سوالات و استفسارات زیادی در مورد توسل جستن به انبیاء و اولیاء و صالحین در پیشگاه خداوند و یا توسل به مقام و منزلت آنان و توجه به آنها، برای درخواست چیزی که غیر از خدا، کسی قدرت انجام آن را ندارد، به ما رسیده است.
یکی از آنان پرسیده است: آیا جملاتی مثل مدد یا رسول الله، دخیلک یا علی، اغثنی یا شیخ و دیگر سخنانی از این دست، شرک آلود و نفیکننده توحید خالص نیست؟
پاسخ: اهل طریقت بر این باورند که توسل به انبیاء و اولیاء و صالحین هم میتواند شرک باشد و هم عامل نزدیک شدن به خداوند، و حد فاصل این دو، جوهر اعتقاد قلبی است؛ یعنی هرکس که اعتقاد داشته باشد که اولیاء با نیروی ذاتی خودشان به فریاد مردم میرسند، این اعتقاد به معنای کمک خواستن از افرادی غیر از خداوند تعالی است و شخصی که با این اعتقاد یاری میطلبد، مثل کسی است که در برابر بتها و معبودهای دروغین سجده کرده است و این سخن خداوند در مورد او انطباق دارد: «الَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِیَاء مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ: آگاه باشید! که دین خالص ویژه خداست و آنان که به جای خدا سرپرستان و معبودانی برگزیده اند و میگویند: ما آنان را جز برای اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک کنند، نمیپرستیم. بیتردید خدا میان آنان [و مؤمنان] درباره آنچه که اختلاف میکنند [و آن آیین توحید و شرک است] داوری خواهد کرد؛ قطعاً خدا، آن کس را که دروغگو و بسیار ناسپاس است، هدایت نمیکند.»
(۱) اما کسی که اعتقاد قلبی دارد که انبیاء و اولیاء بندگان خالص خدا هستند که جز به اذن الهی، چیزی ندارند و اگر اذن خدا نباشد نمیتوانند نفع و ضرری برسانند؛ برخوردشان با این موضوع، مثل برخورد با هریک از اسباب و وسایل مادی دیگر است. چنین شخصی با چنین عقیدهای هیچ اشکالی ندارد که رو بسوی پیامبر و ولی کند و استمداد و یاری بجوید؛ زیرا این کار، یک تعبیر مجازی است که حقیقتش به خدا باز میگردد، کار استمدادکننده در اینجا مثل کسی است که میگوید: «دارو مرا شفا داد» زیرا در حالیکه شفادهنده خدای تعالی است هیچ کس به چنین شخصی اتهام مشرکبودن نمیزند؛ زیرا همه میدانند که سخن او یک تعبیر مجازی است. اما اگر گوینده معتقد باشد که دارو، جدای از خدای تعالی، دارای قدرت شفادهندگی ذاتی است، بیشک مشرک شده است، زیرا عقاید مسلمانان بر یک حقیقت غیر قابل بحث، بنا شده است که همان، عبارتِ «لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم» است.
آنچه گفتیم معیاری ساده و مختصر بود که اهل طریقت با آن شرک و توحید را از هم جدا میسازند، ما برای اثبات این امر که دلایل قرآنی و نبوی فراوانی دارد به چند دلیل از آن میان، اشاره میکنیم:
خدای تعالی بر زبان عیسی (علیه السلام) میفرماید: «وَرَسُولاً إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُم بِآیَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُم مِّنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ فَأَنفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ وَأُنَبِّئُکُم بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَهً لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ: و پیامبری به سوی بنی اسرائیل میفرستد که [به آنان گوید:] من از سوی پروردگارتان برای شما نشانهای [بر صدق رسالتم] آوردهام؛ من از گِل برای شما چیزی به شکل پرنده میسازم و در آن میدَمم که به اراده و مشیّت خدا پرندهای [زنده و قادر به پرواز] میشود؛ و کور مادرزاد و مبتلای به پیسی را بهبود میبخشم؛ و مردگان را به اِذن خدا زنده میکنم؛ و شما را از آنچه میخورید و آنچه در خانههایتان ذخیره میکنید خبر میدهم؛ مسلماً اگر مؤمن باشید این [معجزات] برای شما نشانهای [بر صدق رسالت من] است»
(۲)در این آیه دلایل روشنی وجود دارد مبنی بر اینکه؛ میان قدرت مطلق الهی با نشانهها و معجزاتی که خود او به بعضی از بندگانش بخشیده تا صدق و درستیشان را اثبات کند، ارتباط دارد.
