مقدمه:
با سپاس و ستایش خداوند، و سلام و درود کامل و تمام بر حبیب و برگزیدهی او در شخصیت و وحی و رسالت و حکمت و سلام و دورد بر یاران و اصحاب وی باد.
در این مرحله از تاریخ معاصر اسلام که میتوان آن را مرحلهای حساس از حیات امت اسلامی دانست، خود را موظف میدانیم تا ویژگیهای مسیری را که منجر به ایجاد حالت تعادل در میان امت میشود، تبیین کنیم، تا عزت امت در دنیا و کرامت آن در آخرت مشخص شود. بر خود وظیفه میدانیم که منابع قدرت معنوی را در دین بزرگ اسلامی خود ذکر کنیم منابعی که میتواند مسلمانان را به بالاترین پلههای پیشرفت و تکامل برساند. آن نیروی درونی که به محض یافتن خروجی مناسب، روح را از بوی معطرش سرشار میکند و ماده را در نظر شخص، تنها، وسیلهای میسازد که باید به منظور مصلحت فردی و اصلاح اجتماعی تسلیم گرداند. نسل معاصر مجذوب تمدن و پیشرفت دیگری است و در امواجی مادی غرق شده است که بر اکثر جنبههای زندگی مسلط شده است. او باید در اصل رسالت محمدی، حقیقت معنوی عظیمی را بفهمد و درک کند که قادر است پیوند متعادلی بین جنبهی معنوی دین خود و جنبهی متمدنانهی معاصر برقرار کند. سنت سرور ما محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) در زمان خود یک تجسم کامل و یکپارچه از امکان دستیابی به هماهنگی بین همه چیز در جهان و موجب امکان تعامل با دیگری از طریق گفتار و عمل بود. انسجامی که انسان را به سوی تحقق انسانیت کامل و شایستگیاش برای خلافت در روی زمین پیش میبرد.
روشی که همه مفاهیم جامع اسلامی را در تمام سطوح معنوی و اجتماعی و تاریخ و حقایق آن در برمیگیرد، هدف رسالت ماست، و از خداوند متعال میخواهیم که نیل به هدف مورد نظر را محقق سازد که موفقیت از جانب خداست. درود و سلام خدا بر سرورمان محمد (صلی الله علیهوآله وسلم) و صفات و وحی و رسالت و حکمت او و بر یاران و اصحاب وی باد.
مغهوم لغوی و اصطلاحی طریقت:
معنای اصطلاحی (طریقت) در نزد صوفیان، با معنای لغوی آن تفاوتی ندارد. طریقت در لغت، روش یا مسیری است که به راحتی و به سهولت به مقصد میرسد و از نظر شیخ محمد کسنزان یعنی: روش یا شیوهای که شیخ طریقت از راه تطبیق کامل ظاهر و ماهیت آن با شریعت اسلامی، از کتاب و سنت پاک استنباط کرده است. مفهوم طریقت در اصطلاح صوفی از مفهوم لغوی آن خاصتر است. رجوع کنید به: فرهنگ لغت اساسی عرب- گروهی از زبانشناسان ارشد عرب که به سفارش سازمان تربیت علوم و فرهنگ وابسته به سازمان ملل- اتحادیه کشورهای عربی تهیه شده است- لاروس- ۱۹۸۹- ص۷۹۲.
طریقت از چه زمانی و چرا در اسلام ظهور پیدا کرد؟ پرسشی قدیمی که ذهن بسیاری از افراد را درگیر کرده است. از سویی دیگر برخی میپرسند: اگر طریقت صحیح است، چرا پیامبر بدان امر ننموده است و چرا خطمشیها و روشهای آن را که متناسب با آیینها و مکاتب با هم متفاوتند، تصریح نکرده است؟
در واقع یک تصور غلط و رایج در میان مردم در مورد این موضوع وجود دارد. بین پیدایش اصطلاح طریقت به عنوان لفظی که دلالت بر آن دارد و بین وجود طریقت به عنوان یک واقعیت شرعی اسلامی که از روزهای اول تا رحلت پیامبر اعظم و انتقال دانش و انوار وی به خلفا و جانشینان بعد از ایشان با اسلام همراه بود، تفاوت زیادی وجود دارد.
