرفته است. به شکلی که در اندیشه رنسانس، تصوف فرهنگ انحطاط و فرهنگ قبل از رنسانس را نمایندگی می کند، در مطالعات اجتماعی نوعی دینداری عامیانه به حساب می آید، از نظر جریانات اصلاح طلب سلَفی بدعت و گمراهی است و در مطالعات آکادمیک، تصوف یک سبک تفکر افسانه ای و عجائبی است که در نقطه مقابلش منطق عقلانی قرار دارد.

 

معضل واقعی زمانی پیش روی ما ظاهر می شود که وقتی_ با روحیه یک محقق منصف_ به تراث عرفانی خود توجه میکنیم در می یابیم که واژگان فرهنگی ما از طریق نمادها و افراد فعال در فقه، عقاید، علوم کیهانی، علوم کاربردی، پزشکی، داروسازی و حتی در جغرافیا و تاریخ به شکلی هستند که به طور مستقیم یا غیر مستقیم از طریق بزرگان و اساتید مربوطه با تصوف ارتباط دارد. اغماض عقلانی فرهنگ معاصر عرب  نه کمکی به نادیده گرفتن این واقعیت خواهد کرد و نه تحقیر آن. زیرا بحثی از آن دست که بین الجابری و جرج ترابیشی روی داد در مورد اینکه آیا ابوحامد غزالی متعلق به عصر انحطاط است یا اینکه عصر انحطاط مستقیماً بعد از او شروع می شود! کمترین چیزی که درباره این مناقشه می‌توان گفت این است که با عقل گرایی ادعایی خود که تاریخ اندیشه را صرفاً به تاریخ فلسفه عقلانی تقلیل می دهد دیدگاهی به شدت متکبر است. ولیکن در مورد سطح احساس واقعیت، به نظر من مناقشه ای از این دست گویی که روی سطح ماه و به دور از قلمرو اندیشه «زمینی» اسلامی و واقعیت اسلامی روی داده است. لازم به ذکر است که بعضی اهتمامات، به سوی تصوف و صوفیان بازگشته است.

طرف اول، طرف آکادمیک عربی است که اغلب از روند بسیاری از مؤسسات آکادمی و دانشگاه ها در غرب به برگزاری سمینارها یا کنفرانس‌های مشترک، به‌ ویژه درباره تصوف و نمادهای آن، شگفت‌زده می‌شود. مانند مجالس متعددی که در مرجعیت ابن عربی، سهروردی و دیگران برگزار شد. علیرغم اهمیت این رویکرد، همچنان از چند شکاف روش شناختی رنج می برد؛ مهم ترین آن تلاش برای خوانش تصوف از طریق قرار دادن آن در دسته بندی های فلسفی است که در اصل به هیچ وجه در آن قرار نمی گیرد. یا از طریق مقوله ها و جملات قیاسی متداول در مورد حلولیت و وحدت وجود. خواننده ناظر می تواند ده ها مقاله و تحقیق را به یاد آورد که از وحدت وجود نزد صوفیان صحبت می کنند. مقالاتی از ابن عربي وغيره… گویی تصوف اسلامی را نمی توان جز از طریق این عبارت از ویژگی خالص مسیحی، یعنی پانتئیسم (Pantheism) که رنان آن را متداول کرد و فرهنگ معاصر ما از فراتر رفتن از آن سرباز می زند، خواند!

 

طرف دیگری که به تصوف علاقه نشان داد سیاستگذاران داخلی و بین المللی هستند، زیرا امروزه تصوف در جهان اسلام، راحت‌ترین الگو را برای سیاست‌گذاران محلی و جهانی نشان می‌دهد. مطالعه معروف شرکت آمریکایی رند خواستار «اسلام مدنی دموکراتیک» برای حمایت از تصوف در ازای جنبش‌های سلفی-جهادی بود. امروزه افراد زیادی در حال مطالعه تجربه ترکیه هستند و با برخی از شخصیت های مهم در سیاست کنونی ترکیه که با تصوف در ارتباط هستند و با واقع گرایی افراطی متمایز می شوند؛ مانند نجم الدین اربکان و شاگردش رجب طیب اردوغان.

 

البته این مطالعات مورد نیاز تصوف نیستند و بدون شک مطالعاتی اشتباه می باشند، زیرا روزنه ها در اصل مهد تصوف هستند. تاریخ معاصر ما نیز تأیید می کند که تصوف بیشترین نقش را در نبردها و انقلاب های آزادیبخش ملی علیه استعمار اروپایی ایفا کرده است. تصوف آن طور که خیلی ها دوست دارند آن را ببینند، بیهودگی و انفعال نیست؛ بنابراین، چنین رویکردی نیز نادرست است.

 

خواندن میراث عرفانی مستلزم آن است که آن را همانطور که هست، با اجزای واقعی و با روش شناسی مناسب بخوانیم. پس از آن به یک میراث فکری و معنوی منحصر به فرد پی خواهیم برد. مجموعه ای از دانش که قادر به خواندن جهان معاصر در تمام پیچیدگی های آن است و قادر به ارائه راه حل های شناختی، اجتماعی و اخلاقی برای معضلات آن است.  شگفت‌انگیزترین چیز در مورد فرهنگ معاصر این است که نسبت به هر چیزی که از غرب می‌آید بسیار پرشور است. تا به امروز از شناسایی نام های متعددی که به نمایندگان نخبگان فرهنگی در غرب تبدیل شده اند و از دریچه تصوف و میراث عرفانی اسلامی وارد دنیای اندیشه شده اند، خودداری کرده است. نام هایی نظیر رنه گنون، فریتیوف شون، هانری کوربین، سید حسین نصر، مارتین لینگر، تیتوس بورکهارت و ده ها تن از متفکران نخبه غربی دیگر که یک جنبش فکری یکپارچه را پایه گذاری کردند که در غرب به سنت گرایی  (Traditionalism) معروف شد. این متفکران که احساس عمیق خود را از فروپاشی و از دست دادن بشر بیان کردند، امروز در نتیجه از دست دادن ایمان و از بین رفتن بعد معنوی تمدن مدرن رنج می برند. آنها این مسائل را در سطحی بسیار پیچیده و به شیوه ای عمیق و جذاب مطرح کردند. اگرچه پیشگامان این جریان متفکران و اساتید برجسته ای هستند که در بزرگترین دانشگاه های جهان دارای جایگاه معتبری هستند، اما فرهنگ عرب امروزه از به رسمیت شناختن آنها خودداری می کند.

 

تلاش هایی که در جهت خوانش واقعیت امروز تصوف به عنوان یک پدیده دینی و شرایط اجتماعی انجام شده است را باید در جامعیت آن مشاهده کرد. اغلب می بینیم که تمرکز پژوهشگران و علاقه مندان به خود پدیده تصوف نیست بلکه بر روی آداب تشریفاتی مشبهه همراه با تصوف و برجسته کردن جادوگری که در حوزه تصوف می گذرد تمرکز دارد؛ ضمن نادیده گرفتن جنبه مهم این پدیده یعنی ذخایر اخلاقی و تلاش عظیم رفتاری و تربیتی این نهاد عظیم دینی، اجتماعی و فکری که با تلاش های خود به حفظ تعادل اجتماعی و اخلاقی جامعه معاصر ما کمک می کند.

 

تلگرام
WhatsApp
چاپ

الَّلهُمَّ صَلِّ على سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ ٱلوَصــفِ وَٱلوَحْيِ وَٱلرِّسَالَةِ وَٱلحِكْمَةِ وَعَلى آلِهِ وَصَحـبِهِ وَسَلِّمْ تَسليماً