این دیگر گفتن ندارد و شرعا و عقلا هم ثابت شده است که خدا خودش خالق و زنده کننده است و همه چیز را میداند و عیسی (علیه السلام) این صفات را میتواند به اذن خدا به خود نسبت دهد و این کار را نیز میکند.
هر کس معتقد باشد که اصل و منشاء قدرتهای عیسی، از جانب خدای تعالی است و عیسی فقط واسطههای مادی نشان دادن معجزههای خدای تعالی را در دست دارد به توحید و ایمان خالص رسیده است و هرکس که به چیزی غیر از این اعتقاد داشته باشد مشرک شده است مثل؛ کسانی که برای عیسی حالت خدایی قائلند و یا میگویند او پسر خداست. موضوع این است که این امر مبتنی بر اعتقاد قلبی است نه گفتهی زبانی، فرض کنید در همان زمان یکی از حاضران میگفت که ای عیسی برای من با گِل، فلان چیز را درست کن و عیسی نیز به اذن خدای تعالی این کار را انجام میداد و این عمل عیسی باعث میشد که ایمان شخص درخواست کننده، به رسالت عیسی و بندگی خدا زیاد شده و تعلق و محبت و اطاعت از او نیز به عنوان پیامبر خدا در آن شخص سؤال کننده افزایش مییافت، آیا آن شخص به این علت که به عیسی گفته، برای من خلق کن، برای من شفا بده و برای من زنده کن مشرک شده بود؟ قطعا اینچنین نیست، مگر اینکه مرتبه و مقام عیسی (علیه السلام) در قلبش از بندگی به خدائی برسد. این همان معیاری است که اهل طریقت معتقدند برای دادن حکم تکفیر باید حتما از آن استفاده کرد. لفظ و حرف نمیتواند به تنهایی برای مشرک و کافر شمردن بندگان خدا کافی باشد، اگر واقعا کافی بود، چرا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، ابی شیبه را برای کشتن مردی که لااله الاالله گفته بود سرزنش کرد؟ وقتی پیامبر این خبر را شنید، فرمود: «آیا او لااله الاالله گفت و باز هم تو او را کشتی؟» وی پاسخ داد: « ای رسول خدا، او تنها به خاطر ترس از شمشیر این جمله را بر زبان آورده است. پیامبر فرمود: «آیا تو قلبش را شکافتی تا ببینی قلبش هم همین را میگوید یا نه؟ و آنقدر تکرار کرد که من آرزو کردم آنروز مسلمان شده بودم.» (۳) به همین خاطر اهل طریق تاکید میکنند که در مسئله حکم کردن در مورد ایمان مردم، باید به هسته اعتقادات قلبی آنان نگاه کرد و نباید در محدوده گمان متوقف شد. زیرا خداوند تعالی فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ: ای کسانی که ایمان آوردهاید از بسیاری گمانها دوری کنید، زیرا بعضی از گمانها گناه است».