درست است که اصطلاح (طریقت) در عصر ظهور محمدی رایج نبود اما این بدان معنا نیست که ماهیت و واقعیت آن وجود نداشته است. اصطلاح طریقت با بسیاری از اصطلاحات اسلامی که در واقع بدون وجود لفظی که دال بر آنها باشد وجود داشتند، تفاوتی ندارد. در زمان رسالت برخی از صحابه بزرگوار به تلاوت قرآن کریم و قرائت آن در طول شب و پایان روز، پایبند بودند و این امر مشغلهی آنها شده بود. اما آنها در آن زمان به عنوان (قاری) شناخته نمیشدند و به همین ترتیب کسانی نیز بودند که تلاش میکردند احکام شرعی را در برخی مسائل فرعی استنباط کنند لیکن در آن برههی زمانی تا قرن دوم هجری نام فقیه بر آنها اطلاق نمیشد و بر چیزی که در آن تخصص داشتند و اصطلاحا در درک (علم فقه) منحصر به فرد بودند، اطلاق نمیشدند. پس این به چه معناست؟
این بدان معناست که جوهرهی همهی علوم انسانی از جمله (علم طریقت) در دوران اولیهی رسالت وجود داشته اما به نامهایی که صاحبان تمام علوم بعدها بدان نام نامیده شدند، شناخته نمیشدند. آن چه باید در نظر داشت این است که اطلاق یک نام خاص به موضوعی مثل (طریقت) اطلاق یک نام خاص به یک نوزاد تازه متولد شده نیست. در نتیجهی گسترده شدن این مفهوم، نامگذاری آن هم دچار تحولاتی شده است. ناگفته نماند اختصاص هرگروه از علما به یکی از علوم شریعت اسلامی به این معنا نیست که آنها بقیهی علوم را رها کردهاند لذا هر یک از آنان قرآن میخواندند و حدیث نبوی را حفظ مینمودند و احکام فقه را میآموختند و برای حضور در پیشگاه خدا و رسیدن به مقام نیک میکوشیدند. به همین ترتیب همگی آنان تا آنجا که میتوانستند به بقیهی علوم اسلامی که در آن زمان گسترش یافت، پایبند بودند. (۱)
شاید کسی بگوید: «فرض میکنیم که این درست است و جوهرهی علوم اسلامی در صدر اسلام وجود داشته و صفات آن تنها پس از نیاز به آنها در قرن دوم ظاهر شده است؛ حال آیا طریقت نیز در بین آن علوم بوده است؟
در پاسخ به این سوال، بسیاری از صوفیان به متنی از محمد صدیق غماری پرداختند که در آن میگوید: از میان مواردی که از دین محمدی نشأت گرفته اولین چیزی که طریقت را بنا نهاد، وحی آسمانی بود. -همان طور که مشخص است- این بدین خاطر است که مقام احسان و نیکی آن است که (خدا را طوری پرستش کنید که گویی او را میبینید و اگر شما او را نمیبینید او شما را میبیند) و این مقام سومین رکن دین پس از اسلام و ایمانی است که پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیث جبرییل تبیین نموده است و در آن میفرماید: این جبرییل علیهالسلام است که آمد تا دین شما را به شما بیاموزد. (۲) با تاکید بر این که هرکس از (احسان و نیکی) که طریقت است تخلف کند، به مراتب کمال دست نیابد زیرا یکی از ارکان دین را ترک نموده است. هدف نهایی که طریقت به آن اشاره میکند و بدان فرا میخواند، مقام احسان و نیکی پس از اسلام و ایمان است.(۳)
اگر چه این متن، گفتههای ما را مبنی بر این که اصل طریقت از جوهرهی رسالت اسلامی نشأت گرفته، تایید میکند اما به عقیدهی ما ابعاد واقعی اصطلاح طریقت در قوانین اسلامی را ارائه نمیدهد زیرا؛ مفهوم طریقت در اسلام را محدود به یکی از ارکان دین میکند که همان (احسان) است ولی در واقع طریقت متعلق به ارکان سهگانه دین (اسلام، ایمان، احسان) است. تعلق لازم به ملزوم. ولی آنچنان که برخی تصور میکنند این تنها شامل رکن احسان نمیشود بلکه در درجهی اول شامل اسلام سپس ایمان و بعد احسان میگردد. پس احسان بدون اسلام و ایمان، پذیرفته نیست. لذا طریقت انطباق عالی و کامل سه رکن دین بدون جدایی و تقسیمبندی است. اگر وحی آسمانی، همانطور که در حدیث جبرییل آمده بر آن نازل شده باشد و این چیزی است که ما به آن اعتقاد داریم، پس بر هر سه رکن دین نازل شده است.
تعدد روشها:
از آنجا که طریقت کاربرد عملی سه رکن دین (اسلام، ایمان، احسان) است و هر مسلمانی در اجرای این احکام از نظر معنوی روش خاص خود را دارد، بر این اساس هر مسلمانی شیوهی خاص خود را دارد که او را به خداوند متعال مرتبط میسازد و بدو وصل میکند. از این رو گفته شده: “به تعداد تمام خلایق راه (رسیدن به خدا) وجود دارد” (۴)
این یعنی رفتار هر فرد مطابق با استعداد و توانایی اوست، که در وجود خود حس میکند. به این معنی که هر موجودی برای ارتباط با خدا شیوهی خاص خود را دارد و این ارتباط را شیخ محمد کسنزان، رابطهی ایمانی توصیف میکند؛ آنجا که میگوید راههای رسیدن به خدا چیست؟ این راهها قطعا راههای مادی نیستند و خداوند برتر از آن است… آنها راههای معنوی هستند و حالاتی ایمانی هستند که بنده را به پروردگارش وصل میکند. و هیچ چیز جز ایمان و عمل صالح، بنده را به خداوند تعالی نمیرساند. پس کسی که واقعا مومن باشد، اعمال نیک انجام میدهد و برای او راهی وجود دارد که وی را به خداوند نزدیک سازد. آنکه گمراه است مرتکب افعال زشت میگردد و او نیز راه دیگری دارد که وی را از خداوند دور میسازد. از آنجا که ایمان و عمل در بندگان نسبی است و در وجود افراد متفاوت است، لذا هر بندهای روش خاصی دارد که او را به خدا متصل سازد.
