زبان صوفی، زبانی رمزآلود، استعاری و با دلالتهای فراوان است که قابلیت بیش از یک تفسیر را دارد و با خیال و تمثیل و تشبیه متمایز می شود و از بلاغت خوبی برخوردار است. اگر زبان در نزد «سوسور» مجموعه ای از نشانههاست که عقاید را بیان میکنند، صوفیها در زبان و استعاره های خود اشارهها و دلالتهایی را استفاده می کردند که با استعاره ها و دلالتهای ادبیات و فلسفه و … متفاوت است.
این استعاره ها در ساختار و شکل گیری خود، زمینه خاصی را تشکیل می دهند که در آن کلمات و جملات متمایز وجود دارد، بنابراین هر کلمه دارای یک معنی و هر جمله، دارای استدلال است.
همانطور که “اومبرتواکو” میگوید، مطالعه متن یا زبان صوفی جز پس از مطالعه مکانیسم تشکیل مجرد و جملهای که متن را میسازد، ممکن نیست.به عبارت دیگر بازگشت به تجربه صوفیانه که زبان تصوف را تشکیل می دهد.
از آنجا که زبان در اینجا از منظر صوفیانه و با یک سلسله تمهیدات و اقدامات خاص شکل گرفته است، متن در اینجا پس از تلاش عقلانی و برنامه ریزی ساختاری قبلی شکل نمی گیرد، بلکه بیشتر از تلاش و آمادگی معنوی در پشت ملاحظات عقلانی شکل گرفته است.
همانطور که “ابن عربی” می گوید، باید تجربه صوفیانه را درک کنیم، زیرا کلمه یا شیء از نظر آنها شبیه به دال و مدلول نیست، بلکه معنای خود را از طریق بازنمایی فرهنگی به دست می آورند و این بازنمایی با دال و مدلول در کلمه و جمله مطابقت دارد.
ما با دکتر “سواد الحکیم” در مورد لزوم تمایز بین تجربه صوفیانه و بیان آن موافق نیستیمزیرا بیان تجربه در اینجا به معنی انتقال آن تجربه از دنیای ذهنی-حسی به بازنمایی زبانی-بیانی است؛ به عبارتی همذات پنداری خود با زبان و حس با بیان.
یا میگوید: بازگشت از اعماق به افق،این سفر بازگشت، میدانی است که زبان یا متن در آن ظهور می کند.اگر تطابق و رابطهای بین تجربه صوفیانه و بیان آن وجود نداشت، زبانی خاص برای صوفیان پدید نمیآمد که تجربه را در چارچوب زبانی-متنی بازنمایی و در برگیرد، زیرا اگر تجربه صوفیانه از دایره بیان آن خارج بود، امکان قرائت حاصل نمی شد.چرا که نوشتن تنها به این دلیل حاصل میشود که امکان خواندن را در خود دارد.
پاسخ دینی بیشتر بر این محور متمرکز بود تا تجربه صوفی، زیرا تجربه دوم مشروعیت خود را از یک نظام انتسابی دینی-تفسیری (از قرآن و سنت) گرفته بود و نظر دکتر در بالا میراث زبانی صوفیانه را تضعیف کرد. پس بنا براین فرضیه متون صوفیانه در دست ما به سطرهایی تلقی می شود که خلأ تاریخ را پر میکند.
با مطالعه پاسخها و انتقادات وارده به صوفیان، درمی یابیم که آنها ابتدا بر اساس(زبان،بیان،سبک،ابهام،رمزگذاری و غیره) متمرکز شده اند. زیرا زبانی که صوفیان به آن صحبت می کنند و می نویسند با زبان و نوشته دیگران متفاوت است. دیگری می آید و یک بازنمایی فرهنگی واژگانی یا زبانی خارج از عرفان را بر زبان صوفیانه اعمال می کند که در اینجا شکاف ایجاد می شود.