(۴)بیایید در اینجا به یک متن دیگر قرآنی بیندیشیم؛ خدای متعال از قول جبرئیل (علیه السلام) به حضرت مریم (سلام الله علیها) میگوید: «قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلَامًا زَکِیًّا: من فرستاده پروردگارت هستم تا به تو پسری پاک هدیه کنم» (۵) در اینجا میبینیم که جبرئیل بخشیدن فرزند را به خود نسبت داده است در حالیکه وهاب و بخشندهی حقیقی، خدای تعالی است. در جای دیگر خداوند تعالی میفرماید: «إن تَتُوبَا إِلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُکُمَا وَإِن تَظَاهَرَا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَجِبْرِیلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمَلَائِکَهُ بَعْدَ ذَلِکَ ظَهِیرٌ: شما دو زن بهتر است که به درگاه خدا توبه کنید، زیرا قلبهایتان منحرف شده است، اگر شما با هم علیه پیامبر متحد شوید، [کاری پیش نخواهید برد] خداوند، یاور اوست و بعد از آن نیز جبرئیل و مومنان صالح و فرشتگان پشتیبانش خواهند بود» (۶) در تفسیر این آیه آمده است که خدای تعالی و جبرئیل و مؤمنان صالح و فرشتگان، یاران رسول (صلی الله علیه وآله وسلم) هستند.
(۷) این متن آشکارا نشان میدهد که یاریجستن از جبرئیل، فرشتگان یا مومنان صالح، مجاز است و فرقی نمیکند که اگر کسی بگوید: «ای خدا مرا به حق جبرئیل یاری کن» و یا بگوید: «ای جبرئیل یاریام کن.»
در مورد یاری جستن از اولیاء و صالحین نیز وضعیت همینطور است، آن چیزی که به شکل قاطع این امر را اثبات میکند حدیثی است که از ابن عباس (رضی الله عنه) روایت شده است: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «خداوند بر روی زمین، جدا از فرشتگانِ نگهبانی که هر آنچه از درختی میافتد، مینویسند، فرشتگانی دارد پس هر گاه در سرزمینی بودید و دچار گرفتاری شدید بگویید: ای بندگان خدا یاری ام کنید»
(۸)از عبدالله ابن مسعود نقل شده است که گفت: رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: «هر گاه یکی از شما جنبندهاش در سرزمینی وسیع فرار کرد، باید بگوید ای بندگان خدا آن را نگه دارید، ای بندگان خدا آن را نگه دارید، زیرا خداوند بر روی زمین بندگانی را حاضر دارد که آن را نگاه میدارند»
(۹) در شرح این حدیث آمده است که؛ منظور از اینکه خداوند در زمین، افرادی را حاضر دارد، این است که؛ خلقی از مخلوقاتش که خواه انسان باشند، یا جن و یا فرشته، همواره در صحنه حاضرند و جنبندهی رهاشدهی شما را برایتان نگاه میدارند و اگر شخص با نیت صادقانه این سخن را بگوید حتما به یاری خداوند بخشنده، مرادش حاصل میگردد.
روشن است که در اینجا منظور از جنبنده، تنها گاو و یا آهو نیست بلکه شامل غلام و یا چیزهای دیگر نیز میشود. نووی به دنبال این حدیث چنین آورده است که: یکی از شیوخ بزرگ و عالم، برای من حکایت کرد که روزی جنبدهاش، به گمانم قاطرش، فرار کرد و وی این حدیث را خواند پس خداوند قاطر او را فورا، برایش نگه داشت. و نیز گفت: «روزی با جماعتی بودم که چهارپایی فرار کرد و همگی از گرفتن آن درمانده ماندند و من این حدیث را خواندم و چهارپا بدون هیچ دلیلی در جا ایستاد.» (۱۰) مسلم است که قدرت معنوی ممکن است به واسطهی ملائکه و یا صالحان به بندگان خدا برسد همانطور که عایشه میگوید: «شنیدم که رسول