از سخن شیخ محمد کسنزان چنین برداشت میشود که طریقت همان ایمان و عمل صالح است و از طریق نسبیت ایمان و عمل نیک نزدیکی بنده به پروردگار و دوری او از خداوند مشخص میشود. آیا این درک یا اعتقاد به واژهی طریقت، با چیزی که شرع اسلامی آورده است، تناقض دارد؟ یا این که با تعمق در این موضوع مشخص میشود که طریقت جوهر شریعت و شریعت منبع طریقت است؟
عوف بن مالک میگوید: ما نه تن نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نشسته بودیم که فرمود: آیا با رسول خدا بیعت نمیکنید ما تازه با بیعت کردن آشنا شده بودیم پس گفتیم ما با شما بیعت کردهایم. باز فرمود آیا با رسول خدا بیعت نمیکنید؟ میگوید پس ما دستان خود را دراز کردیم و گفتیم: ای رسول خدا ما با تو بیعت کردهایم پس برای چه باید (دوباره) بیعت کنیم؟ فرمود برای اینکه خدا را بپرستید و هیچ چیز را با او شریک نگیرید و نمازهای پنچگانه (بخوانید) و فرمانبرداری کنید و از مردم درخواست ننمائید، زیرا من برخی از مردم را دیدهام که وقتی تازیانه از دستشان میافتاد از دیگری نمیخواستند که تازیانه را به دستشان بدهد(۵)
سالها گذشت و چند تن از آنان فقیر شدند اما عهدی را که بر آن بیعت بسته بودند، فراموش نکردند. آنها هرگز از مردم چیزی نمیخواستند حتی اگر تازیانه یکی از آنها روی زمین میافتاد، در حالیکه او بر پشت شتر یا اسب خود بود، از کسی نمیخواست که آن را به او بدهد بلکه از چارپای خود فرود میآمد تا خودش تازیانه را بردارد و البته ما میتوانیم تصور کنیم یک تن از آن افرادی که با رسول خدا بیعت کردند از هیچکس یک لیوان آب نیز نخواسته است. (۶)
در اینکه طریقت کجاست؟ و این حدیث چه ارتباطی با مفهوم جامع طریقت دارد؟ گفتیم طریقت انطباق کامل ارکان دین است و رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) تصریح فرموده که این افراد باید در دو جنبهی اصلی با او عهد ببندند. اولاً جنبهی عبادی و اعتقادی که نمایندهی عبادت، توحید و نماز است. ثانیا جنبهی عملی که در همه چیز تجسم دارد، اطاعت است به ویژه درخواست نکردن چیزی از مردم. یعنی عدم درخواست از مردم، هر چه قدر هم ساده باشد.
این پیمان آنان با خداوند به دستان پیامبر است و این طریقهی آنان است که نبی اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) آن را برایشان ترسیم نموده است و بر اساس تطبیق آن، مراتب و جایگاه آنان محقق میشود. (و مَن أوفی بِما عاهَد علیه الله فَسیؤتیه اجراً عظیماً: هر که بدان عهدی که با خدا بسته وفا کند او را مزدی بزرگ میدهد.»(۷) طریقت ایشان عبادت و اعتقاد و عمل در چارچوب اطاعت خداوند و رسولش و اولیالامر است. اگر کمی در شرط اخیر این معاهده تامل کنیم ابزار عجیبی برای بالابردن جایگاه این افراد در سه رکن دین (اسلام ایمان احسان) مییابیم… چگونه؟
در حالت عادی یک فرد چقدر نیاز دارد که از مردم در امور کوچک و بزرگ کمک بخواهد؟ تقریبا بسیار زیاد… در این جا هرگاه یکی از آن افراد نیاز پیدا میکرد از کسی چیزی بخواهد یا درخواستی بنماید، عهد و پیمان او با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در ذهن و قلب او حاضر میگردد و این یادآوری او را از درخواست نمودن بازمیدارد و خود، کار خویش را انجام میدهد. این حضور رسول خدا و حضوری نزد خداوند متعال است و این اطاعت از رسول خدا (ص) همان اطاعت از پروردگار است. (مَن یطِع الرَسول فقد أطاع الله) (٨): هرکس رسول خدا را اطاعت نماید پس خداوند را اطاعت کرده است.» این آموزش عدم وابستگی به افراد در امور کوچک و بزرگ، بنده را برای توکل به خداوند تعالی و اعتماد قلبی به او در هر لحظه پرورش میدهد و رسول خدا با این پیمان خاص و با این بیعت ویژه و این روش برای این دسته از اصحاب ، روش و مسلکی را ترسیم نمود که پیمودن آن را با ارکان سهگانه دین (اسلام ایمان احسان) محقق میساختند.