«جوع» کلمه ای عربی است که دارای مفهومی اقتصادی همراه با اسباب سیاسی است و می تواند استعاره ای ادبی باشد، اما در نزد صوفیه اصطلاحی است که دارای ارکان و روش و هدف است، نتیجه (کلام) را می گیرند و با آن به میدان دیگری میروند. پس «جوع» در نزد آنها وسیله تقرب به خدا و از ارکان مبارزه است، ثمره دارد و از چشمه های حکمت است. پس به اختلاف در معنی کلمات دقت کنید، به همین دلیل فقها هشدار دادند که مراقب آنها باشید و از همنشینی با آنها خودداری کنید. اما بیطرفها معقد بودند که صوفیان دو حالت متفاوت دارند (در پاسخ به زبان آنها) حالت بیداری و حالت کما. مورد اول، حالتی است که صوفی در مورد آن چه میگوید مسئول است و اما در مورد دومی، هیچ کس مسئول نیست؛ لذا زبان حواس پرتی را جزو موارد اغما قرار دادند.
صوفیه، اصطلاحات خود را برای مواردی مانند (چشیدن، نوشیدن، آب دادن و غیره) به این حالت بیان می کردند. صاحب ذوق مست است، صاحب شراب مست است و صاحب نظر هوشیار و هر که محبتش قوی باشد، شرابش جاودانه است.
به همین دلیل برای زیاده خواهیهای صوفیه از جمله حلاج که گفت: «انا الحق» توضیحات مثبتی داده شد. پس علیرغم درخواست برخی فقها لازم نبود او کشته شود، با توجه به اینکه گفته او ناشی از حالتی (روحانی) است که از حدود عقل عبور کرده است.
زبان و متن صوفیانه علاوه بر آنچه ذکر شد، از ذکر، دعا، مجاهدت، تمرین، اعتکاف و…) شکل می گیرد. این تمهیدات منجر به شکل گیری (ذوق صوفیانه) میشود که خود اصطلاحی است که تابع منطق علم نبوده و صوفیه آن را در داخل (علم الاحوال) می گنجانند و از سیاق آن فهمیده می شود و در نوشتههایشان به معنای دانش، ادراک و درک شهودی است.
این نور الهی است که حق در دل اولیای خود می افکند. ذوق وجه اشتراک صوفیان و در نتیجه وجه مشترک در شکل گیری زبان و متن است. صوفیه به خوانندگان خود توصیه می کنند که این موضوع را درک کنند و وارد این تجربه شوند تا اصل آنچه را که از آن می خواهند، پنهان نماند.
ذوق در نزد آنها درجه اول نوشیدن و اولین درجه دریافت است و مستی نتیجه نوشیدن است، پس مستی اولین درجه انتقال و احساس است و این حالت منجر به درجه بالاتری از معنویت به نام (معراج صوفی) می شود که بازگشت به باطن است وصوفی از طریق آن به تحلیل ارکان می پردازد. مراد از آن سیری در درون خود برای دریافت نتایج چشیدن و شرب و مستی است، زیرا دورنمای دنیاست و به دنبال آن حالات پیشرفته دیگری از جمله سخن گفتن، افشاگری، مشاهده می شود.
ما این موارد را با عبارت (مخاطب) که توصیفی یا تحلیلی است، جمع آوری میکنیم و زبان و متن صوفیانه را تولید می کنیم.
به قول دریدا «زبان چیزی است که مفاهیم ما را درباره جهان ایجاد میکند»، معراج صوفی همان چیزی است که مفاهیم صوفی را درباره جهان ایجاد میکند و این مفاهیم (بر اساس درجه ذوق) تغییر میکنند.
نوشته: شريف هزاع شريف
منبع : موقع محمد أسليم .
ttp://www.aslimnet.net/ress/charif_h/ch4.htm
به قول دریدا «زبان چیزی است که مفاهیم ما را درباره جهان ایجاد میکند»، معراج صوفی همان چیزی است که مفاهیم صوفی را درباره جهان ایجاد میکند و این مفاهیم (بر اساس درجه ذوق) تغییر میکنند