الله صلی الله علیه به حسان میفرمود: مادامی که از خدا و رسولش دفاع کنی، روح خدا، همواره تو را تایید مینماید» (۱۱) و این حدیث مربوط میشود به زمانیکه حسان بن ثابت در مسجد النبی شعر میگفت و با آن مشرکان را هجو میکرد. پس تایید و همراهی که در آن، کمک و فریادرسی باشد به جبرئیل منسوب شدهاست و در اینجا نسبتدادن کمک و تایید به جبرئیل، در نزد اهل فقه، مجازی نامیده و در نزد اهل طریقت، وساطتت معنوی نامیده میشود و در نزد ایشان، هیچ فرقی بین این دو نیست زیرا واسطه در اینجا به عنوان وکیل به جای اصیل، کار را انجام میدهد و انجام دهندهی کار مجازی به حساب میآید زیرا فاعل حقیقی، همان خداوند متعال است، این معنی را خداوند متعال به شکلی روشن در سخن خویش بیان داشته: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاء حَسَناً إِنَّ اللّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ: شما آنها را نکشتهاید بلکه خدا آنها را کشته است و تو به سوی آنها ریگ پرتاب نکردی بلکه خداوند این کار را کرد تا مومنان را با آزمایشی نیکو بیازماید، خداوند شنوای دانا است» (۱۲) در تفسیر جلالین این آیه را به اینگونه معنی کردهاند: «شما در جنگ بدر آنها را با نیروی خود نکشتهاید بلکه خداوند شما را یاری کرده و آنها را کشته است و تو ای محمد هنگامی که آن ریگها را به سوی آنها پرتاب میکردی، در اصل خودت نبودی که این کار را کردی زیرا یک مشت شن و ریگ نمیتواند با قدرت پرتاب یک بشر چشمان لشکری را پر سازد بلکه این خداوند بود که با رساندن آن به دشمنان، در حقیقت ریگ ها را پرتاب کرده است»
(۱۳)از نظر ظاهری این مسلمانان بودند که در صحنه جنگ کفار را کشتند و این پیامبر بود که شنها را پرتاب کرد اما از نظر فقها این تنها جنبه مجازی واقعیت است زیرا در آن زمان کُشنده حقیقی دشمنانِ دین و پرتاب کننده شنها خدای متعال بوده است و پیامبر و مسلمانان واسطه ای بودند بین خداوند که فاعل حقیقی بوده است و مشرکان که عمل کشتن روی آنها انجام شده است. حال اگر کسی بگوید مسلمانان در صحنه نبرد مشرکان را کشتند، هیچ اشکالی ندارد و اگر بگویند پیامبر شنها را پرتاب کرده است باز هم اشکالی ندارد. این قاعدهای است که در تمام امور وجود دارد و بدان معنی است که ما نباید برای آنچه که در لفظ وجود دارد، به اندازه آنچه که در اعتقاد قلبی وجود دارد اعتبار قائل شویم.
برای بیان خلاصهای از آنچه که تا اینجا گفتیم سخن ابن تیمیه را میآوریم که در کتاب فتاوی خود میگوید: «بر هر انسان مکلفی واجب است که بداند، مطلقا غیر از خدا فریادرسی وجو ندارد و هر یاری و فریادرسی از جانب اوست و اگر این کار را بر دست دیگری انجام میدهد، حقیقت این است که این کار از جانب خدای سبحانه و تعالی است و برای افرادی غیر از او مجازی به حساب میآید»