اسلام: زمانی که خدا را عبادت میکنند چیزی را برای او شریک نمیگیرند و واجبات خویش را سر وقت ادا میکنند.
ایمان: پایبندی آنان به آن چه که با خدا و رسولش عهد بسته بودند.
احسان: حضور مداوم در نزد خداوند متعال از طریق یاد خدا در هر امری که نیازمند درخواست از مردم است. این همان معنای طریقت برای این افراد است.
بیائید یک مثال دیگر بزنیم: از امام بخاری در صحیح و از ترمذی روایت است که حکیم بن حزام میگوید: از رسول خدا درخواستی کردم و او به من عطا نمود و باز درخواست کردم و او اجابت نمود. سپس فرمود: ای حکیم، این مال دلچسب و شیرین است بنابراین هر کس آن را با سخاوت نفس به دست آورد، از آن برخوردار میشود و اگر با تسلط نفس به دست آورد، برکتی در آن نخواهد بود و مانند کسی میگردد که که میخورد و سیر نمیشود و دست گشاده بهتر از دست بسته است. حکیم میگوید: گفتم ای رسول خدا قسم به کسی که تو را به حق مبعوث نمود من زین پس چیزی را از کسی نمیپذیرم تا زمانی که این دنیا را ترک کنم.(۹) ابوبکر، حکیم را فراخواند تا عطایی به او بنماید اما او نپذیرفت سپس عمر او را فراخواند تا به او عطا کند و او باز نپذیرفت. پس گفت ای جماعت مسلمان من حق خود را که خدا از طریق این غنیمت به او اختصاص داده است به او عرضه داشتم و او از گرفتن، امتناع کرد. حکیم پس از پیامبر تا هنگام مرگ، از هیچ یک از مردم چیزی نگرفت تا به دیدار حق شتافت. (۱۰)
برای تربیت نفس راههای زیادی وجود دارد که مصداق آن در این جا بیان میشود. وضعیت حکیم کاملا با وضعیت صحابه در حدیث قبل متفاوت است. چنان که به نظر میرسد، حکیم، عاشق مال و تشنهی آن بود. روحش بدان وابسته بود و بدون شک رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به واسطهی نور ربانی خویش بر این امر واقف بود. بنابراین با او دربارهی چیزی که در وجودش بود سخن گفت و مشکلش را به او متذکر شد. لذا روح کلامش مانند دارویی شفابخش بر مرض پنهان وجود حکیم نازل گشت بنابراین راهی جز قبول داروی نبوی نیافت. واکنش او علاج آن حرص و طمع کاشته شده در جانش بود. حتی او از حقی که برای او تقسیم شده بود چشم پوشید؛ زیرا جز درآمد و تلاش خود، دیگر چیزی از دنیا نمیخواست.
بدیهی است که در خطبهی رسول خدا یک قدرت پنهان و معنوی الهی وجود دارد و هر که را شایستهی آن ببیند بدان معالجه میکند و تاثیر برکت و نورانیت آن در قلب و روح باقی میماند. بر آن صحابه از همت و قدرت و عزم و اراده نیروی استمرار بر طاعت داده شد، چیزی که هزاران موعظه جدای از آن قدرت روحی و برکت محمدی آن کار را انجام نمیدهد.
طریقهای که صحابی جلیل القدر حکیم بن حزام از رسول خدا دریافت نمود، سبب عفت و زهد و استقامت او شد و دلیل نفوذ فرمان رسول خدا در درون او تا زمان مرگش شد. آنچه برای حکیم اتفاق افتاد، فقط موعظهای نیست که در جانش تاثیر گذاشته باشد و او را وادار به انجام کار نماید. کسی که موعظه میخواهد چهقدر توصیهی موعظه کنندگان را میشنود ولی پند نمیگیرد و آنها را به کار نمیبندد…. زیرا رسول خدا آن چیزی را که برای معرفت خودش وصف شده بود برای حکیم توصیف کرد زیرا در آن شفای نفس و سلامت دل وجود داشت. ایشان موضوع دیگری را برای مردی توصیف نمود که نزد وی آمد و گفت: یا رسول الله قوانین اسلام برای من زیاد شده است بنایراین چیزی به من بگوئید که به آن پایبند باشم. پس رسول خدا فرمود: زبانت دائما با نام خدا تر گردد.(۱۱)
چرا پیامبر وی را به کثرت نماز یا چیز دیگر امر نفرمود؟ زیرا ذکر فراوان همان چیزی بوده که با حال این بنده متناسب بود و همین بس است که در اینجا به حدیث رسول خدا اشاره کنیم که در آن میفرمود: هرکس از آنچه برای آن خلق شده، پیروی میکند تا متوجه شویم که راهنمایی روحانی به انسان در آنچه برایش خلق شده یاری میدهد و او را به کوتاهترین مسیری که وی را به پروردگارش نزدیک میسازد، هدایت میکند. به راستی این احادیث شریف دلیلی واضح بر وجود طرق مختلف برای رسیدن به خداوند تعالی و تاکید این سخن است: ( به اندازهی همهی مخلوقات راه وجود دارد).
منبع و زیرشاخهها:
شیخ محمد کسنزان میگوید: راههای رسیدن به خدا اگر زیاد باشد در همه حال باید از یک منبع سرچشمه گیرد که آن پیامبر اعظم یا میراث معنوی اوست و باید با یک هدف یعنی رسیدن به خداوند متعال خاتمه یابد و همهی روشها از آن منبع نشات نمیگیرد و به آن غایت ختم نمیشود بنابراین به آن راه، راه شرعی اسلامی نمیگویند. رسول خدا به اصحاب بزرگوار راهها و طرقی را آموخت که ایشان را به خداوند متعال میرساند. هر صحابهی بزرگ مسیر خاص خود را داشت که با شرایط و تواناییهای روحی و روانی او در تعامل با خداوند مطابقت داشت و آن راه را از برکت همراهی با رسول خدا به دست میآورد. کسانی بودند که با کوشش در دعوت یا صدقه دادن یا علم یا جهاد، به خداوند متعال نزدیک میشدند. هرکس به روش خود. در این باره از حذیفه بن یمان نقل شده است که او از ترس سقوط در ورطهی شر، غالبا تمایل داشت دربارهی آن سوال کند از این رو سری الهی به او داده شد که با آن اسامی همهی منافقین و حالات آنان را میدانست و از مسائل و جنگها و فتنهها تا آخرالزمان خبر داشت.(۱۲) و به همین ترتیب همهی صحابهی بزرگوار، یاران طریقت بودند و به خاطر انجام عبادات آشکار، مشهور بودند همانگونه که به زهد و تقوا و پرهیزگاری و اخلاص و دلدادگی و (پایبندی) به همهی احکام پنهانی نیز شهرت داشتند و ارتباطی معنوی با رسول خدا داشتند و ایشان را دوست میداشتند و وی را از خود و بر همهی داشتههایشان برتر میدانستند و پیامبر خدا روح آنان را با دعا و لمس و نگاه، تزکیه میبخشید و قلبشان را تطهیر میکرد… و آنها که (رضوان خدا بر ایشان باد) به برکت و مناعت نورانی پیامبر در مسیر اجرای کامل شریعت قدم برمیداشتند. پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) وارث معنوی محمدی، حضرت امام علی بن ابیطالب (علیه السلام) است. او جانشین شایستهی این میراث الهی است و ایشان چون مرکز معنویت بود که مسیرها از آن منشعب میشد و همهی اهل طریقت به وی منتسب میشود و او استاد آنان است که همهی راههای صوفیه به ایشان ختم میشود.(۱۳)
پس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به دانشمند امت عبدالله بن عباس اشاره میکنم آنجا که میگوید: «همهی آنچه از علم تفسیر و امور مربوط به آن داریم از علی گرفته شده است و ما مانند قطرهای در اقیانوس علم او هستیم» (۱۴) و نیز این همان چیزی است که شیخ الطائفتین جنید بغدادی با این سخن خویش آن را تاکید میکند:« سرور ما در این مورد (طریقت) پس از نبی اکرم، علی بن ابیطالب است. او مردی است که علم لدنی به وی عطا شده است.» (۱۵) درصورتی که امام علی (علیه السلام) منبعی است که از آموزشها و دستورات وی راه و روشهایی که بندگان را به سوی خدا سوق میدهد، منشعب میگردد. بدین ترتیب پس از سفر وی به آخرت پیشوایان مسلمان و بزرگان عارف و دانا امثال غوث کیلانی و سید احمد رفاعی بزرگ و شیخ غوث عبد الکریم شاه کسنزان (قدس الله اسرارهم اجمعین) این امانت را بر دوش گرفتند.
طریقتی که این بزرگان دانشمند بار امانت آن را بر دوش کشیدند در مسالهای اساسی و اصلی با سایر طرق بندگان تفاوت دارد که همان اذن ربانی است زیرا در سراسر نقاط اسلامی گسترش یافته است. راه دیگر بندگان چیزی جز تفسیرات شخصی نیست که اگر با ارکان سهگانه دین (اسلام ایمان احسان) مطابقت داشته باشد خوب است وگرنه این تفسیرات به صاحبش بازگردانده میشود و مسئولیتش با خود اوست. مسلمان مختار است به روشی که صلاح میداند برای تحقق ارکان دین خود، در طاعت و عبادت بکوشد و عواقب صحت و بطلان آن را متحمل شود یا این که به شیوخ دانا رجوع کند و روش او را که خداوند متعال و رسولش مجاز کرده، به کار گیرد و با شیخ پیمان ببندد که از او پیروی نماید و اوامر و نواهی او را اجرا کند. در این زمان با اقتدا به حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) که خود نیز با اصحابش چنین میکرد، مسئولیت تربیت مرید از نظر شرعی بر دوش شیخ است. و باید با توجه به توانایی و شرایط وی به تدریج از نظر معنوی او را ارتقا دهد.