(۱۴)این قاعده، همان مبنایی است که اهل طریقت وقتی که میگویند: (مدد یا شیخ) و یا (اغثنی یا استاد) و یا انواع دیگر استغاثهها و استمدادها، آنها اعتقاد دارند که هر گونه یاری و یا دستگیریای که از جانب شیخ و یا استاد به آنها برسد در حقیقت، عطایای ربانی و کمکهای الهی است و نسبتدادن آن به شیخ تنها از نظر مجازی و به عنوان یک واسطه است. این موضوع هیچ تفاوتی با نسبتدادن هر کار دیگری در امور عادی به خداوند ندارد. حضرت شیخ عبدالقادر گیلانی میفرماید: «اعتقاد پیروان کتاب و سنت رسول الله (صل الله علیه آله وسلم) این است که شمشیر به طبیعت خود نمیبُرَد بلکه خداوند به وسیله آن میبرد، آتش بر اساس طبیعیت خود نمیسوزاند بلکه خداوند با آن میسوزاند، غذا بر اساس طبیعت خود سیر نمیکند بلکه خداوند با آن سیر میسازد و آب با طبیعت خود سیراب نمیکند بلکه خداوند با آن سیراب میسازد و تمام اشیا، با وجود اختلافاتی که در جنس خود دارند از این قاعده مستثنی نیستند بلکه خداوند در آنها تاثیر گذاشته و آنها ابزاری در دست او هستند و او هر کاری که بخواهد به وسیله آنها انجام میدهد»
(۱۵)پس آیا میتوان گفت، آن کس که بگوید: آب مرا سیراب ساخت، غذا مرا سیر کرد و یا آتش مرا سوزاند و یا اینگونه سخنانی که بین مردم معمول است، به خاطر این که تاثیر را به سبب (یعنی اشیاء) نسبت داده و به مسبب (یعنی خدا) نسبت نداده است مشرک شده است؟ باید در پاسخ گفت که اینطور نیست بلکه مشرک و ملحد واقعی کسی است که با زبان و دل بگوید طبیعت این تاثیر را از خودش دارد و سیر کردن و سیراب ساختن و اموری مثل این تاثیرات را از ذات خود دارد و از خدایی که آن را خلق کرده دریافت نداشته است، این اعتقاد کاملا و به عینه کفر است. اما کسی که به وجود خدای خالق واحد احد فرد صمدی اعتقاد دارد که نه میزاید و نه زاده میشود، هر چند که با زبان، تاثیر را به اسباب نسبت دهد (مثلا بگوید شمشیر برید) می داند که این نسبت از باب واسطه بودن و مجازی بوده و در حقیقت قدرت خداوند متعال از خلال این یا آن وسیله و سبب تجلی میکند. برای چنین شخصی فرقی ندارد که بگوید غذا مرا سیر کرد، دوا مرا شفا داد، شیخ به فریادم رسید و یا اینکه تمام این امور را به خدای تعالی نسبت دهد.
از دیدگاه شیخ محمد المحمد الکسنزان (قدس الله سره) نیروهای معنوی شیخ طریقت با قدرتهای یک انسان عادی مساوی نیست این نیرو ترقی کرده و به مرحله ذوبشدن در نور الهی میرسد. از ابوهریره نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده: «خداوند فرموده است: هر کس دوست مرا دشمن بدارد و او را اذیت کند من نیز او را اذیت میکنم و محبوبترین عاملی که در نزد من باعث نزدیکی بندهام به من میشود واجباتی است که بر گردن او نهادم و بنده من، پیوسته با نافلهها به من تقرب میجوید تا آنجا که دوستش خواهم داشت پس هرگاه او را دوست بدارم، گوش او میشوم که با آن میشنود و چشم او که با آن میبیند و دست او که با آن عمل میکند و پای او که با آن راه میرود. اگر از من چیزی بخواهد به او میدهم و اگر از من پناه بجوید پناهش میدهم»
(۱۶)بنابراین ولی کامل در تصوف کسنزانی، کسی است که شنیدنش در شنیدن خدا، دیدنش در دیدن خدا، دستش در قدرت خدا، پایش در حول خدا و دعایش در اراده او ذوب شده است، یعنی به قدرتهای خارقالعادهای رسیده است که خدا آنرا به خاطر اکرام او و به عنوان دلیلی بر ولایت و مقامش به وی عطا کرده و به این وسیله نسبت به دیگر انسانها برتری یافته است. شیخ در این مرتبه میتواند صدای کمک خواستن یک نفر را حتی از فاصله دور بشنود، همانطور که صدای کسی را که نزدیک اوست و از وی کمک میخواهد، میشنود. شیخ میتواند همانطور که ما شخص پیش روی خود را میبینیم شخصی را که از دوردستها از او کمک میخواهد ببیند.