در اینجا شایسته است که به اهمیت و ضرورت اینکه مسلمان باید طریقهی شیخ کامل را دنبال کند تا آن را فراگیرد و در همان مسیر قدم بردارد اشاره کنیم زیرا آن راه مجاز و تضمین شده است. بنابراین اگر شخص مسیری را در پیش گیرد که خود آن را صحیح میداند یا نفسش بدان امر میکند، در این صورت چه تضمینی هست که او در مسیر صحیح گام برداشته و هوای نفس را پیروی ننموده است.
یکی از مهمترین تواناییهای نفس انسان این است که میتواند عقل را تسخیر کند تا توجیهی برای اعمال خود بیابد و اگر نفس، عقل را تسخیر کند، انسان کاملا مطیع آن میگردد و چنین به نظرش میرسد که عملش عقلانی و مطابق با شریعت است ولی در واقع (این عمل) نفسانی است و این همان نقطهی خطری است که بزرگان طریقت از آن بر حذر میدارند و از تسلط نفس بر اراده هشدار میدهند و هوای نفس همین را میخواهد لذا با توجیهات عقلانی اهمیت و ضرورت خواستهی خود را پررنگ میکند و با منطق آشکار تاثیر هوای نفس بر اراده را نفی میکند؛ بلکه ممکن است فراتر از آن رود و بر عدم خودخواهی و برتربینی در خود این اراده قائل شود و این برای کسانی که نفس را آزمودهاند و راه نفوذ آن را شناختهاند، آشکار است.
از این رو بزرگان طریقت بهترین راه مبارزه با هوای نفس را تسلیم این اراده بر (غیر) میدانند که هوای نفس در آن سهمی ندارد، پس به تدریج در سطح خواستهها ضعیف میشود و روح در وجود انسان ظهور میکند و این (غیری) که فطرت، ارادهاش را تسلیم نموده در نزد اهل طریقت (شیخ) نامیده میشود. لذا این دلیلی است برای سفر انسان در راه شناخت حق… و همانند مربی است که سرگردانیهای نفس را اصلاح میکند و مانند تأدیب کنندهای است که شاگرد را آنچنان که شایسته است برای حضور در پیشگاه حضرت آماده میکند… جناب شیخ عبدالقادر کیلانی در روش تعلیم و تربیت که توسط شیوخ بزرگ و شاگردانشان دنبال میشود میگوید: شیخ، شاگرد را برای رضای خدا میپذیرد نه برای خود. بنابراین به حکم نصیحت با او رفتار میکند و بر او ترحم مینماید و به هنگام ناتوانی در تحمل ریاضت، با او با مهربانی رفتار میکند و همانند تربیت مادر بر فرزند و پدر دلسوز حکیم و دانا بر فرزند خویش، او را تربیت میکند. از این رو او را به آسانترین راه میبرد و آن چه را که نمیتواند تحمل کند به وی تحمیل نمیکند. سپس سخت میگیرد و به او دستور میدهد که از پیروی از فطرت ور همهی امور خود دست بردارد و از مجوزهای شرع پیروی کند و بدین ترتیب از قید و بند طبیعت و فرامین آن رهائی یابد و در قید شرع و بندگی آن واقع شود. سپس کمکم او را از انعطافپذیری به عزم و ارادهای قوی منتقل میسازد و خلق و خوی انعطافی را پاک میکند و عزم راسخ را جایگزین آن مینماید. اگر در ابتدای کار در او تلاش راستین و ارادهای قوی ببیند یا پرتو نور الهی و مکاشفه و علم و معرفت از سوی خداوند متعال بر پایهی سنتی که خدا در میان بندگان مومنش از میان اولیا و احباب و دوستداران قرار داده درمییابد، سپس در این هنگام از چیزی مسامحه نمیکند بلکه سخت میگیرد. … و در نظر او حالات و اعمالش ناچیز میشود تا مبادا هلاک شود زیرا که شگفت است بنده از چشم خدا میافتد (۱۶). این چیزی است که به سختی توسط اهل طریقت در مورد جایگاه شیخ و ضرورت وجود وی در ارزیابی زندگی معنوی شاگرد ذکر شده است.
آنچه بزرگان طریقت هشدار دادهاند این است که انسان شیوهی خاص عبادت خود را به شیوهی شیخ و عارف کاملی تغییر دهد که طریق و مسلک آن را آزموده و از ورودی و نتایج آن آگاه است. آنها از چندین متن قرآنی استنباط کردهاند از جمله این سخن خداوند: «قل إن کنتم تحبّون الله فَاتّبعونی بِحُبّکم الله و یغفر لکم ذنوبکم و الله غفور رحیم) (١٧) :بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروی کنید تا او نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده مهربان است» پیروی از پیامبر اعظم در زمان حیات ایشان همانند پیروی از شخص شریف وی پس از رحلت با پیروی از وارثان معنویاش، همسان است.(۱۸) و از آن جمله است این سخن (الرّحمن فاسأل به خَبیراً) (١٩) :اوست خدای رحمن دربارهی او از کسی بپرس که آگاه باشد» یعنی پرس و جو کنید چه کسی در این زمینه دانا و عالم است پس از وی تبعیت کرده و به او اقتدا کنید همچنان که ابن کثیر در تفسیر خود چنین میگوید و سخن خداوند در این باره این است: «فاستقم کما اُمرت و من تاب معک) (۲۰) : همراه با آنان که با تو رو به خدا کردهاند همچنان که مامور شدهتی ثابت قدم باش» در تفسیر کبیر فخر الدین رازی آمده است که این کلمه جامع در زمینهی اعتقادات و اعمال است چه مختص به آن باشد و چه مربوط به تبلیغ وحی و بیان قوانین باشد و بیتردید وفاداری بر ایستادگی واقعی بسیار سخت است.
« ابن عباس میگوید: در تمام قرآن آیهای محکمتر و سختتر از این آیه بر پیامبر نازل نشده است به همین دلیل است که پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلم فرمود: «سوره هود و خواهرانش (سورههای واقعه، قارعه، الحاقه، شمس) مرا پیر کردند. از برخی روایت شده که گفتهاند: پیامبر را در خواب دیدم و به او سلام کردم و گفتم: نقل است که شما فرمودهاید سوره هود و خواهرانش مرا پیر کرد. فرمود : بله. سپس گفتم: کدام آیه؟ این آیه را خواند «فاستقم کما امرت(۲۲)» (۲۳)
آیات شریف دیگری که بیانگر این ضرورت است که انسان باید از افراد دانایی که خداوند، علم لدنی و شایستگی الهی به وی داده است، سوال کند تا مردم را به راه و مسیر مستقیم خداوند هدایتشان کند. «و کذلک أوحینا إلیک روحًا من أمرنا ما کنت ندری مَا الکتاب و لا الإیمان و لکن جعلناه نوراً نهدی به من نشاء من عبادنا و إنّک لَتهدی إلی صراطٍ مستقیم (٢۴):همچنین کلام خود را به فرمان خود بر تو وحی کردیم و تو نمیدانستی کتاب و ایمان چیست ولی ما آن را نوری ساختیم تا هر یک از بندگانمان را که بخواهیم و تو به راه راست راه مینمایی» پرسشی از ولی راهنما به منظور پیروی از وی و استفاده از علوم و اسرار او قطعا جایگاهی است که خداوند به بندگان شریف خود اختصاص داده است و موسی کلیم الله هنگامی که میخواست با بندهی صالح همراه شود در عمل به این امر کوشش نموده است. «قال له موسی هل اتَّبعک على أن تعلمنّ ممّا علمت رشداً) (٢۵) : موسی گفت: آیا با تو بیایم تا آنچه به تو آموختهاند به من بیاموزی» این داستان مشهور نشان میدهد که یک فرد فارغ از مرتبهی علمی و مذهبی خود به ولی و راهنمایی نیاز دارد که او را به راه راست هدایت کند. به همین سبب جناب شیخ عبدالقادر گیلانی، شیوخ را چنین توصیف میکند: که آنها راهی به سوی خدا و نشانهی خداوند و به مثابهی دری هستند که از طریق آن به سوی خدا میروند. (۲۶) قطعا آنها راهی به سوی خدا بودهاند زیرا همه حرکات و سکون و سخنان و اعمال آنان به دستور و اجازهی خداوند میباشد آنجا که خضر میگوید: «و ما فعلته عن أمری ذلک تأویل ما لم تستطع علیه صبراً) (٢٧):من این کار را به میل خود نکردم این است راز آن سخن که گفتم تو را تحمل آنها نیست.» بدین ترتیب آنان اولیاء الله بودند که به اذن خداوند و فرمان او امر به معروف و نهی از منکر میکردند و چه بسا از بزرگان طریقت بودند همان طور که شیخ عبدالقادر کیلانی میگوید: کسی که همراهی سالک با او صادق باشد (سالک) از آن چه در دل دارد لقمهای طعام و نوشیدنی معرفت به او میدهد(۲۸) همان گونه که شیخ احمد رفاعی بزرگ میگوید: «کسی که تو را نصیحت کند، آگاهت ساخته و اگر هدایتت کند تو را رهنمون شده و اگر دستت را بگیرد بلندت میکند اوست که تو را ملزم به کتاب و سنت میکند و تو را از تجدد و بدعت دور میکند… ظاهر او شرعی است و باطنش نیز شرعی است» (۲۹) پس تسلیم امر او شدن و در راه او گام برداشتن بهتر است و آسانترین و کوتاه ترین راه رسیدن به خداوند تعالی است.