میتواند دست یاری روحی خویش را از راه دور دراز کند و او را به شکلی حضوری یاری کند و یا این که برای او در پیشگاه خدا دعا کند زیرا او مستجابالدعوه است و در هر دو صورت به آن کس که درخواست کمک دارد، یاری میرسد و از این وسیله و ابزارِ مناسب، بهرهمند میشود کارهایی مثل موفقیت در معالجه بیمار، متوجه کردن دلهای مردم برای کمک به کسی که نیازمند است، تسهیل در حاضرشدن شخص غایب و یا دیگر حاجات و اسباب که قابل شمردن نیست و به اذن خداوند انجام میشود. وقتی که شیخ صدای استغاثه شخصی را میشنود، در همان لحظه از خداوند تعالی میخواهد که حکم خویش را در مورد آن شخص به وی الهام نماید، اگر خدای تعالی به وی الهام کند که به یاریاش اذن میدهد شیخ با نیروی روحی خویش که از خدا دریافت کرده به او کمک میرساند و اگر الهام کند که یاریاش پذیرفته نیست و باید به آینده موکول شود، شیخ کاری جز دعاکردن و تسلیمشدن در برابر امر خدای تعالی ندارد و پاسخ دعای او حتی پس از مدتها، داده خواهد شد. پس دعای اولیای متقی همچون دعای کسانی نیست که مقبول واقع نشده و رد میگردد؛ خداوند فرموده: « وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ: و داستان راستین دو پسر آدم را بر ایشان بخوان، آنگاه که قربانیى کردند. از یکیشان پذیرفته آمد و از دیگرى پذیرفته نشد. گفت: تو را مىکشم. گفت: خدا قربانى پرهیزگاران را مىپذیرد.» (۱۷) خداوند متعال دعا و قربانی و موارد دیگر را از متقین میپذیرد (۱۸) و از این روست که مردم، آنان را وسیلهای در پیشگاه خدا می دانند.
پینوشت
- الزمر: ۳.
- آل عمران: ۴۹.
- جزء من حدیث رواه مسلم فی صحیحه – تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی – دار احیاء التراث العربی – بیروت – ج۱ ص ۹۶.
- الحجرات: ۱۲.
- مریم : ۱۹.
- التحریم : ۴.
- أنظر : تفسیر الطبری – دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۵هـ – ج۲۸ ص ۱۶۳.
- رواه الطبرانی ورجاله ثقات – انظر : مجمع الزوائد – علی بن ابی بکر الهیثمی – دار الکتاب العربی – بیروت – ۱۴۰۷ هـ – ج۱۰ ص ۱۳۲.
- مجمع الزوائد – علی بن ابی بکر الهیثمی – دار الکتاب العربی – بیروت – ۱۴۰۷ هـ – ج۱۰ ص ۱۳۲ .
- فیض القدیر-عبد الرؤوف المناوی-
- صحیح مسلم – تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی – دار إحیاء التراث العربی – بیروت – ج۴ ص ۱۹۳۶ .
- الأنفال: ۱۷.
- تفسیر الجلالین – محمد بن احمد، عبد الرحمن المحلى، السیوطی – دار الحدیث القاهره – ط۱ – ج۱ ص ۲۳۰. ۱۴. مجموعه فتاوى ابن تیمیه – ج۱ ص ۲۰.
- جلاء الخاطر من کلام الشیخ عبد القادر – الناشر السید الشیخ محمد الکسنـزان – شرکه عشتار للطباعه والنشر – بغداد – ۱۹۸۹ – ص۳۱.
- صحیح البخاری – تحقیق د. مصطفى دیب البغا – دار ابن کثیر – ط۳ – ۱۹۸۷ – ج۵ ص ۲۳۸۴
- المائده : ۲۷.
- رجوع کن به: تفسیر ابن کثیر – دار الفکر – بیروت – ۱۴۰۱ – ج۲ ص ۴۶