حاشیهها:
۱. ن.ک: الطریقه العلیه القادریه الکسنزانیه- شیخ محمد کسنزان- صنعا- ص ٧٨-٧٩.
٢. بخشى از سخنی که امام مسلم در صحیح خویش از کتاب الایمان عمر بن خطاب آورده است- انتشارات احیاء التراث العربی- بیروت- ج١ ص ٣٩.
٣. محدث محمد صدیق غمارى- الانتصار الطریق الصوفیه- ص۶.
۴. المنقذ من الضلال امام محمد غزالی – به تحقیق دکتر عبدالحلیم محمود- انتشارات دار الکتب الحدیثه- ص۱۹۵-۱۹۶.
۵. روایت امام مسلم- باب زکات- ج۲ ص۲۷۱.
۶. النور الخالد محمد(ص) مفخره الانسانیه – محمد فتح الله کولن- دار النیل- قاهره- ج١ ص۴٠٨
٧. فتح: ١٠
٨. نساء: ٨٠
٩.رزأ الرجل ماله: اصاب منه شیئا مهما- المنجد فی اللغه و الاعلام- انتشارات دار المشرق- بیروت- چ۲۹- ص۲۵۷.
۱۰. صحیح بخاری- کتاب فرض الخمس- تحقیق دکتر مصطفی دیب البغا- انتشارات دار ابن کثیر یمامه- چ۳- ۱۹۸۷- ج۳ ص ۱۱۴۵
۱۱. ترمذی- کتاب الدعوات- دار احیا التراث العربی- بیروت- ج۵ ص۴۵۸.
۱۲. از او نقل شده: (مردم دربارهی خیر از رسول خدا پرسش میکردند و من از ترس اینکه شر مرا بیابد، در آن باره سوال مینمودم). روایت بخاری- ج۳ ص۱۳۱۹.
امام علی (ع) از او سوال نمود و او گفت: ( منافقین را شناخت و از مشکلات پرسید که اگر سوال کنید او را بدان آگاه خواهید یافت)
– تحفه العلماء بترتیب سیر اعلام النبلاء- الذهبی- مؤسسه الرساله- بیروت- چ۹- ۱۴۱۳ه- ج۲ ص ۳۶۳-۳۶۶
۱۳. الطریقه العلیه القادریه الکسنزانیه- شیخ محمد کسنزان- ص١٢٠
١۴. البرهان الجلی فی تحقیق انتساب الصوفیه الی علی- احمد بن محمد بن الصدیق غماری- چاپخانه سعادت- مصر- چ۱- ۱۹۶۰ ص۸۹.
۱۵. همان- ص۸۹.
۱۶. ن.ک الغنی ه الطالبی طریق الحق عزوجل فی معرفه الآداب الشرعیه- شیخ عبدالقادر کیلانی- انتشار دارالحریه- بغداد-١٩٨٨- ج٢ ص ۵٧١.
١٧. ال عمران: ٣١
١٨. وارث معنوی محمدى کسی است که علوم شریعت و طریقت را به دست شیخ دانای وارث محمدی سینه به سینه تا زمان حضور پیامبر دریافت نموده و او در عصر خویش تنهاست هرچند تعداد مشایخ زیاد باشد.
۱۹. فرقان: ۵۹
۲۰. هود: ۱۱۲
۲۱. مجمع الزوائد – علی بن ابی بکر هیثمی- دار الریان للتراث، دارالکتاب العربی- قاهره- ۱۴۰۷ه – ج۷ ص ۳۷
۲۲. هود: ۱۱۲
۲۳. تفسیر الکبیر یا (مفاتیح الغیب)- امام فخر الدین رازی- تحقیق عماد زکی البارودی- المگتبه التوفیقیه – قاهره- چ۱- ج۱۸ ص ۵۷.
۲۴.شوری: ۵۲
۲۵. کهف:۶۶
۲۶.الغنیه لطالبی طریق الحق فی معرفه الاداب الشرعیه – شیخ عبد القادر کیلانی- دارالحریه للطباعه- بغداد- ١٩٨٨- ج٢ ص۵٩٨
٢٧. کهف:٨٢
٢٨. جلاء الخاطر من کلام الشیخ عبدالقادر کیلانی- ناشر شیخ محمد کسنزان- عشتار للطباعه و النشر- بغداد- ١٩٨٩- ص٩
٢٩. الحکم الرفاعیه- شیخ احمد رفاعى کبیر- تهیه و تنظیم یاسر سعدى ابراهیم. مکتبه الشرق الجدید- بغداد- ١٩٩٠- ص٧.